آپارتاید مخالفین جمهوری اسلامی !

اگر بیاد داشته باشید چندی پیش در همین مجال برایتان از خانمی گفتم بنام زیبا نوبری و بدنبال نیز مصاحبه ای نسبتا مفصل که از وی در نشریه آرش به چاپ رسیده بود را نیز آوردم ، طبیعتا موافقین و مخالفین زیادی در این باب صحبت نموده اند ، عده ای هم بر من حمله کرده اند که چرا ایشان را بهانه ای قرار داده اید و با آن پتک بر سر اپوزیسیون و همه مخالفین می زنید ( در همین جا استغفار که هیهات و من همچنین جسارتی را هرگز نخواهم داشت و نخواهم کرد ) . همه تان می دانید که من اصلا بلد نیستم طور دیگری بنویسم من به لخت نوشتن و عور نشان دادن عادت کرده ام و اصلا شیوه نوشتن من چه بد و چه خوب همین است با هیچ کس هم رو درواسی ندارم نه با جمهوری اسلامی و نه با تک تک مخالفین آن با خودم هم رو در واسی ندارم اگر داشتم هنوز داشتم تو انصار حزب الله داد و بیداد می کردم ! از قدیم گفته اند آدمی را آدمیت لازم است و من هم شفافیت را از اولین نکات آدمیت می دانم ، همانطور که خودم را نقد می کنم دیگران را هم البته شاید خودم را بی رحمانه تر نقد کنم . این موضوع خانم نوبری هم که من اصلا نه تا بحال ایشان را دیده ام و نه اصلا خط و ربط سیاسی ایشان را می دانم ، که این روزها در اغلب محافل سیاسی و غیر سیاسی و ... نقل مجالس ایرانی های آلمان است به نظر من باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد نه ایشان بلکه باید تمامی این آقایان و خانمهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی بنشینند و بگویند ایشان که ادعای دموکراتیک بودن دارند و بر علیه تمامیت خواهی جمهوری اسلامی سالهاست مشغول مبارزه هستند « آستانه تحملشان » در برابر دیگران چقدر است؟ این دیگران البته گاهی می شود مخالفانشان باشند و گاهی هم منتقدانشان و گاهی هم نه افراد کاملا غیر سیاسی – ما که توقع نداریم همه سیاسی و چریک باشند ! ؟ . آیا باید همیشه دیگران همان طوری فکر کنند که ما می کنیم؟ آیا باید فقط در دایره مبارزاتمان با دیکتاتوری فقط و فقط هم اندیشانمان را دور خود داشته باشیم و در همه کارها اعضای حزب و گروه خودمان که البته در این صورت بیشتر به کلوپ تشبیه می شود تا حزب را شرکت دهیم؟ به عنوان مثال چرا نباید در یک نشستی که عنوان کلی مثلا گروه زنان ایرانی را بر خود دارد اصلا یک زن ایرانی مدافع جمهوری اسلامی و بالاتر از آن یک زن بسیجی ایرانی در آن نتواند شرکت بکند ؟ پس یا عنوانها را باید عوض کرد و کلی نگذاشت و یا باید همانطور که گفتم به دموکراسی احترام گذاشت و آستانه تحمل را بالابرد ! . در غیر اینصورت کار ما و مبارزه ما همان کلوپ می باشد و بیشتر بزم گپ و گفتگوی شبانه دوستانه است تا مبارزه ، متاسفانه بعضی از اخبار را که می شنوم و بعضی از رفتار مدعیان کذا و کذا را که می بینم با خودم فکر می کنم این افراد بیشتر به آپارتاید اعتقاد دارند تا مبارزه برعلیه دیکتاتوری و تمامیت خواهی . نه علاقه ای به تضارب آرا دارند و نه اشتیاقی به شنیدن صداهای دیگران و نه به جذب دیگران حتی کسانی که در مخالفتشان و مبارزه شان با جمهوری اسلامی شکی نیست هم نباید وارد بزم آنها شوند و سکوت و خلوتشان را برهم بزنند و نتیجه اش متاسفانه همینی می شود که در قریب به سه دهه شاهد آن هستیم رخوت و سستی و کهن سالی که می بینیم متاسفانه گردا گرد اپوزیسیون جمهوری اسلامی را فرا گرفته است ، اینکه می گویم رخوت خدایی ناکرده حمل بر بی احترامی نیست و حتی حمل بر بی عرضه گی هم نیست ، چرا که در میان همین افراد شما کسانی را می بینید که روزگاری در تشکلهایی همچون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نظام مقتدر و ژاندارم منطقه یعنی شاهنشاهی ایران را به زانو در آوردند ، افرادی که در مبارزه و انقلابیگریشان هیچ شکی نیست و هر کدامشان به تنهایی خود یه چه گوارا برای ایران هستند ! اما باید قبول کنیم که الان بیش از سه و یا چهار دهه از آن روزها گذشته است ، و این بزرگواران نمی خواهند قبول کنند که می شود به مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی اعتقاد داشت و با آنها هم نبود و اینچنین است که اگر کسی در غیر از دایره ایشان باشد مشکوک است و مشکوک هم یعنی عامل جمهوری اسلامی و در این میان هم یکهو شما می بینید یکی پیدا می شود که شاهد شکنجه گر بودن وی است و دیگری او را موقع پول گرفتن از وزیر اطلاعات دیده است و دیگری هم او را در فلان عملیات تروریستی دیده است ! مگر یادتان رفته است که در همان کنفرانس برلین چه اتهامات که به اکبر گنجی زدند (یادتان رفته اینجا را ببینید ) وبعد همین جماعت وقتی که دیدند وی شجاعانه از درون زندان اوین فریاد بر می آورد که « خامنه ای باید برود !» و در اعتصاب غذایی جان فرسا به مبارزه برعلیه تمامیت رژیم ابیستاده برایش بر سر و کله می زدند و باز دوباره تا اکبر آزاد شد و آمد به خارج از کشور برای سخنرانی و ... دوباره شد همان شکنجه گرو تروریست ! . این یعنی چه دوستان ؟ یعنی یک نظام آپارتاید تمام عیار ، یعنی که فقط ما و غیر از ما هم هیچ کس و البت که تا وضع بدین منوال است این ره هم به ترکستان است . بر گردیم به سر خط اول قصه و خانم زیبا نوبری ، من باز هم می گویم که نمی دانم اصلا قصد ایشان از رفتن به آن سمینار چیست و ایشان که امروزه برای خود شاعری هستند و در حوزه ادبیات دستی هم بر قلم دارند چکار می خواهند در آنجا بکنند ؟ اما اینکه ورود ایشان نهی شود و مانع از ورود وی صرفا و صرفا به خاطر اینکه نه اینکه ایشان الان چگونه می اندیشد بلکه بخاطر اینکه در گذشته و آنهم در زندان جمهوری اسلامی چگونه می اندیشیده است این خود یعنی دیکتاتوری و همه این حضرات و بانوان را دعوت می کنم که در آلمان خودشان را خسته نکنند دیگر برگردند به همان ایران که هم اندیشان حکومتی بسیاری دارند ! . آری ، اینجاست که معلوم می شود تمام شعارهای ضد دیکتاتوری ما واقعی است یا نه ، اینجاست که تمام پز ها و ژست های دموکراتیک بودنمان به آزمون گذاشته می شود ، اینجاست که دقیق که نگاه می کنی می بینی که خیلی از همین مخالفین جمهوری اسلامی در نوع خود دیکتاتورهای کوچکی هستند که اگر روزی روزگاری قدرت بدستشان برسد همه منتقدان و مخالفینشان را بر تیرهای چراغ برق آویزان می کنند و دعوایشان به جمهوری اسلامی صرفا دعوای صنفی است نه اعتقادی دقیقا همان دعوایی که مثلا روحانیت سالها و سالها با شاه داشت نمی گفتند که سلطنت نامشروع است فقط می گفتند سلطنت باید برود چون دست ما نیست ! ، این حکم دادنها ، این اتهامات ، این جوجه دیکتاتور بازی ها را که من در خیلی از افراد در همین ایام ورودم به تبعید لعنتی را دیده ام با خود فقط و فقط می گویم اگر قرار است جمهوری اسلامی برود اینها بیایند ، پس همان بهتر که جمهوری اسلامی بماند لااقل دیگر دوباره شاهد تسویه حسابهای خونین و دادگاهها و اعدامهای پشت بامی و نسل کشی در زندانها و قتل و غارت و خون و آدم کشی نخواهیم ماند ، اگر قرار بر دیکتاتوری است پس بگذار همان جمهوری اسلامی بماند ، اینطور اقلا امید در دلمان کشته نمی شود ، امید به آمدن بهار آزادی و بوی دموکراسی در کوچه پس کوچه های شهرمان .....
پی نوشت : مانع از خفقان اينترنتي وزارت ارشاد شويد! نامه جمعي از روزنامه‌نگاران، وبلاگنويسان و فعالان حقوق بشر به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي این فیلم را ببینید آدم می ماند شوخی است یا جدی ! ، یه جای هم هست که احمدی نژاد التماس می کنه شعار بدید ... راستی دیروز روز والنتاین بود و البته متقارن بود با سالروز صدور فتوای مرگ سلمان رشدی ، به این میگن تبریک و تسلیت !

نظرات

salam Farshad Jaan/ Mercy baraye tozihate ziba.... movafagh bashi....

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟