مرغان دریایی ایران زمین
از زمانی که يادم مياد،تو کتابها،تو فيلم ها و توی زندگيم،هميشه انسانهای ياغی رو دوست داشتم،انسانهايی که وقتی حقيقت رو ميديدن سکوت نمي کردن و نامردمی ها رو فرياد انسانهايی که سر تعظيم برای چاپلوسان و قدرتمندان خم نمي کردن و قوانين بسته و خفقان آور رو می شکستن و فرياد عصيانشون تن همه رو به لرزه می انداخت،مردمانی که حتی از گفتن زشتيهای خودشون هم ابايی نداشتن چون اول از همه بر خودشون و وجدان خودشون شورش مي کردن و ياغی ميشدن و هميشه هم پايان تلخی داشتن و ايستاده مي مردند! و گرچه بارها برای از دست دادنشون افسوس خوردم و ناراحت شدم اما لذت آزاد بودن و رها بودن رو در رفتارشون مي ديدم و به راستی من هم احساس شور و شعف مي کردم و سعی مي کردم مثل اونها باشم،لحظه هايی در زندگی هست که بايد به راستی ياغی شد بايد گفت بايد نهراسيد و مبارزه کرد،تو اين مدت هميشه هم سعی کردم یه جورایی هم خودم این شکلی باشم . دیروز داشتم کیهان لندن رو می خوندم و دیدم خبری را در صفحه اول کار کرده با مضمون : در جلسه ای در لندن " جایگزین دموکراتیک اعلام موجودیت کرد" ، که خبر از گروه جدیدی بود که در حال تلاش هستند تا بقول دکتر خوانساری با ایجاد گروه فشار راه را برای ایجاد حکومتی دموکراتیک باز کنند ، برایشان آرزوی موفقیت دارم اما تجربه نشان داده که این حرکتها به دلیل نمی دانم چه ؟ فقط و فقط امید و آرزوی مردم را می سوزانند مثلا کنگره همبستگی ایرانیان یا همان "هما" چه شد ؟ چرا اصلا این روزها دیگر حتا خبری هم از آن شنیده نمی شود ؟ چقدر همه امید و آرزو داشتند بدان که باد هوا شد ؟ همین نمدانم کاری هاست که فقط باعث دلسرد شدن مردم داخل کشور و مخالفین خارج از کشور می شود حالا نمی خواهم بگویم بی کفایتی و یا بی عرضه بودن اپوزیسیون هست اما نگاه کنید من بعضی وقتها این حرف را که می زنم بعضی ها صدایشان در می آید که به اپوزیسیون توهین کردی ولی الان سی سال از انقلاب سال پنجاه و هفت می گذرد کوش این اپوزیسیون ؟ من به مخالفین تک تک و فرادا کاری ندارم که البته که هزاران نفر در خارج از کشور مخالف هستند و تبعیدی و آواره ولی کدام سازمان منسجم را سراغ دارید ؟ مثلا همین جبهه ملی که چند وقت پیش درباره اش با یکی از دوستانم صحبت می کردم فقط هشت حزب به اسم جبهه ملی در هلند داریم و چهارده جبهه ملی هم کلا در اروپا که هر کدامشان سه چهار نفری بیش نیستند و سایه همدیگر را هم با تیر می زنند ! و فکر کنم با این حساب ما سی چهل تایی جبهه ملی داریم و این داستان رو بگیر و برو جلو مشروطه هم از همین قراراست و طیف سلطنت طلب هم از همین قرار که گاها بعضی از سازمانهای سلطنت طلب هستند که اصلا آقای رضا پهلوی را هم قبول ندارند ! و جمهوری خواهان هم که الی ماشا الله !
دوستان ! واقعیت این است که چه بخوايم و نخوايم در ايران زاده شديم و ايرانی هستيم ،آيا از وضع موجود ناراحتين؟!از نبود آزادی و رفاه و امنيت ،از فشار و اختناق ،از هزار مشکل نا گفته ديگه ناراحتين؟! اگر نيستين که خوش به حالتون!و اگر هستين برای بر طرف کردن وضع موجود چه کردين و چه آينده ای رو پيش بينی کردين؟!دوست عزيزی دارم که به من ميگه این روزها پیش هر کسی که می روم و شکاستی می کنم بهش می گویند اگر ناراحتی و احساس خفگی ميکنی از ايران برو ،برای تو که امکانش هست...چرا احساس ميکنی بايد چيزی رو تغيير بدی و درست کنی؟!احساس تعلقت برای چی هست؟! برو هر کجا که احساس شادی و راحتی ميکنی ...
این البته حرف خیلی ها و حتا حرف بازجوها هم هست خودشان علنا تو زندان می گفتند آقاجان این حکومته و نظام چرا هم نداره ناراحتید تشریف ببریدبیرون !
بله همین هاست که امروز می بینیم جوانان ما و دانشجویان ما سرخورده شده اند این از وضعیت خارج اون هم از وضعیت داخل که همه با هم بعث شده که جوانان و حتا بسیاری از فعالین سیاسی دیگر ز رفتن به دنبال سياست و فلسفه و تاريخ که از اصول ساختن کشور و جامعه ای آباد و سالم هست هراس دارند،شايد هم حق دارند چون در دل انقلاب در دل اعدام و شکنجه و جنگ و خون زاده شدند و در همه ما احساس يله بودن و بی تفاوتی موج ميزنه و قدرت ياغی بودن ما در جهت خرابی و نابودی گام بر ميداره کافی هست تنها يک روز تمام،وبلاگ گردی کنيد تا روح ياس و افسردگی و سر خوردگی رو در خودمون ببينيم ،و بزرگترين مشکل هم عشق و معشوق هست!!!يا نه کافی هست چشمهامون رو کمی گشادتر کنيم و اطراف خودمون رو ببينيم،هزاران جوون ايرانی امروز اعتقادی سست به همه چی و حتا دنیا دارند و در سر در گمی به سر ميبرن ، چقدر این روزها اخباری از این دست می شنویم که فلان دانشجو خوذ کشی کرده و یا فلان جوان خودشو آتش زده و ... چقدر امروز می بینیم که مثلا جوانان و مردمی که روزگاری از مسلمانهای سفت و سخت بودند امروز علنا می گویند که بی دین هستند و قید همه چیز را زدند ! و ایکاش حداقل با مدرک و برهان بی دين بودن چون لاقيد بودن بی تحقيق از هر اعتقادی مخرب تر هست.
در مورد سياست هم همينجوری هست ،بدون تحقيق اصولی تنها ظواهر و تعلقات رو ميبينيم و با احساسات مياميزيم و سخن ميگيم،در دنيای امروز مهم ترين عامل موفقيت و اولين عامل موفقيت دونستن سياست به طريق علمی و روابط مطلوب سياسی با ديگر نقاط دنياست ،سالهاست به خاطر سياستهای غلطمون عقب مونديم و ديديم که آمريکا به خوبی مارو محاصره اقتصادی کرد و مارو به مرحله نابودی اقتصادی کشونده و نشون داد خوب بلده غلط بکنه! زمانی که پسته های ما و ساير محصولات ما برگشت ميخورد قبل از هر چيز به خاطر سياستهای غلط و خودخواهانه جمهوری اسلامی بود و در مراحل بعدی رنگ و لعاب محصولات!!تصاويری که مردمان متمدن امروزی از ما دارن در حد همان مردم بيابان نشين و پشت کوهی هست (البته چند سالی هست که بهتر شده)و به قول دوستی ما هنوز به کورش و داريوش(که باز هم تحقيقی کامل و مبسوط نکرديم)مي نازيم و رگ افتخارمون رو باد ميکنيم!!اگر تاريخ ايران رو از ابتدا نگاه کنيم ،از همون اول ايرانی جماعت به فکر راحت طلبی و دزدی و چپاول بوده و با آمدن اعراب هم که شکوفاتر شده ،گل بوده به سبزه نيز آراسته شده و تا همين امروز هم ادامه داره و هيچ گاه سعی نکرده نظم اجتماعی نوينی رو بسازه ،هر بار فقط دولت و پادشاهی رو بر کنار کردن و باز يکی ديگه با همون نظام کهنه قبلی و اين دور رو تا امروز ادامه دادن......امروز از نمکی که وزنه خرابی داره تا ميوه فروشی که ميوه خراب قاطی ميزنه،از کارمندی که فقط به فکر دودره کردن اداره هست تا رئيس کارخونه ای که جنس چند برابر ارزش واقعی اش رو ميفروشه از وزير و وکيل تا رهبرش همه به نوعی دزدی و چپاول ميکنيم حالا يکی اين وسط از دستش در ميره بيشتر ميدزده و تابلو ميشه، از نظر من اون کسی که چپاول کرد و رفت با اين کسی که هست هيچ فرقی ندارن و اونهايی هم که تا حالا دست آلوده نکردن، آب ندیدند و گرنه شناگران قابلی هستن،از نظر مناین بابايی که خارج از کشور و مثلا تو این تلویزیونهای لوس آنجلسی شعار ميده و ندای لنگش کن و خاکش کن سر ميده با اون بابای مرفه پولداری که از ترس سر در لاک فرو برده و هيچ سخن و فعاليتی نميکنه و همه رو باچشم مامور ميبينه هيچ فرقی نداره، ما اینجا خوب آدمهایی داریم مثل مهدی خان بابا تهرانی و علیرضا نوری زاده و بهنود واکبر گنجی و حسین باستانی ... که طعم شکنجه و زندان رو چشيدن و حالا جونشون رو برداشتن و اومدند اینور آب و اينهارو قلقلک ميدن و سر به سرشون ميزارن ،اين چنين روشنفکر هايی رو من طلا ميگيرم و ستايش ميکنم هر چند اسم خائن و فراری رو يدک بکشن ، تا زمانی که بودن جونشون کف دستشون بوده و مبارزه کردن ،مثال مرغ دريايی هستن،فقط مرغ های دريايی هستن که از طوفان نميهراسند حتی وقتی در ميان درياها جهت خود رو گم کنند و جايی برای نشستن نيابندآنقدر بال ميزنند که يا طوفان فرو نشيند و زمينی پيدا کنند برای فرودآمدن يا در همون اوج آسمانها ميميرند آن که به ميان موج می افتد مرغ دريايی نيست ،مرغ دريايی در اوج ميميرد ،آخرين توان خود را صرف اوج گرفتن ميکند تا سقوط را نبيند،حالا اين وسط کسی که دم از ايرانی بودن و کمک به ايران ميکنه بايد چه شکلی باشه؟
جهان امروز ما روز به روز کوچکتر ميشه و نميشه چيزی رو پنهان نگه داشت...عده ای رو ميشه برای هميشه فريب داد و عده ای رو هم برای مدتی اما همه رو برای هميشه نميشه فريب داد،امروز ميدونم که اول بايد از خودمون شروع کنيم و کمک کنيم تا فرد و ملتی ديگر هم دل بسوزاند و کمک کند،امروز هر کدوم از ما مسیحی هستيم که بايد برای ساختن و آبادانی قيام کنيم و نه با مشتهای گره کرده و منطقهای ضعيف و به راه انداختن انقلاب و خونی ديگر مانند اینچه که امروز در جمهوری اسلامی هست بلکه با دانستن هرچه بيشتر و درست تر و با نشان دادن فريبها و دروغهابا رسواگری ها وافشاگری ها و ياد دادن بهتر به ديگران .
امروز ما حق داريم ساختار حکومتی رو که ميخوايم انتخاب کنيم و بسازيم و اين جز با تحت فشار قرار دادن دولتمردان و مسئولين ایرانی و بین المللی میسر نيست ،با خواستن اصلاحات و ايجاد جنبشهای آرام و فعال،تشکيل احزاب و اين امر راه صد ساله ای هست که يک شبه پيموده نخواهد شد بايد صبر کرد و بال زد!
وظيفه هر جوون ايرانی، اگر نسبت به بقيه انسانها احساس مسئوليت ميکنه و دم از ايرانی بودن ميزنه و درفکر ساختن هست و از به خطر افتادن رفاه و امنيتش نميترسه قبل از اینکه تی شرت با آرم ایران بپوشه و گردن بند فروهر گردن بندازه و از این جنگولگ بازیها کنه که بقول خودش مثلا نام ایران رو مطرح کنه بنظر من اين هست که فلسفه و سياست رو به خوبی و با علم ياد بگيره و ياد بده و از فعاليتهای اين چنينی نهراسه ،بايد مثل يک مرغ دريايی باشه........
نظرات