مرتضی آوینی ، مردی از تبار فراموش ناشدنی ها

با خود می گویم از بیستم فروردین 1372 چه به یاد داری ؟ از قتلگاه فکه چه بیاد داری ؟ آنجا که پای می گذاشتی بر مقتل صدها شهید !.. زمان ، بادی است که می وزد ، هم هست و هم نیست . آنان را که ریشه در خاک استوار دارند از طوفان هراسی نیست .
جنگ آمد تا مردان مرد را بیازماید . جنگ آمد تا از زمین دروازه ای به آسمان بگشاید .
با خود می گویم این زمین قتلگاه فکه رازدار کدام حقیقت هست که لب از لب نمی گشاید و کدام ماندگار تر است ؟
این رمل تشنه و داغدیده تفته شده یا آنچه که در این خاک گذشته است ؟ کدام حقیقت بود که فرزندان رشید این برو بام را به این گودال کشاند و شهادت را لبیک گفتند ، چه رازی در این رمل نهفته است که سالیان سال هنوز مرموز هست و مرتضی هم بسان صدها شهید دیگر فکه این راز را دریافته بود و تنها کلام روزهای آخرینش این بود که : نمی دانید شهدای فکه غریبند ! در آن رملها دنبال چه بود ؟ دنبال پوتینها و لباسهای سوخته ؟ دنبال لباسهای تکه تکه شده و پوسیده شهدا ؟ یا دنبال شهادت و بل فراتر از آن دنبال آنچه که در آن سرزمین می گذشت ؟ پانزده سال از آن جمعه خونین می گذرد پانزده سالی که مرتضی دیگر در میان ما نیست و او نیز مسافر شهر آسمانی فکه شده است ، و باد زمان در آن شهر آسمانی همچنان می وزد شهریکه در کرانه ابدیت جاری است : «فکه » !
امروز با خود می گویم آن لوح و فرمان محفوظ در شنهای روان فکه هنوز هم برجاست نه بر آن تیرک چوبی که نوشته شده است مقتل شهید سید مرتضی آوینی که زیارتگه عشاق اوست بلکه در همان زمان جاری در خاطره ها ، اما مگر چشم و گوش زمینی ای هم هست که راز مقتل فکه را دریابد و زمینی بماند ؟ باد می وزد و شنها روانند و شقایقها پژمرده می شوند اما عشق اما حقیقت اما راز ، ماندگار خواهد بود .
آنکه در بطن این فضا روی داده ماندگار ماندگار خواهد بود که همه جز بهانه ای برای کرشمه دوست نیست و همه عالم نه آنکه فکه و فکه ها بهانه ظهور همین حقیقت است و جنگ همچنان برپاست ، جنگ فقر و غنا ، جنگ حق و باطل مگر نه اینکه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ؟
و عاشقان در حسرت آن قافله عشق و راهپیمایی آسمان در انتظارند ....
سالگرد عروج عاشقانه هنرمند عرصه جهاد و شهادت سید مرتضی آوینی بر همه عاشقانش مبارکباد !
مرتضي آويني در يك نگاه :
سيدمرتضي آويني در شهريور سال 1326 در شهر ري به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطهي خود را در شهرهاي زنجان، كرمان و تهران به پايان رساند. سپس به عنوان دانشجوي معماري وارد دانشكدهي هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد. او از كودكي با هنر انس داشت. شعر مي سرود، داستان و مقاله مينوشت و نقاشي ميكرد. معماري را با علاقهي زياد يادگرفت، ولي بعد از پيروزي انقلاب بنا به ضرورتهاي انقلاب آن را كنار گذاشت و به فیلمسازی پرداخت.
از اولين كارهاي او در گروه تلویزیونی جهاد ميتوان به مجموعه ششروز در تركمن صحرا، سيل خوزستان و مجموعهي مستند خانگزيدهها اشاره كرد. گروه جهاد اولين گروهي بود كه بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت.
دو نفر از اعضاي گروه در همان روزهاي اول جنگ در قصر شيرين اسير شدند و نفر سوم، در حاليكه تير به شانهاش خورده بود، از حلقهي محاصره گريخت.يك هفتهاي نگذشته بود كه خرمشهر سقوط كرد و گروه كه تازه توانسته بود شكل دوباره به خود بگيرد، راهي منطقه شد.آنها در جستجوي حقيقت ماجرا به خرمشهر و آبادان رفتند كه سخت در محاصره بود. توليد مجموعهي «حقيقت» اينگونه آغاز شد.
كار گروه جهاد در جبههها ادامه يافت تا عمليات والفجر هشت كه شروع شد، گروه ديگر منسجم و منظم شده بود. همين شد كه مجموعهي تلويزيوني «روايت فتح» در همان حال و هوا شكل گرفت و تا آخر جنگ هم ادامه پيدا كرد.
آويني خود ميگويد «انگيزش دروني هنرمنداني كه در واحد تلويزيوني جهاد سازندگي جمع آمده بودند، آنها را به جبهههاي دفاع مقدس ميكشاند، نه وظايف و تعهدات اداري. روح كارمندي نميتوانست در اين عرصه منشأ فعل و اثر باشد. گروههاي فيلمبرداري ما با همان انگيزههايي كه رزمآوران را به جبهه كشانده بود كار ميكردند... اينجا عرصهاي نبود كه فقط پاي تكنيك و يا هنر درميان باشد.»
با پايان گرفتن جنگ و در فاصله سالهای پايان جنگ تا تأسيس مؤسسه روايت فتح، آويني نوعي فعاليت هنريـ مطبوعاتي را تجربه كرد، او در اين دوره به سينما، هنر، فرهنگ واحد جهاني و مواجههي آن با مسائل مختلف فكر ميكرد.حاصل همهي آن فكر كردنها، تحقيقها و مباحثات، نوشتههايي است كه از او به جا مانده.
تأملاتي در ماهيت سينما كه در فصلنامهي فارابي به چاپ رسيد و بعد مقالاتي با عناوين جذابيت در سينما، آينهي جادو، قاب تصوير و زبان سينما و ... كه از فروردين سال 1368 در ماهنامهي هنري سوره منتشر ميشد. مجموعهي اين مقالات در كتاب آينهي جادو كه جلد اول از مجموعهي مقالات و نقدهاي سينمايي اوست جمع آوري شد.هرچند آشنايي با سينما در طول مدت بيش از ده سال مستندسازي و تجارب او در زمينهي كارگرداني مستند و بهخصوص مونتاژ باعث شد كه قبل از هر چيز به سينما بپردازد، ولي فكرها و حرفهاي او بيشتر از اينها بود.
او در كنار تأليف مقالات تئوريك دربارهي ماهيت سينما و نقد سينماي ايران و جهان، مقالات متعددي درمورد حقيقت هنر، هنر و عرفان، هنر جديد اعم از رمان، نقاشي، گرافيك، تئاتر، هنرسنتی و ... تأليف كرد كه بيشتر آنها در ماهنامهي سوره به چاپ رسيد. طي همين دوران در خصوص مباني سياسيـ اعتقادي نظام اسلامي وجمهوريت و اسلاميت و فرهنگ و سينماي ديني در مقابله با فرهنگ واحد جهاني و موضوعات ديگررا به چالش کشاند که موافقان و مخالفان بسیاری را در پی داشت تا بدانجا که بارها و بارها در روزنامه های رسمی و دولتی از جمله تا حد تکفیر وی پیش رفتند و بعضا مقالات منتشر شده وی حتی از سوی دفتر رهبری - که بعدها بسیاراز نام شهید وی استفاده ها برند - ممنوع اعلام شد و شماره ای از نشریه سوره نیز خمیر گردید !
اما مرتضی اهل تحقیق بود و تفكر و تحقيق كرد تا بتواند جوابهايي براي همه سؤالهايي كه داشت پيدا كند.
اواخر سال 1370 مؤسسهي فرهنگي روايت فتح مجددا بازسازي شد تا به كار فيلمسازي مستند و سينمايي دربارهي دفاع مقدس بپردازد و تهيه مجموعه « روايت فتح » را كه بعد از پذيرش قطعنامه و اتمام جنگ رها شده بود، ادامه دهد.
آويني و بقيهي گروه، سفر به مناطق جنگي را از سر گرفتند و طي مدتي كمتر از يك سال، كار تهيه شش برنامه از مجموعهي ده قسمتي «شهري در آسمان» را به پايان رساندند و مقدمات تهيه مجموعههاي ديگري را درباره آبادان، سوسنگرد، هويزه و فكه تدارك ديدند. این در حالی است که در کنار این امور ، فعاليتهاي مطبوعاتي او نيز ادامه داشت._new(1).jpg)
_new(1).jpg)
آخرین شبی که در کنار مرتضی بودم - چهارزبر- نوزدهم فرودین 1372
«شهري در آسمان» كه به واقعهمحاصره، سقوط و بازپسگيري خرمشهر ميپرداخت، در ماههاي آخر سال 1371 از تلويزيون پخش شد، اما برنامه وي براي تكميل اين مجموعه و ساختن مجموعههاي ديگر با شهادتش در روز بيستم فروردين 1372 در فكه ناتمام ماند.
مرتضی آوینی در آخرین ماههای عمر خویش در تضاد نظری بین اسلامیت و سیاست و جمهوریت گرفتار شده بود و در جامعه آنزمان مکانی برای ابراز نظرات خویش نمی دید همه بر علیه اش بودند روزنامه کیهان علنا و بدون هیچ ابایی اورا سو استفاده چی از خون شهدا می دانست ، و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی نیز رفته رفته در جدال نظری بااندیشه های او بود و صدا و سیما تنها آنچه را از او پخش میکرد که صلاح می دانستند به عنوان مثال مجموعه ارزشمندی که حاصل مجاهدت شبانه روز او در بوسنی و هرزه گوین بنام خنجر و شقایق بود را به دلایل آنکه با منافع و سیاستهای جمهوری اسلامی در منافات هست ممنوع اعلام کرد و از پخش آن سرباز می زد ، در بسیاری از محافل هنری و سینمایی نیز ممنوع القلم و ممنوع تریبون شده بود نویسندگان و روشنفکران غیر حکومتی اورا حزب اللهی و حکومتی می نامیدند و دولتی ها و حکومت نیز اورا مشکوک !
و او به واقع رفت به فکه تا به شهدا بپیوندد ، در آخرین روزهای عمر خویش علنا ابایی نداشت که بگوید : می خواهم به فکه بروم که برنگردم !
نظرات