مانا و مهرداد را بگوئيم آزاد كنند

درباره ماجرای کاریکاتور روزنامه ایران و اتفاقات پیرامونش در همین جا گفته ام و خیلی های دیگر هم گفته اند اما به نظر من آن چیزی که در این روزها کسی از آن نمی گوید مانا نیستانی و مهرداد قاسمفر است ! و هرکس با توجیح خودش ! حکومت ایران که اصلا دل خوشی از روزنامه نگاران ندارد و الان سعید مرتضوی میدانم که ته دلش دارد غنج می رود که بالاخره دلیلی پیدا کرد که مانا را که بسیار از کاریکاتورهای وی همه میدانیم حضرات شاکی بودند بازداشت کند و همینطور مهرداد ... هر دوی این عزیزان الان قربانی بیش از دو دهه بایکوت اقوام ایرانی شده اند ، همه میدانیم که در این کاریکاتورها عمدی در کار نبوده است. این عین واقعیت کار روزنامه نگاری است ، آنهم در کشوری مثل ایران ، یادش بخیر اولین روزی که می خواستم بروم در بهار بنویسم و کارم را در آن روزنامه شروع کنم پور عزیزی که واقعا عزیز است گفت سند خانه کنار گذاشتی ؟! این روزنامه نگاری است هرچقدر هم که احتیاط کنی هر چقدر هم که هواست به همه چیز جمع باشد یکهو می بینی یکی از یه جایی حالا یا دولتی است و یا یکی از همان آدمهای حرفه ای و همیشه ناشناخته شاکی می شود . بهانه ای دست و پا میشود و جنجالی برپا . اصلا کاری به روزنامه نگاران حرفه ای و یا سیاسی نویس ندارم مگر نم نبات و بچه های دانشجوی پلی تکنیک در نشریه موج سیاسی کار بودند ؟ داستانی نوشتند و یادتان هست که موجی به یکباره در کل ایران به پا شد ! و تا پای اعدام خیلی ها می خواستند آن بچه ها را بکشند و یا مگر یادمان رفته آنچه که بر سر هفته نامه " خانه " آمد ؟ من گرچه به تمام حساسیتهای این روزهای هموطنان آذری زبانم احترام میگذارم و با آنان همدردی هم می کنم و تمام آنچه که این روزها بر این عزیزان میگذرد را محکوم میکنم اما اینرا هم می دانم و شک هم ندارم که مانا روحش هم خبر نداشت که استفاده از اصطلاحی روزمره، که همه می گویند و این روزها دیگر متعلق نیست به گویش خاصی در کشور بهانه ای بشود برای این اتفاقات . مانا تا همین‌جایش هم بیش از آن‌چه باید، تاوان پس داده است. تمام آنچه که این روزها دارد انجام می شود یک داستان طنز تلخ و یا سیاه است ! عده ای در صدد تخلیه تمام بغض های فرو خورده خویش هستند و عده ای دیگر نیز از سر بی اطلاعی بازیچه جنجال آفرینان و عده دیگری هم بساط معرکه گسترده اند و در صدد تسویه حسابهای خویش این بوده بدشانسی مانا و سردبیر. نمی خواهم دچار توهم توطئه بشوم و دشمن دشمن بگویم ! ولی با خود میگویم همین چندی پیش سریالی از تلویزیون پخش می شد که بیشترین اهانتها را به آذری زبانان ما میکرد و شخصیتهایش با لهجه آذری چه ها میکردند ، چرا آن موقع به یکباره این اعتراضات شکل نگرفت ؟ و یا چرا وقتی در فیلم سینمایی در همین جشنواره امسال که البته بسیاری هم اعتراض کردند بسیار بدتر از این به آذری زبانان ما توهین شده بود صدای از جایی بر نخواست ؟ چرا باید باز دوباره و مثل همیشه این روزنامه و روزنامه نگاران باشند که هزینه نابخردی حاکمان را بدهند ؟ این روزها تبریز ، ارومیه ، زنجان ، اردبیل ، نقده و همه آذری زبانان میهن پهناورمان ایران در تب و تاب هستند در مقابل مجلس در خانه ملت قلع و قمع شان می کنند و در خانه هایشان هم به ضرب باتوم و ... با آنها بر خورد می کنند و دنیا صدای آذربایجان را شنیده است و همه ما هم میدانیم که مشکل کاریکاتور مانا نیست ، و اصلا شاید آحاد معترضین نه مانا را بشناسند و نه ایران جمعه را خوانده باشند و نه اصلا شاید آن کاریکاتور را دیده باشند ، مشکل بسیار بزرگ‌تر از چند حرف لاتین ‌است که مانا در دل کاریکاتوری نوشته است ... مشکل در جای دیگری است که پیش از این گفته ام ! پس، امروز وظیفه ماست که همه ما اعم از ترک و لر و کرد و بلوچ و عرب ، همه ما ایرانیان ضمن اینکه در شکستن بغض آذری زبانانمان در اینهمه جوری که بر آنها رفته است ، با آنها همراه شویم ، آزادی این دو عزیز را نیز خواستار بشویم و بخواهیم تا روزنامه ایران را دوباره آزاد کنند تا حد اقل این روزنامه نگاران فرصتی بیابند تا بتوانند از حق پاسخگویی در برابر آنچه که این روزها پیش آمده استفاده کنند ....

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟