دوگانه ای از شیرین عبادی


خانم شیرین عبادی شاید برای افکار بین المللی یک شخصیتی باشند که در بعد از گرفتن جایزه نوبل شناخته شده باشند اما برای ما ایرانی ها سالهاست که شخصیت برجسته و ممتازی هستند .
صرف نظر از کاستی ها و یا کوتاهی هایی که خیلی ها اکنون اعتقاد دارند ایشان انجام می دهند که البته بعضی از آنها وارد است و بعضی هم مردود دست کم در طی این یکسال که چه بسا بخاطر این است که ایشان در خارج از کشور هستند و احتیاط های رایجی را که در داخل داشتند را دیگر کنار گذاشته اند نقش بسیار مهمی را در روشن کردن اذهان بین المللی نسبت به آنچه که در ایران انجام می شود  داشته اند .
افشاگریهای به موقع ایشان در مورد نوکیا و زیمنس و اخیرا هم درباره یوتل ست که چگونه به یاری نظام سرکوب و اعدام و سانسور در ایران آمده اند امری است که بسیار بسیار با اهمیت وبا ارزش است .
این  یادداشت هم نه انتقاد از ایشان است و نه ستایش از ایشان چرا که دیکته بیست ، بیست است و نمره اش معلوم ایشان نه با انتقاد من به زیر کشیده می شوند و نه با ستایش من از ایشان عزیزتر می گردند، بلکه صرفا حرفهایی است که در طی این دهسال در سینه داشتم و همواره با خودم مرور می کردم و این اولین باری است که بیان می کنم و پیش از این هم در نزد هیچ کسی و هیچ محفلی بیانش نکرده بودم و همواره در برابر پرسش همه که شیرین عبادی را چگونه می دانید گفته ام ایشان عزیزی است که زندگی اش را وقف آزادی ایران کرده است و البته دروغ هم نگفته ام .
نام شیرین عبادی را همانطور که گفته ام همه ما سالهاست می شناسیم و می شنویم و همین امر بود که وقتی در تیرماه سال 1378 که بواسطه آن افشاگریهای من در کوی دانشگاه  نسبت به وحشگیری های حزب الله و سپاه ومستقیم ترش اعوان و انصار خامنه ای به زندان افتادم پس از نه ماه انفرادی و شکنجه و نداشتن ملاقات و ... در بند 209 اوین فرصتی بهم دادند تا با خانواده ام کلامی تلفنی بگویم ، فقط گفتم که زنده ام و در اوین هستم و بروید سراغ خانم عبادی ، و البته تا این را گفتم بازجو تلفن را قطع کرد !
فردای آن روز که خانواده بی پناه من که در طی این مدت از پزشکی قانونی گرفته تا تمام دادگاه وزندانها را در پی من بودند به دفتر ایشان مراجعه می کنند و داستان را برایش تعریف می کنند و البته ایشان هم وکالت من را مثل همه دیگر دانشجویان دانشگاه تهران می پذیرند و قول می دهند که پیگیر وضعیت من بشوند .
البته چند ی بعد از این اتفاق و در اسفند سال 1378 در حالی که دیگر خانواده من متوجه شده بودند من در زندان اوین هستم به شورایعالی امنیت ملی مراجعه می کنند که پیشتر اعلام کرده بودند از محل نگهداری من آگاه نیستند و با پیگیری های مجدانه آقای ابطحی عزیز و آقای خاتمی و دستور آن شورا قرار می شود که به من مرخصی نوروزی بدهند که در 28 اسفند 1378 من برای بیست روز به مرخصی آمدم و در خلال همین بیست روز بود که به دفتر خانم عبادی رفتم و خلاصه آن داستان نوار ویدئویی و ... انجام شد که بیانش تکرار مکررات است .
پس از ضبط آن نوار بود که مرخصی من تمام نشده  مجددا بازداشت شدم و در بعد از آن نیز خانم عبادی و آقای رهامی که هر دو جرمشان وکالت بنده ! و مشارکت در تهیه آن فیلم بود بازداشت شدند ، که البته بازداشت خانم عبادی پنج روز و بازداشت آقای رهامی به گمانم بیست روز ادامه یافت و در بعد از آن هردو با تودیع وثیقه آزاد شدند .
آنچه که دادگاه و امنیتی ها بدنبال آن بودند این بود که از این بستر برای تحت فشار قرار دادن خانم عبادی استفاده کنند و علنا به من هم می گفتند که اگر بگویم این فیلم به سفارش خانم عبادی گرفته شده است از تمامی اتهامات تبرئه و آزاد می شوم .
اما این امر حقیقت نداشت و هیچگاه زیر بار این دروغ نرفتم ، کلام را طولانی نمی کنم همانطور که گفتم خانم عبادی در بعد از پنج روز آزادی خویش را یافتند و البته ایشان همچنان وکیل قانونی و رسمی من بودند و زندان بنده نیز چهار سال به درازا کشید که از این چهار سال 18 ماه آنرا هم در انفرادی بسر بردم ، در همان پنج روز بازداشت خانم عبادی نیز بواسطه اینکه همه ما در زندان اوین بند 209 بودیم و همانطور که من گاهی صدای ایشان را در بازجوئی ها که اتاق انتهایی سالن بود می شنیدم ایشان نیز حتما داد و بیداد و فریادهای بازجوی مشترکمان "علیرضا صداقت" بر سر من را نیز حتما می شنیدند ، ایشان حتما فریادهای مرا هم می شنیدند که در همان اتاق بازجویی دو روز پی در پی مرا از پا آویزان نگه داشته بودند و با باتوم و کابل بر بدن من می زدند و ...
هرچه که بود تمام شد و من از زندان آزاد شدم و بعدترش هم که مجبور به ترک کشور شدم و همانزمان نیز خانم عبادی مفتخر به دریافت جایزه نوبل شدند و در همان ایام کتاب خاطرات ایشان نیز منتشر شد که بواسطه همین امر شهرت جهانی یافت !
کتاب را که خواندم دیدم ایشان در بیش از سیصد صفحه خاطرات زندان و بازجویی های خود را نوشته اند و در بیان علت بازداشت خودشان هم نوشته اند که قربانی یک دسیسه شدند و به زندان افتاده اند و تلویحا مراجعه من به ایشان را یک تئوری توطئه خوانده اند ، و البته اشاره ای هم نمی کنند که این چه توطئه ای بوده است که تنها قربانی اش البته خود من بودم ! ایشان به عنوان یک فعال حقوق بشر و یک وکیل متعهد البته هیچ اشاره ای هم در کل کتابشان نمی کنند که در بعد از بازداشت موکلشان چه بر سرموکلشان آمد و آیا اصلا یکبار به خودشان زحمت دادند که سراغی بگیرند از ایشان ؟
در حالیکه هنوز این مسئله مطرح است که براستی چه کسی آن نوار را فاش کرد ، نواری که به گفته خود خانم عبادی در بعد از ضبط میلیونها دلار ارزش داشت ! در بعد از انتشار همین کتاب بود که چه بسیار از مخالفین ایشان و چه مغرضان و چه بسا حسادت ورزان به آن جایزه که نصیب ایشان شده بود بسراغ من می آمدند و درخواست داشتند تا بیایم و جوابیه ای برای ایشان منتشر کنم و یا مصاحبه ای در این باره بکنم که من هیچ وقت علاقه نداشته و ندارم که آتش تهیه این تسویه حسابهای اینچنینی بشوم و جوابم در برابر همه آنها سکوت بود .
خود خانم عبادی و تمامی حاضران در آن دادگاه غیر علنی شاهد بودند که در کل 24 جلسه دادگاه که هرجلسه گاها به بیش از هشت ساعت به درازا می کشید من در برابر دادگاه لحظه ای هم دست از دفاع از آنچه که خودم و آقای رهامی و خانم عبادی انجام دادم کوتاه نیامدم و حتی به صراحت گفتم که مرا شکنجه کردید تا بگویم عبادی فریبم داده است ، آیا خانم عبادی واقعا در دادگاه سر و چانه شکسته شده من را ندیدند ؟ آیا لنگ لنگ راه رفتن مرا نمی دیدند ؟ ایشان در اغلب جلسات دادگاه در کنار من نشسته بودند و یا بعضا آقای صالح نیکبخت در میان ما بودند آیا بیاد ندارند که به ایشان می گفتم در همه جلسات بازجویی فقط از من می خواهند که بگویم کار شماست ؟ آیا فراموش کردند که به آقای محمد علی دادخواه گفتم این علیرضا صداقت بی شرم به من می گوید عبادی از تو سوء استفاده کرده برای مشهور شدنش بیا و بگو با ایشان رابطه نامشروع داشتی که آقای دادخواه بلافاصله برخواستند و همین مسئله را در دادگاه مطرح کردند و دربعد از این بود که دیگر نگذاشتند من و ایشان در یک ردیف بشینیم و با فاصله در دادگاه از هم ما را می نشاندند.
حرف در این مورد بسیار است که البته من بسیار علاقه داشتم این سئوالها و پرسشها را از خود ایشان بپرسم که هیچ وقت این مجال در پس ایمیلهای بی جواب و ... انجام نشد .
همه اینها را که گفتم این بغض همین چند وقت پیش ترکید که سالگرد قتل مرحوم فروهرها بود ، پرستو فروهر به رسم همه ساله به ایران رفته و ظاهرا برایش مشکل امنیتی پیش آمده بود و همه اینها دلیلی شده بود تا تلویزیون آرته بسراغ خانم عبادی برود و با ایشان مصاحبه ای انجام داده ، وقتی خبرنگار از ایشان پرسید که خانم عبادی شما در ایران به زندان هم افتادید دلیل زندانی شدنتان چه بود ؟ ایشان پاسخ دادند که بله من در ایران زندانی شدم و دلیلش هم پرونده فروهرها و همچنین دفاع از خانم پرستو فروهر بود !
نمی دانم دیگر هر چه که بگویم چه بسا زیاده باشد . به پیشانی نوشت این یادداشت برمی گردم و اینکه اینها فقط یک درد دل ساده بود و نه چیز دیگر حتما در پس این حرفها و رفتارها هم صلاحی بوده است که ایشان اینطور تشخیص داده اند و خانم عبادی با همه این حرفها امروز در نوک پیکان مدافعین حقوق بشر برای ایران قرار دارند و عزیز هستند و محترم .

نظرات

‏ناشناس گفت…
آقای ابراهیمی، هنوز خیلی مانده تا شخصیت واقعی این خانم به اصطلاح برنده صلح نوبل را بشناسیدو بدانید که پشت چه نقابی مخفی شده اند...امیدوارم خدا از سر تقصیراتشان بگذرد...موفق باشید
‏ناشناس گفت…
آقای ابراهیمی من نمیدانستم که آن مقاله درباره سردار نقدی متعلق به شماست و آن را هم چند وقت پیش توی جستجوی گوگل و در یک وبلاگ ورد پرس پیدا کردم که منبعش رو هم ذکر نکرده بود و خود وبلاگ هم بی نام و نشان و غیر فعال بود برای همین آنرا کپی کردم و بعد از ویراش و تصحیح کلمات و جملاتی آن در وبلاگم قرار دادم و حالا که شما گفتید آن مقاله مال شما بوده من هم اسم شما را در اول مقاله اضافه کردم .
‏ناشناس گفت…
آقای ابراهیمی من نمیدانستم که آن مقاله درباره سردار نقدی متعلق به شماست و آن را هم چند وقت پیش توی جستجوی گوگل و در یک وبلاگ ورد پرس پیدا کردم که منبعش رو هم ذکر نکرده بود و خود وبلاگ هم بی نام و نشان و غیر فعال بود برای همین آنرا کپی کردم و بعد از ویراش و تصحیح کلمات و جملاتی آن در وبلاگم قرار دادم و حالا که شما گفتید آن مقاله مال شما بوده من هم اسم شما را در اول مقاله اضافه کردم .



http://anger-flame.blogspot.com/2010/11/blog-post_17.html

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟