زندگی بهتر
وقتی سر پرونده اون نوار کذایی بازداشت شدم و میرفتم زندان اول بردنم حفاظت اطلاعات دادگستری که همون طبقه اول دادگستری تهران مجتمع امام بودش آنزمان یه نصفه روز اونجا تو سلول انفرادی بازداشت بودم البته آقای دکتر محسن رهامی هم همراهم بود که ایشان هم بخاطر اینکه وکیل بنده بودند بازداشت شدند ! .
قبل اینکه ببرنمون تو سلول یه ماموری اومد و تقریبا هر چی همراهمان بود گرفت از جمله عینک و کمر بند و بند کفش ! و حتا عمامه آقای دکتر رهامی را !
گفتم دیگه بند کفش و کمربند و عینک رو برا چی میگیری ؟ طرف یه نگاه مشکوکی بهم کرد و گفت برای اینکه یه وقت هوس خود کشی نکنی !
اون موقع از این کار ماموره و این سنت خنده دار زندان خنده ام گرفت و با خودم فکر کردم همهی این اعتراض وافشاگری و این حرفها به خاطر تغییر شرایط و بهتر زندگی کردن خودم و این جامعه است حالا هم که افتاده ام زندان مگه دیوانه ام خودم را بکشم؟
بکشم که چی؟
حالا به این یکسال که گذشت نگاه که می کنم می بینم الان هم همین است. خب مگر نه این که ندا ها و سهراب ها و ... و همهی این اشک و خون و درد گریه و داد و فغانها برای زندگی بهتر بوده است؟
این یکسال خیلی ها همه کار و زندگی و شب و روزشان را توی خیابونها و جلوی سفارتخانه ها سر کردند ، خوب دستشان هم درد نکند اما دوستان همین آقای مهندس موسوی حرف خیلی زیبایی زدند که با این جنبش سبز باید زندگی کرد نه مبارزه .
بله باید حواسمان به زندگی باشد و پاس بداریمش.
زندگی کنیم با همهی وجودمان ...
نظرات