نامه ای به دوستان
فعالان سیاسی در تبعید ! ، فعالان جنبش دانشجویی ،یاران دانشجوی تبعیدی ، رفقا و عزیزان ؛
احمد باطبی ، اکبر عطری ، علی افشاری ، علی اکبر موسوی خوئینی ها ، فاطمه حقیقت جو و اکبر گنجی
سلام
هم اکنون که این نامه را برایتان می نویسم اخبار کشته شدن یک هموطنمان در اجتماع مسالمت آمیز امروز میدان آزادی تمام رسانه های دنیا را فراگرفته است ، گرچه در روزهای گذشته نیز اخباری از این دست شنیده و دیده شده بود .
کشور عزیزمان ایران اینروزها دست خوش کودتای خونین باند تمامیت خواه و متحجر احمدی نژاد و مصباح شده است . سرکوب وحشیانه و جنایتبار این روزها کشور را به آتش کشانیده و دامنه های این آتش از تبریز تا شیراز از مشهد تا آبادان از تهران تا اقصی نقاط میهنمان زبانه می کشد ، دیدن عکسهای خونین و به زیر باتوم و چماق هموطنانمان ، شنیدن زجه و ناله های دختران و پسران مطمئنا همانقدر که دل منرا به درد آورده شما را نیز اندوهگین می نماید .
و البته آنچه که بعد می ماند احساس شرم و عجز و ناتوانی در برابر آن رشادتها ست و اینکه امروز ما فقط نظاره گرانی هستیم و نهایتا با همه توش و توانمان در اجتماعی چند ساعته به مقابل سفارت و فلان دفتر نهاد بین المللی می رویم و سرودی می خوانیم ، در نهایت امن و آسایش شعاری می دهیم و شمعی روشن می کنیم و این تمام کاری است که انجام می دهیم .
آنچه که مرا واداشت تا این سخن را با شما درمیان بگذارم آن بود که همه ما تجربه تلخ حماسه هیجده تیر را به چشم خود دیده ایم و همه ما هنگامی که در سلولهای اوین به گذشته می اندیشیدیم با خود می گفتیم ای کاش همه به میدان آمده بودند ، ای کاش همه عرصه را خالی نمی کردند !
دوستان عزیز !
امروز کشورمان ایران بیش از آنکه به اندیشمند و روشنفکر و تئوری پرداز و فیلسوف احتیاج داشته باشد به همراه و چه بسا به خون احتیاج دارد ، مقاومت جانانه هموطنانمان امروز بیشتر از مصاحبه و مانیفست و تز و تئوری به همراهی نامهای آشنا و دردمند احتیاج دارد تا که در کنارشان فریاد حق طلبانه شان را به گوش برج و باروی نظام خلافتی حکومت بظاهر اسلامی برسانند .
در این سالهای سیاه و غمبار هر کدام از ما تک تک کوله بار تبعیدی ناخواسته را بر بستیم و سالیانی است طعم تلخ دوری از وطن را تجربه نموده ایم ، و واقعیت این است که یکی پشت دیگری می آمد اما هیچ کس بواقع پشت دیگری نبوده ، هر کدام از ما خواسته ویا ناخواسته دل مشغولی ای پیدا نمودیم یکی به درس پرداخت و دیگری به تلویزیونی و دیگری به تولید تئوری های نخ نما شده و دیگری به زرق و برق دنیای غرب تا که ترسم آن است پس از گذشت مدتی ما نیز فردی شویم که فراموش کنیم شرق و غرب تهران را و بشویم مثل بی شمار افرادی که این روزها دوربرمان زیاد هستند! .
ما همواره عنوان می کنیم ، گرچه دوریم اما برای مبارزه با این دیکتاتوری تا بن دندان مسلح آماده ایم که آب و خاک و نام و هموطنانمان را هیچ وقت با فراغت و آسایشی که در ظاهر این روزها داریم معامله نخواهیم کرد . به باور من این روزهای سرنوشت ساز آزمونی سخت برای همه ماست که بین ماندن ورفتن بین آسایش و مبارزه یکی را انتخاب کنیم .
به عنوان کوچکترین برادرتان از همه شما دعوت می کنم دست در دست یکدیگر به کشورمان برگردیم و دست کم فقط و فقط به عنوان یک ایرانی آنی را انجام دهیم که صدها هزار ایرانی این روزها شجاعانه در کف خیابانها انجام می دهند و خون می دهند و جان می دهند تا وطن را به مشتی خائن ندهند .
ما ثابت کرده ایم برای عقایدمان نه از زندان می ترسیم و نه از باتوم و گلوله ، بیائید ثابت کنیم که ما هنوز بر سر عقایدمان هستیم و وطنمان را با هیچ معامله نمی کنیم .
ما پیروزیم چراکه حق باماست .
سه شنبه بیست و شش خرداد 1388 برابر با پانزدهم ژوئن 2009
دوست کوچک و برادر کوچکترتان امیر فرشاد ابراهیمی
نظرات