گفتنی ها هفت ساله شد
هفت سال پیش همین روزها من شروع کردم به نوشتن در اینترنت ! نشریه اینترنت ای بود بنام سیاه و سفید که مانی فرهومند راه اندازی کرده و البته به همان سرعتی که راه افتاد و محبوب شد و یکی از محبوبترین نشریات آنلاین آنزمان بود به همان سرعت هم محو شد !، به موازات آن من در دو وبلاگ هم می نوشتم اولی همین وبلاگ بود بنام گفتنی ها و دیگری خاکستری چندین بار هی از این ور و اونور اسباب کشی کردم و وبلاگم را عوض کردم اما خانه همین جا بود آنموقع ها اینجا انباری و یا مخزن وبلاگم بود و بعدها که آن گفتنی ها دات کام بسته شد و هیچ وقت هم مانی نگفت که چرا به یکباره بستش اینجا دوباره شد وبلاگ اصلی من ، همانروزها در چند روزنامه اصلاح طلب و یا بقول آن روزها زنجیره ای هم می نوشتم که چند تایی از نوشته هایم البته برایم درد سر ساز شد و کارم به بازداشت و زندان کشید ؛ اسم رمز اکبر هاشمی که مجمع تشخیص مصلحت نظام که البته آن مقاله هیچ ربطی هم به آن مجمع نداشت و فقط به هاشمی و احوال شخصیه آن پرداخته بود ، شاکی آن شد و در شعبه 1413 به ریاست قاضی ابوالحسنی از آن شکایت کرد و من محکوم شدم به پنج سال زندان ، که بعدها شد دو سال و آقای هاشمی بعدها در مصاحبه ای با روزنامه قدس اعلام کرد که هرگز شکایتی نکرده است و مجمع تشخیص هم شکایتش را پس گرفته ( که البته حقیقتش را نمی دانم ) اما شاه بخشید و وزیر نبخشید و مدعی العموم گفت ما وظیفه داریم برخورد کنیم حتی اگر شاکی هم نداشته باشی ! ، دیگری مقاله لیلاج بازنده بود که آنهم در شعبه 1410 به ریاست قاضی مرتضوی آنزمان برایم درد ساز شد ، لیلاج به جرات می گویم اولین مقاله مفصل و افشاگرانه ای بود که بعد از مرگ سعید امامی و درباره قتلهای زنجیره ای نوشته شده بود و آخرینش هم جنبش فاشیستی ذوب در ولایت بود که همزمان در گویا نیوزهم منتشر شد و همین مقاله کوتاه بود که باعث ترور نافرجام من و در نهایت ترک کشور شد و در حالی دادستانی انقلاب تهران برایم پرونده سازی کرد که دیگر کشور را ترک کرده بودم .
در این هفت سال حضورم در دنیای مجازی وبلاگستان و اینترنت فارسی دوستها پیدا کردم و البته دشمنان ، دوستانی که بعضا هنوز هم در دنیای واقعی آنها را ندیدم وایضا دشمنانی که فقط فحش می دهند و هرگز دقایقی هم با هم حرف نزدیم ، دنیای اینترنت و مخصوصا دنیای اینترنت ما ایرانی ها دنیای عجیبی هست !
در این هفت سال با تمام سختی هایش با تمام فراز و نشیبش با تمام بد اخلاقی ها و بی معرفتی هایش برایم زیبا ترین دنیاست ،گرچه مجازی است اما رئال هست این واقعیت دنیای ماست ، انبوهی از دوست و دشمن ، راضی و ناراضی ، بیطرف و موضع دار، آگاه و نا آگاه همه و همه با هم هستند و در هم می لولند ، فحش می دهند و زنده باد مرده باد می گویند ، طرفداری می کنند وهمدیگر را می کوبند ، فحش می دهند و بهم احترام می گذارند ، همه چیز درهم است ، پایه و بنای هیچ چیز هم معلوم نیست ، راست و دروغ درهم است و هستند و نیستند ! این دقیقا کپی دنیای ما ایرانی هاست ! ، چه در سیاست و چه در زندگی ما همین هستیم ، فرهنگ پنج هزار ساله آریایی ، کوروش و داریوش ، فردوسی و سعدی حافظ و مولانا همه به کنار و- البته محترم - اما امروز ما این هستیم ؛و تعریف دقیق ترش که چه هستیم اگر فقط پنج دقیقه وبلاگ هر کس را خواه سیاسی خواه ادبی وخواه بی طرف را نگاه کنی و به کامنتهایش که سر بزنی واقعیت ایران امروز را می فهمی درست همانطوری که در پشت در توالت سینماها و دانشکده ها تو ایران می دیدی ، از ابراز عشق گرفته تا فحش و ناسزا و درود و مرگ و شماره تلفن ! همه چیز درهم و قاطی ، من نمی گویم که ما ملتی عقب افتاده هستیم نه هرگز در این هفت ساله و یا کلا در این مدتی که روزنامه نگاری را شروع کردم از سال 1368 در کیهان بچه ها و بعدترش در سوره نوجوانان و ...تا کنون به واسطه این حرفه که باید درمیان مردم باشی و همه اخبار و اتفاقات را دنبال کنی فهمیده ام که ما همه چیز را فوری و با هم می خواهیم و البت که این نشدنی است و ما را به هیچ جایی نمی رساند و عاقبتش می شود همینجایی که ایستاده ایم ! از فرزندان کوروش و آریا چیزی می سازد که می بینید نسلی سوخته و عصبی و پرخاشگر !
به هر حال در این هفت سال خیلی چیزها آموختم و ممنونم از همه کسانی هستم که مشوق من بودند ازآقای امیر حسین فردی در کیهان بچه ها در سالهای 1367 و 1368گرفته که اولین کسی بود که نوشته های مرا لایق انتشار دانست ، تا بعدها محسن مومنی و علی اکبر عسگری و محمد حمزه زاده در سوره نوجوانان و بعدها که در روزنامه رسالت در صفحه رنگین کمان به یاری دوست خوبم حمید هنرجو می نوشتم که هر کجا که هستند و هر فکر و گرایشی امروز دارند خدا نگهدارشان باشد و بعد ها تا شهید عزیز سید مرتضی آوینی که بسیار بسیار دیر یافتمش در سوره و روایت فتح و بعدها استاد عزیزم مسعود بهنود گرفته که از همان اتاق 99 سالن 5 زندان اوین مرا تشویق به نوشتن کرد تا همه و همه و فرشاد بیان عزیز که گویا اولین خانه ای بود که مجال یافتم مقالاتم را در آن بحبوبه ای که در ایران دیگر روزنامه ای جرات انتشار مقالاتم را نداشت در گویا نیوز منتشر نمایم ، و حتی مانی فرهومند که اولین وبلاگ را برایم زد و بعد از آن یکهو غیب شد ! و مهم تر از همه از همه شما خوانندگان عزیز که هفت سال هست مرا تحمل می کنید و می خوانید و نظر می دهید تا به امروز که نگاه کردم دیدم در طی این هفت سال صدها ایمیل در مخزن ایمیلهایم هست که از آن ابتدا خوانندگان فرستادند وهنوز هم دارمشان و بسیار دوستشان می دارم وشاید روزی همه آنها را جای سرو سامان دادم و همچنین 465,371,810 کامنت و نظر اعم از انتقاد و پیشنهاد و حمایت و فحش برایم گذاشته اید ! من ممنون همه شما هستم که بهترین مشوق من هستید برای نوشتنن ، یا حق .
- راستی تصمیم گرفتم هرچه کامنت هست برای این پست بازکنم (گرچه قبلا هم فقط فحش و حرفهای رکیک را به احترام خوانندگان نمی گذاشتم ) اما می خواهم ببینم تو دل همه تان چی هست ، پس راحت بنویسید ...
نظرات
هفت سالگيت مبارك (خودتو نگفتم وبلاگتو گفتم)
نظر منو در مورد خودت كه مي دوني
اما خوب وبلاگت بد نيست
نترس بالاخره يه روز معروف مي شي
اميدوارم صد سالگيتو جشن بگيريم
به اميد ايراني آزاد
جاري باشيد
مبارک است
امیدوارم بیشتروبهتروباصداقت بنویسی
در مورد اینکه میگید فضای اینترنت مثل فضای جامعه ایران هستش مخالفم.فضای مجازی خیلی با فضای واقعی تناقض داره.حالا هر پارامتری رو که در نظر بگیرید.البته اون شالوده ی فکری و رفتاری جامعه در فضای مجازی هم دیده میشه.منکر این هم نیستم.
ان شاالله به مبارکی 70 سال بشه گفتنی ها و باز هم حرف برای گفتن داشته باشه.
يادمه همون موقعي كه سردار جعفري فرمانده كل سپاه شد ازت خواستم راجع بهش يه چيزكي بنويسي.اگه بنويسي خوب مي شه.
به هر حال خوش به حالت که مجبور نیستی هوای وطن رو با بعضی ها شریکی تنفس کنی.
موفق باشی و به امید دیدار.
نگران حرفهای ما ایرانیها نباش خودت که ماها رو میشناسی. امیدوارم همیشه سلامت باشی و خبر رسان و خبرساز ...
آقا ما در قصر فیروزه همسایه شما بودیم! آنموقعها یادم هست که خیلی از شما متنفر بودند اهل خانه.
اما وبلاگتان را که میخوانم، از اطلاعات جالبی که دارید، بسیار مستفیض میشویم.
بابت اتفاق ترکیه هم بسیار متأسف شدم.