از سرکوب دانشجویان در ۱۸ تیر همه گروهها سود بردند! قسمت اول
اشاره :
حادثه 18 تیر و وقایع بعد از آن هیچ گاه به درستی مورد بررسی و بازخوانی
قرار نگرفته است .
هیچ گاه عاملین و مهاجمین و حامیان پشت پرده و قصور کنندگان آن شناخته و معرفی نگردیدند ، نیک میدانم که بسیاری از نامهایی که در این چند یادداشت آورده میشود بعدها اتفاقات بی شماری برای آنها افتاد ، بسیاری از آنها از کشور خارج شدند و تعدادی از آنها نیز سیاست را رها کردند و تعدادی نیز منزوی و تنی دیگر نیز هم اکنون در زندان میباشند .این جستار هیچ گاه به اعتقاد و عملکرد فعلی آنان کاری ندارد و صرفاً آنها را در همان ایام و عملکرد و اعتقادشان بررسی مینماید .
شاید پس از حوادثی که در بعد از آن انتخابات مهندسی شده و سرکوب خونبار جنبش سبز
اتفاق افتاد بسیاری بر این باور باشند که ۱۸ تیر در برابر آن روزها روز مهمی نبود،
اما مسئله اینجاست که در جنبش سبز همه چیز واضح و مشخص بود، انتخاباتی برگزار شده بود
و رای میلیونها آدم به تاراج برده شده بود و ملت معترض از پایمال شدن رای و حقشان
به خیابانها ریختند و اعتراض کردند یعنی در یک طرف ملت ایستاده بودند و در طرف دیگر
حکومت و دستگاه حاکمه، از همه قشر و همه سن و طبقهای هم حضور داشتند و جنبش هم نه
به حرف حزب و گروهی به خیابانها ریخته بود و نه از کسی حرف شنوایی داشت، حتی موسوی
و کروبی هم خود را نه رهبر که عضوی از جنبش سبز میدانستند.
اما در ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸ این چنین نبود! به جرئت میگویم از معدود کسانی هستم که
به خوبی از پیش و پس از واقعه کوی دانشگاه مطلع هستم و همواره از همان روزهای خون و
آتش ۱۸ تیر تا به امروز گفتهام که نه مدافعان ظاهری دانشجویان (اصلاح طلبان) و نه
مهاجمان به دانشجویان (بسیج و حزب الله و نیروی انتظامی و محافظه کاران و دستگاه حاکمه)
هیچ وقت نخواستند و نگذاشتند که جعبه سیاه جنایت ۱۸ تیر بازگشایی شود و تا همین امروز
که بیش از ۱۳ سال از آن واقعه میگذرد با هر کسی که قصد نور تاباندن به زوایای تاریک
این واقعه داشته است برخورد کردهاند.
ميشل فوکو در معرفي بعضی وقایع و کلمات و اشياء برای اولين بار روش «باستان شناسی
سياست و دانش» را مطرح میکند. باستان شناسی علوم سياسی و علوم انسانی، بحث در شرايط
امکان اين علوم است.
بهترین روش برای
بررسی حادثه ۱۸ تیر نیز همین روش است که با تبعيت از روش فوکو بخواهيم به باستان شناسی
۱۸ تیر و بالطبع عملکرد حکومت و دانشجویان و جریانهای سیاسی آن روزها اشاره کنیم تا
ببینیم اصلاً چه شد که این واقعه اتفاق افتاد!
در ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸ اصلاح طلبان مصدر قدرت بودند، مجلس و شوراها و دولت در دست
آنان بود، پرده از قتلهای زنجیرهای افتاده بود و محافظه کاران و اصلاح طلبان در جدال
نفس گیری بودند و بخشی از قاتلان در بازداشت بودند و صحبت بر سر آن بود که کدام گروه
بیشتر در این جنایات دست داشتند چرا که بازداشت شدگانی همچون سعید امامی، مصطفی موسوی،
مهرداد عالیخانی، علیرضا تهرانی و محمد روشن و... وابسته به هر دو جناح سیاسی آن زمان
بودند!
از طرفی با توجه به شبه آزادیهایی که در بعد از دوم خرداد سال ۱۳۷۶ و توسط دولت
خاتمی به مطبوعات و نهادهای صنفی و مدنی و سیاسی داده شده بود میان ملت و دانشگاه و
نهادهای کارگری طبقه جدیدی در حال شکل گیری بود که قصد و هدفش نه حمایت از اصلاحات
و دولت بلکه عبور از خاتمی و اصلاحات بود و اصل نظام را نشانه رفته بود و از همین روی
بود که هر دو جناح سیاسی محافظه کار و اصلاح طلب از تولد و نشو و نمو این طبقه جدید
ناراضی و از سرکوبشان در اصل راضی بوده.
درست است که این سرکوب به ۱۸ تیر مشهور است اما در واقع سرکوب اصلی از یک ماه پیش
آغاز شده بود و به نوعی هر دو جناح بر سر اتفاق و وقوع آن به توافق رسیده بودند!
کمی به عقب برمی گردیم به اردیبهشت سال ۱۳۷۸ و دیداری که خامنهای با جمعی از اعضای
حزب الله در دفتر کارش داشته، در آن دیدار خامنهای رسماً از حزب الله میخواهد تا
«نظام» مجبور نشده برای ساکت کردن دانشجویان و معترضین تانک به خیابانها بیاورد آنها
را به «هر نحو ممکن» ساکت نمایند.
با مراجعه به روزنامهها و بازبینی اتفاقات آن روزها میبینید که در تهران و دیگر
شهرهای عمده کشور مثل تبریز و اصفهان و مشهد و... دست کم در طول هفته یک تجمع و نشست
و راهپیمایی برگزار میشد که در آن دانشجویان و بالطبع مردم در کنار دانشجویان در کف
خیابانها و صحن دانشگاهها به خواسته مطالبات خودشان میپرداختند و مطبوعات تازه جان
گرفته یکی پس از دیگری به میدان میآمدند و حکومت درگیر جدال نفس گیری با آنها شده
بود.
خامنهای گرچه در عمده دیدارهایش با حزب الله با آنها رودرواسیای نداشت به طور
واضح از آنها میخواست که به قلع و قمع مخالفانش بپردازند و بیایند و بنشینند در مقابلش
و گزارش کار بدهند اما تا آنجا که من به یاد دارم سه بار بدون هیچ پرده پوشیای و با
صراحت تمام از حزب الله خواست تا به ضرب و شتم و سرکوب بپردازند، بار اول در مورد آیه
الله منتظری و بعد از آن درباره ساکت کردن عبدالله نوری و نهایتاً برای خفه کردن دانشگاه!
همین فرمان و خواست و اشاره مستقیم خامنهای در آن دیدار با هسته مرکزی حزب الله
کافی بود تا آن جماعت «حجت را تمام شده» بدانند و با فراغت بال به آنچه که رهبر میخواهد
جامه عمل بپوشانند.
بد نیست تا پیش از هر سخن دیگری ابتدا نگاهی بیندازیم به جایگاه صحنه گردان آن
روزها.
پس از آنکه در بهار ۱۳۷۲ به فرمان خامنهای حزب الله مجدداً با سازمانی جدید تشکیل
شده بود و نام «انصار حزب الله» را بر خود گذاشته بود در سال ۱۳۷۴ این جریان در آن
روزها به سه شعبه منشعب شده بود : انصار حزب الله به سرکردگی محتشم (گودرزی)، دانشجویان
حزب الله به سرکردگی الله کرم و ده نمکی و حزب الله تهران (این گروه رهبر مشخصی نداشت
و اعضایش بیشتر خیابانی بودند و در پیرامون حاجی بخشی و... گردهم میآمدند و کارشان
بیشتر حضور در پارکها و ... برای مبارزه با بدحجابی و ... بود).
این گروهها گرچه در بسیاری موارد باهم اختلاف نظر داشتند اما در عمل و کلیات باهم
اتفاق نظر داشتند و در رسانههای آن زمان نیز عمدتاً با همان نام اولیه «انصار» خوانده
میشدند، و با توجه به محوریت حسین الله کرم و نفوذش در تمام این گروهها یک شورای
غیر رسمیای نیز به وجود آمده بود که در آن شورا که همان شورای اولیه سال ۱۳۷۲ بود
و اغلب دیدارهای انجام شده با رهبری و یا دیگر سران جمهوری اسلامی به وسیله همین افراد
انجام میشد تقسیم وظایف میگردید.
حزب الله در آن زمان یک ارتباط رسمی نیز با سپاه پاسداران داشت و آن به علت آن
بود که به طور کلی اغلب اعضای آن عضو سپاه پاسداران و بسیج بودند و از همین جهت بسیاری
از اعمال خود را با پوشش بسیج و استفاده از جایگاه قانونی آن همچون ضابط قضایی بودن
موجه و قانونی جلوه میدانند.
اما در همان سال ۱۳۷۸ بود که هدایت الله لطفیان فرمانده وقت نیروی انتظامی از سوی
خامنهای مأمور گردیده بود تا از پتانسیل حزب الله در آن نیرو نیز استفاده کند و وی
نیز مسعود صدر السلام (طه طاهری) فرمانده وقت اطلاعات نیروی انتظامی را مأمور این کار
کرد و پس از آن بین اطلاعات نیروی انتظامی و حزب الله تعاملی برقرار گردید تا حزب الله
در مواقع لزوم نیروهای خود را تحت عنوان «نوپو» در اختیار نیروی انتظامی بگذارد.
از دیگر ارتباطات حزب الله با نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی هم میشود به برگزاری
جلسات دورهای که حزب الله با وزارت اطلاعات داشت اشاره کرد، این جلسات عمدتاً در ساختمانی
در خیابان نجات الهی معروف به ساختمان شیرین برگزار میشد.
اینها ارتباطات رسمی و همیشگی بود اما در مواقع اضطراری و بحران بسیار پیش میآمد
که حزب الله با وزارت کشور و یا شوراهای تأمین استانها نیز وارد جلسه و همکاری میشد
و در آن جلسات از حزب الله خواسته میشد که بحرانهای پیش آمده را با همکاری آنان خنثی
و یا سرکوب نمایند. (این رویه حتی در دوران پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ نیز رعایت میشد)
به اردیبهشت ۱۳۷۸ بازمی گردیم و فرمان رهبر برای سرکوب دانشجویان و معترضین، پس
از این فرمان بود که حزب الله و نیروی انتظامی مصمم گردیدند تا با یک اقدام هماهنگ،
دانشجویان را ساکت و سرکوب نمایند.
در یکی از جلسات هفتههای اول تیرماه سال ۱۳۷۸ شورای مرکزی حزب الله بود که حسین
الله کرم خبر داد : «با نیروی انتظامی هماهنگ کردیم در اولین تجمعی که دانشجویان در
هر کجای تهران برگزار کنند کار را تمام کنیم»!
جلسه طبق روال همیشگی در منزل الله کرم برگزارشده بود و اتفاقاً بر خلاف دیگر روزها
اغلب اعضا آمده بودند، الله کرم آن شب مجدداً با یادآوری نظر و فرمان خامنهای اعلام
کرد که «جلسات دیگری هم داشته است» و باید کار انجام بشود ...
در همین رابطه :
نظرات