چرا روشنفکران ما دوست دارند گنگ باشند ؟
متاسفانه دردی بین روشنفکران و اصلاح طلبان ما افتاده است که احساس می کنند اگر بخواهند حرف بزنند و یا بیانیه ای بدهند و یا یکی از اونها با رسانه ای مصاحبه کند باید حتما قلمبه سلمبه حرف بزند و حتما در حرفهایش اصطلاحات عربی و انگلیسی بکار ببرد و اینرا ظاهرا افت کلاس خودشان می دانند که مردم عادی کوچه و بازار حرفشان را تمام و کمال بفهمند ! حتما فکر می کنند که اینجوری خیلی مهم جلوه می کنند و مردم عادی پیش خودشان می گویند وای فلانی چقدر حالیش هست !
مثلا دکتر سروش و اصولا اغلب روشنفکران دینی ما این مشکل را دارند که واقعا شنیدن حرفهای ایشان به یک فرهنگ لغت عربی / انگلیسی / سانسکریت احتیاج دارد و همین گنگی در گفتار به نظر من از جمله علل فاصلهشان با مردم و بخصوص جوانترها می باشد .
اگر بخواهم دقیقترش را بگویم این بیماری مسری اینگونه خودش را نشان می دهد که امروزه اصلاح طلبان و روشنفکران ما عادت لجوجانه ای دارند در بکار بردن جملهها و نوشتههای بسیار طولانی، آوردن فعل و فاعلها در جاهائی که نباید بیاورند و البته اصرار به استفاده از اسم نظریهپردازان خارجی، و پیچیده کردن مفاهیمی که بسادگی می شود آنرا بیان کرد و ایضا حتما کلمههای تخصصی علوم انسانی و علوم سیاسی را به کرات بازگو کنند .
نمی خواهم بگویم این روشنفکران و اصلاح طلبان بی مایه هستند و یا بضاعت علمی ندارند نه منظورم این نیست ولی این شیوه در گفتار متاسفانه مخصوص افراد تازه به دوران رسیده و بی اعتماد به نفس است که دوست دارند حرفها و ایده های ساده و قابل فهم خود را پیچیده کنند و در نهایت خود را مهم نشان بدهند و همین می شود که از محتوا بدور می افتند و خواسته یا ناخواسته درگیر فرم و صورت ماجرا می شوند .
عاقبت این پدیده شوم این است که رفته رفته اصلاح طلبان و روشنفکران ما خواسته و یا ناخواسته دچار تکبر می شوند و زاویه دیدشان جوری می شود که انگار از بالا دارند به ملت نگاه می کنند و آنها را بجای آگاه کردن و اطلاع دادن بیشتر تحقیر می کنند .
شما نگاه کنید مثلا سخنان مهاجرانی و سروش و یا باز مثلا و صد افسوس اکبر گنجی ای که روزگاری مخاطب عامش مردم کوچه و بازار بودند و همان ادبیات و گفتارش بود که او را اکبر گنجی کرد این روزها اینجوری شده است که بجای اینکه بگویند «دقت کردی که فلان چیز یعنی بهمان؟» این شکلی شده که می گویند : «چقدر خنگی که نمیدانی فلان چیز یعنی بهمان. پس گوش کن تا من برایت روشن کنم.»
شوربختانه امروز همه روشنفکران ما و بیشتر حلقه روشنفکران دینی که علی القاعده باید بسیار بسیار ادبیاتشان قابل فهم همه مردم وچه بسا الزاما پائین ترین طبقه اجتماعی جامعه باشد بیشتر علاقه دارند هابرماس و هابز باشند تا یک فردی که آحاد جامعه حرفهایشان را بفهمند .
حالا که اسم آوردم شما نگاه کنید از اکبر گنجی تاریک خانه اشباح و عالیجناب سرخ پوش تا اکبر گنجی به کام سلطان، به زیان دموکراسی چقدر فاصله هست ؟ من منکر پیشرفت و رشد نیستم اما این رشد و پیشرفت باید در محتوا و مطالب باشد نه در فرم و گفتار امروز واقعا چند درصد از مردمی که کتاب تاریک خانه اشباح را از حفظ شده بودند و دهان به دهان در تاکسی و کوچه بازار برای یکدیگر نقل می کردند این حرفهای قلمبه سلمبه را می توانند بفهمند ؟
این نه تنها پیشرفت نیست که پسرفت است ! فراموش نکنیم که سیاست یعنی صحبت کردن و قانع کردن همه مردم و مخصوصا مردم عادی و روشنفکران و اصلاحطلبان ما هرگز این را متوجه نشده اند .
Excerpt
For example Abdolkarim Soroush and Akbar Ganji and his followers' complex and sometimes pretentious language have harmed the reform movement in Iran for it has disconnected the masses from their central ideas. But Khatami's personal charisma and his anti-establishment image prevented the reformists to acknowledge their significant communication problem
But now they've realized after their loss in the recent elections
نظرات