برای بانوی شجاع و فهیم ایران،مهرانگیز کار!

بانو مهر انگیز کار را همه می شناسیم ، بسیاری به نام و بسیاری دقیق تر به حرفه و خلق و خوی وی آشنا هستند و بسیاری بعد از آن ماجرای کنفرانس برلین و حضور وی در آن کنفرانس که دستمایه ای شد تا بغض فرو خفته جمهوری اسلامی از وی بترکد و وی را به زندان اندازد ، گرچه مدت حضورش در زندان کوتاه بود اما برای آنهایی که سلولهای اوین را تجربه کرده اند ، آنهایی که با نامهای بند 240 و بند 209 آشنا هستند می دانند که یک روزش هم بسان سالی هست ! ، مهر انگیز از زندان آزاد شد و مثل خیلی های دیگر چاره ای جز ترک وطن پیش رو ندید و به خیل آوارگان و تبعیدیان پیوست ، اما او با بسیاری از تبعیدیان فرق داشت و فرقش در انصاف و عدالتی هست که با خون وی عجین شده است .
همه اینها را گفتم تا بگویم که چندی پیش در سایت ایشان مطلبی دیدم با عنوان" نیکمردان کجا رفتند "مطلبی که به واقع سالهاست از کسی نشنیده بودم و چه زیبا کسی به آن اشاره کرده که می باید می کرد ، اتهام تجلیل و یا همکاری با جمهوری اسلامی و اطلاعاتی بودن و از این قبیل حرفها که این روزها مثل خوره به جان خیلی ها افتاده هست و همه به هم می زنند به هر کسی بچسبد یقین دارم به مهر انگیز کار نمی چسبد ، به او که سالهاست در انتظار خبر آزادی سیامک پورزند از قفسی که جمهوری اسلامی برای او ساخته هست می باشد، به کسی که حتی جمهوری اسلامی از چاپ کتابهای صرفا حقوقی و آموزشی او هراس دارد و بالکل اورا ممنوع القلم و آثارش را ممنوع الانتشار نموده ، به کسی که سالهاست در دفاع از حقوق بشر و حقوق کودکان و حقوق زنان قلم می زند و قدم می زند و فریاد !
مهر انگیز کار این بانوی شجاع ایرانی دست بروی نقطه ای گذاشته است که بدون اغراق و رودرواسی ، بیش از سی سال هست هنوز این جماعت مدعی اپوزیسیون ایرانی آنرا نفهمیده اند . کم نیستند کسانی که هنوز در میانه اپوزیسیون می گویند کسی که برای یکبار با سرباز نیروی انتظامی این رژیم هم دست داده نجس هست و تا ابد باید گذاشتش کنار ، کم نیستند کسانی که پز روشنفکری و مبارزه شان گوش فلک را کر کرده است و چشم و گوششان را فقط و فقط بغض جمهوری اسلامی پر کرده و شادمانی مثلا از پیروزی تیم ملی فوتبال ایران را هم فتوای حرام می دهند و آنرا حمایت از جمهوری اسلامی می دانند ! همین چند وقت پیش بود که یکی از این بزرگان قوم مبارزه با جمهوری اسلامی وقتی که مرا در برلین با چند تا کلوچه ایرانی که از یک فروشگاه ایرانی خریده بودم دیده بود به طعنه گفته بود باید هم عضو حزب الله ایران برود و فقط کلوچه و بیسکویت ایرانی بخرد ، این هنوز دلش پیش جمهوری اسلامی است (خدا را شاهد میگیرم این عین حرفش بوده است بی کم و کاست !) . و باز برایتان درد را بگویم همین چند سال پیش بود که در شهر مشهد دو افسر نیروی انتظامی را به اتهام زنا سنگسار کردند و بسیاری از مدعیان حقوق بشری و مبارز با رژیم خونخوار جمهوری اسلامی لام تا کام که نگفتند هیچ ابراز خوشحالی هم کردند که :"آخ جون خودشان به جان خودشان افتاده اند " همین افرادی که از زندان و شکنجه و حتی تجاوز به ناموس آیه الله بروجردی در زندان فقط و فقط بخاطر اینکه وی آخوند هست و هم لباس حاکمان امروزی ایران ته دلشان غنج می رود و کیفور می شوند ... حالا در این فضای تیره و تار و بس کثیف کسی پیدا می شود که از زندانبانی آن هم رئیس زندان اوین تجلیل می کند ، و این فقط جسارت و شجاعت هست ، این یعنی باید آشتی کنیم باید بدی ها را بگوئیم و چشممان را هم بروی خوبی ها نبندیم .
اینها را که می نویسم خودم غمگین می شوم و البته که در این میانه تکليف گمراهان خود پرست معلوم است وبرسمپاشی های آنان کسی مسموم نمی گردد ولی افسوس باید خورد و بر ایران ما سزاوار نيست که چنين طعمه خشونت طلبی و بدکرداری شود که بر فريب ونادانی عده ای سرمايه بگذارند. مهر انگیز کار اشاره ای کرده است بس ظریف بر این نکته که هر کس به راستی دلی با خدا دارد و کوچک تر نشانه ای از آدمی در او باقی است بايد از هم اکنون حساب خود جدا کند که فردا دير خواهد شد باید بداند که در میانه لاشه مردار هم میتوان به سفیدی دندانش هم اشاره کرد!.
آنچه در بعد از خواندن چندین باره این یادداشت مهر انگیز برایم مانده فقط افسوس دوری راه است که ایکاش هم الان مهرانگیز را می دیدم و بر دستان نویسنده این سطور شجاعانه بوسه می زدم !
نظرات