بازی جماعت متوهم با پیکر استاد کسایی


پنج‌شنبه‌ هفته گذشته استاد حسن کسایی، هنرمند و نوازنده‌ بی‌بدیل نی درگذشت.
مرحوم استاد کسایی وصیت کرده بودند که در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شوند، و از قرار معلوم سال‌هاست در تخت فولاد اصفهان به لحاظ مدیریت شهری و تکمیل شدن ظرفیت آنجا دفن میت ممنوع شده است.
پسر مرحوم کسایی نیز در مصاحبه ای البته این را عنوان کرده است و حالا از روی ملاحظه کاری بوده و یا شیطنت این ممنوعیت را «شرایط ویژه» ذکر کرده.
آن طوری که یکی از دوستانم می‌گفت البته شهرداری اصفهان و مدیریت تخت فولاد کم و بیش از وصیت آن مرحوم باخبر بوده‌اند و پس از فوت استاد به خانواده خبر می‌دهند که برای عمل به وصیت استاد اجازه‌ حاکم شرع و یا ریاست سازمان اوقاف لازم است.
در نهایت هم اجازه های لازم کسب می‌شود مضاف بر اینکه مدیریت تخت فولاد شرط می‌نماید که باید خاک‌سپاری در کمال آرامش و سکوت برگزار شود چرا که در این قبرستان که به لحاظ تاریخی جزو میراث فرهنگی است در حال بازسازی و ترمیم است و شرکت جمعیت بی شمار برای بدرقه پیکر استاد امکان تخریب برای این آرامگاه به وجود می‌آورد.
پسر مرحوم کسایی درباره این وضعیت توضیح داده است که : «باید از بین دو گزینه یکی خاک‌سپاری پدر در قطعه‌ نام‌آوران باغ رضوان با تشییع جنازه‌ای باشکوه، یا طبق وصیت در کناره مقبره تاج اصفهانی، یکی را انتخاب می‌کردیم. استاد کسایی دوست داشتند در کنار تاج اصفهانی در تکیه سیدالعراقین تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شوند و با پی‌گیری‌های انجام شده و گرفتن مجوز متعهد شدیم که خاک‌سپاری شبانه انجام شود. به دلیل اینکه نزدیک به سی سال است که خاک‌سپاری در تخت فولاد انجام نمی‌شود و این مورد نیز استثنایی بوده و ما نیز بر اساس مقررات متعهد شدیم، پنهانی و فقط با حضور خانواده و دوستان به خاک سپرده شوند.»
نهایتاً و طبق شرط و شروط‌های گذاشته شده و با توافق خانواده و مدیریت تخت فولاد مراسم تشییع مرحوم کسایی به صورت شبانه برگزار و ایشان در محلی که وصیت نموده بودند به خاک سپرده می‌شوند.
من قصد توجیهِ دستور‌العمل عجیب و غریب مدیریت تخت فولاد را ندارم چرا که اساساً نه موضوع این یادداشت است و نه گمان دارم که دغدغه حفظ میراث فرهنگی این قدر دقیق دست کم در اصفهانی رعایت می‌شود که همین الآن کمپرسورها و بیل و کلنگ مترو دارد میدان نقش جهان را زیر و رو می‌کند! اما به هر حال آن‌ها برای خودشان دلایلی دارند. از جمله ممنوعیت مطلق دفن میت در این مکان، فراهم نبودن شرایط لازم برای تشییع، بار ترافیکی، شلوغی شهر، به وجود نیامدن توقع برای دیگرانی که اتفاقاً کم هم نیستند و یا هر دلیل دیگری. این دلایل ممکن است قانع کننده باشد یا نباشد!
موضوع من «توهم» است! من واقعاً نمی‌دانم این چه مرض و بیماری است که به جان یک عده در ایران افتاده است که متأسفانه و از قضا کم هم نیستند که اولاً دوست دارند هر چیزی را سیاسی کنند و سیاسی ببینند، و دایی جان ناپلئون وار هر چیزی را هم توطئه بدانند!
همین چند روز پیش بود که شایعه تبلیغاتی افتادن آرم پپسی در ماه بر سر زبان‌ها افتاده بود و آن‌ها یکی در بالاترین نوشته بود که حالا که همه داریم پشت بام ماه بیاییم تکلیف این حکومت را هم روشن کنیم و تکبیر بگویم و با مرگ بر رژیم کارش رو تمام کنیم!
واقعاً چرا این قدر یک عده متوهم هستند؟ چرا باید یک موضوع به نظر من تصمیم یک خانواده داغدار بین عمل به وصیت آن مرحوم یا بدرقه و حضور یک عده مثل آن آقای دوربینی و یک جماعت موبایل بدست و عاشق امضا و عکس گرفتن از این و آن تبدیل بشود به یک موضوع داغ و نهایتاً سر دربیاورد از سایت‌های حمایت از حقوق بشری!
این جماعت متوهم که احساس می‌کنند کار حکومت تمام می‌شد اگر بدرقه پیکر استاد کسایی در روز و با حضورشان انجام می‌شد در مراسم تشییع پیکر و ختم ایرج قادری که همین چند هفته پیش بود کجا بودند؟ مگرمراسم مرحوم کیومرث ملک‌مطیعی، مرحوم ذوالفنون، فریدون پور رضا و... هم شبانه برگزار شد؟  مراسم ناصر حجازی چی آن هم در تاریکی و شبانه بود ؟ چرا کار حکومت رادر مقابل بیمارستان تا استادیوم با آن جمعیت  تمام نکردن؟
 واقعاً آن کسی که میاید و می‌نویسد: «دستگاه‌های امنیتی از مراسم تشییع پیکر حسن کسایی جلوگیری کردند!» و یا «مسئولان امنیتی از ترس مجوز تشییع پیکر حسن کسایی را ندادند» بر خودش زحمت این را نداده که فقط چند دقیقه ای برود و این قضیه را تحقیق کند بعد بنویسد! اگر هدفش بقول معروف لایک خوردن در فیس‌بوک بوده و یا امتیاز گرفتن در مسخره بازی‌های بالاترینی که خوب مسئله چیز دیگری است و می‌توانست برود لخت شدن مدونا را در بالاترین پیگیری کند که مشتری بیشتری هم دارد و امتیاز بیشتری برایش می‌آورد نه این قدر رذیلانه که پیکر استاد کسایی را ملعبه امیال خودش کند و اگر هدفش چیز دیگری بوده که باید عرض کنم این راهش نیست و از مصادره اموات نه می‌تواند عنوان «روزنامه نگاری جسورانه» را از آن خودش بکند و نه دیگر کسی تره برای این افشاگری‌های این‌چنینی خورد می‌کند وقتی در سالگرد جنبش سبز چهار نفر هم تو تهران دور هم جمع نشدند، دیگر تشییع استاد کسایی که جای خود دارد!
کوتاه کلام اینکه دوستان بجای سیاست و آزاد سازی مملکت کاش چند دقیقه ای هم برای خودتان وقت بگذارید و به خودتان برسید با این حالتان من یکی که نگرانتان هستم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟