از سرکوب دانشجویان در ۱۸ تیر همه گروهها سود بردند! قسمت دوم
در قسمت قبل تا جلسه سه شنبههای منزل
حسین الله کرم یادآور شدم که عنوان شد :«باید کار تمام شود»!
آن شب قریب به اتفاق موافق اعضا موافق
این برخورد بودند و هر کس نظری داشت به غیر از سه نفر که آقای حسین تقوی مخالف برخورد نظامی و خیابانی بود و اعتقاد داشت باید با همکاری قوه قضائیه و اطلاعات
سپاه همه سران جنبش دانشجویی را بازداشت کرد ، آقای محمد حسین صفار هرندی نیز
مخالف بود و اعتقاد داشت باید گذاشت این تجمعها ادامه پیدا کند و فعالان این
تجمعات را یکی پس از دیگری بازداشت کرد و همه رو آورد توی تلویزیون ! ، من هم مخالف
بودم و اعتقادم این بود که برخوردهای اینچنینی جریان رقیب را جری تر می کند و چون
خودم در دانشگاه بودم برایشان مثال می آوردم که همواره برخوردهای اینچنینی همواره
دانشجویان را فعالتر می کند .
طبق معمول همیشه و همه جلسات حسین
الله کرم فصل الخطاب را عنوان کرد و توضیح داد که با نیروی انتظامی هم
هماهنگی شده .
چند روز بعد از همین جلسه روز ۱۳ بود
یا ۱۴ تیرماه که در ستاد نوپو در نیروی انتظامی جلسه ای برگزار شد که
تعدادی از شورای مرکزی حزب الله با حضور آقای ارجمندی که مسئول نوپو تهران بودند و
آقای مستوفی که مسئول موقت نوپو کل کشور و به نوعی هم افسر رابط حزب الله و
فرماندهی اطلاعات ناجا بودند .
در خاتمه جلسه هم همه رفتیم دفتر
مسعود صدرالسلام و وی نیز نظرات خودش را گفت و اینکه ناتب از همین امروز آماده هست
که برخورد آغاز شود .
جلسه که تمام شد من پیش حسین مستوفی
ماندم و تا نزدیکهای نماز صبح با هم حرف می زدیم و من برایشان دلیل و ادله می
آوردم که این کار صحیحی نیست ، در آخر مستوفی هم گفت اعتقاد من هم همین است نباید
برخورد شود ولی تصمیمی است که گرفته شده ! پس بهتر است بیائیم رو نحوه مدیریت این
برخورد باهم بحث کنیم !.
![]() |
حجت السلام آشنا مدیر کل وقت سرویس وزارت اطلاعات: شوخی نمی کنی؟ |
از دفتر مستوفی که بیرون آمدم دیگر
صبح شده بود با آقای محسنی از مدیران وزارت اطلاعات تماس گرفتم و قرار ملاقاتی
گذاشتم و ظهر همان روز هتل مرمر همدیگر را دیدیم و به او گفتم که چنین تصمیمی
گرفته شده است ایشان ابراز بیاطلاعی کرد و با آقای آشنا (مدیر کل اداره سرویس و
امور ویژه وزارت اطلاعات ) تماس گرفت و صحبتهای من را به ایشان منتقل کرد و نهایتا
من و آقای محسنی باهم رفتیم به ساختمانی در کریمخان زند که آقای آشنا آنجا بود و
من همه اطلاعاتم را برای ایشان بازگو کردم ، آقای آشنا اعتقاد داشت که این امر
محال است و پی در پی از من می پرسید که آیا مطمئنی ؟ ، خودت این را شنیدی ؟ شوخی
نمی کنی ؟ ...
بدون هیچ نتیجهای از ساختمان بیرون
آمدم ، با یکی از دوستان که از اعضای سابق شورای مرکزی اولیه انصار بود و بخاطر
اعتراضاتش خانه نشین شده بود تماس گرفتم و ماجرا را گفتم ، ایشان اعتقاد داشت باید
بلافاصله خودم را به وزارت کشور برسانم و بمن یادآور شد این یک وظیفه و
رسالت دینی است برو و به آنها اطلاع بده !
![]() |
لاری وزیر وقت کشور: انشاالله خیره |
خوب رفتن به وزارت کشور با توجه به
اعتقاداتم کمی برایم سخت بود و ارتباط زیادی هم با آنها نداشتم اما هرچه که بود
خود را مجاب به رفتن به وزارتخانه کردم و حوالی ساعت یک یا دو ظهر بود که وزارت
کشور بودم و رفتم دفتر آقای لاری و به مسئول دفتر ایشان ضمن معرفی خودم گفتم
که باید ایشان را ببینم و وی نیز گفت بعید می دانم امروز بتوانی ببینی ایشان را
ولی بشین ، همانجا بودم که خبر توقیف روزنامه سلام را شنیدم مطمئن بودم که اتفاق
معهود نزدیک است چند بار مدام و پی در پی به مسئول دفتر یادآور می شدم که باید
آقای لاری را ببینم و ایشان هم مدام برای من دستور چایی می دادند و می گفتند بنشین
!..
![]() |
تاج زاده معاون وقت امنیت وزارت کشور: سرکارت گذاشتند |
نزدیک پایان ساعت کاری آن روز بود که
وی آمد و گفت :«حاج آقا گفتند بشینید می آیم !» نهایتا ساعت ۷ شب
بود که رفتم داخل و بعد از حال و احوال و حرف و... گفتم که قرار است این اتفاق
بیفتد و همین امروز هم که سلام بسته شده است من این اتفاق را بسیار نزدیک می دانم
، آقای لاری پس از سئوالهای مشابه سئوالهای آقای آشنا بعد از گذشت نیم ساعتی با
آقای تاج زاده تماس گرفت و ایشان هم بداخل اتاق آمد و همان سئوالها و نهایتا آقای
لاری گفت :«انشاءالله خیره نگران نباش کاری نمی توانند بکنند!» و آقای تاج زاده هم
اعتقاد داشت خواستند یا من را سر کار بگذارند و یا ببینند من چقدر مطمئن هستم و
این خبر را به چه کسانی می دهم ! در آخر هم آقای لاری شماره موبایلی بمن داد و گفت
بعدا تماس بگیر سر فرصت یک گپی باهم بزنیم !
فردای آن روز ۱۶ تیر
جو دانشگاه تهران و دانشگاه شهید بهشتی ملتهب بود اما تجمعی برپا نبود و اما شورای
صنفی کوی دانشگاه اعلامیهای مقابل دانشکدهها و کوی زده بود که خبر از تجمع
اعتراضی مقابل مسجد کوی دانشگاه داده بود .
همان شب همه در منزل حسین الله کرم
جمع شده بودند جلسهای نبود همه باهم رفتیم به ساختمان سابق ژاندارمری در میدان
انقلاب که نامش بود موقعیت الغدیر ، صدرالسلام و نجفی و نظری هم آنجا بودند در
حیاط ساختمان پر بود از کلاه ضدشورش و سپر و باتوم و چماق ! صدر السلام از الله
کرم خواست که در نزدیکترین مسجد به الغدیر که مسجد سجاد بود ستاد تشکیل بدهند ...
از الغدیر که آمدیم بیرون احساس کردم
بهترین کار فقط دور کردن خودم از این ماجراست !
از همان میدان انقلاب با موبایل آقای
لاری تماس گرفتم خاموش بود ! منفعل شده بودم و تصمیم گرفتم فقط بروم جایی و اینجا
نباشم و رفتم شهریار .
صبح روز جمعه ۱۸ تیر
در حال برگشت به تهران بودم برای نماز جمعه که تا موبایل را روشن کردم محسنی
تماس گرفت و گفت الان از دفتر آقای یونسی صحبت می کند و هرجا هستی خود را فقط
برسان خیابان عمار (ساختمانی بود آنجا که چند باری رفته بودم و برای وزارت
اطلاعات بود) ، نزدیکهای میدان انقلاب که بودم دیدم فضا عادی نیست و پر است از
ماشین ضد شورش که بسمت کارگر می روند ...
ادامه دارد
در همین رابطه :
نظرات