شايد كلام آخر

تجربه بیست و هفت ساله به یغما رفتن انقلاب آزادیخواهانه ملت ایران و تلاش و استقرار دیکتاتوری در ایران از یکسو و از سوی دیگر تجربه متقابل بیست و هفت ساله اپوزسیون خارج از کشور خود بی شک بیانگر تمام آنچه را که در می خواهم امروز بگویم کافی باشد . سردمداران نظام دیکتاتوری ایران از ابتدا تا حال از کوتوله های مسافر پاریس گرفته تا به نوچه های امروزین اصولگرایان و آبادگرایان و هزار گرایان دیگر در همان خط "نه یک کلام بیستر نه یک کلام کمتر" خمینی سخت تاخته اند و تاخته اند , از قتل عام در زندانها گرفته تا ترورها در کوچه و بازار داخل کشور و خارج از کشور ,از قتل عام فرهنگی گرفته تا قتل های زنجیره ای ,از نسل سوزی جوانان و دانشجویان و روزنامه نگاران گرفته تا ترک تازی در منطقه و دخالتهای بی شرمانه در سرنوشت دیگر کشورها , هرچه که خواسته اند و در توانشان بوده است انجام داده اند و از کسی و سازمانی و محکمه ای هم بیم نداشته اند و به مدد نفت این سرمایه ملی به یغما رفته در دستشان هیچ کس به ایشان نازک تر از گل نگفته است ! بیست و هفت سال است , کشته اند و گرفته اند و بسته اند و یکه تازی کرده اند و خود را نه آیت الله و امام که حاکم و مالک و ولی امر بلامنازع ایران و ایرانیان می دانند . این وضعیت جبهه و نظام پیش روی ماست امری که همه به آن ایمان و اشراف داریم . در این میان علمداران و مبارزان راه راستین و سازش ناپذیر آزادی , دانشجویان وفرهنگیان , کارگران و کارمندان , جوانان و نوجوانان غیور ایرانی یک تنه و بدون هیچ چشمداشتی تنها و تنها آزادی ایران را در دل باور داشته و مشتهای خود را گره کرده بر سر حاکمان دیکتاتوری ایران فرو می آورند , نه از زندان می ترسند و نه از مرگ و دادگاه و شکنجه هراسی بر دل دارند . خیل مبارزان آزادی در داخل ایران بدون آنکه معادلات و تقسیم بندی های پلید و پلشت چپ و راست و مشروطه و سلطنت و جمهوری خواه .... رایج در خارج از کشور را بدانند اعتقاد راستین خود را که آزادی ایران و برائت از دیکتاتوری ایران است را با دست خالی و در کف خیابانها فریاد می زنند ویکی پس از دیگری علم مبارزه را دست به دست می کنند و به زندان می روند و شکنجه می شوند و.... اما در دیگر سو : بیست و هفت سال است که به مثابه قارچ یکی پس از دیگری سازمان و حزب و جبهه و دسته و کمیته و هزار دفتر و دستک دیگر هر روزه راه می افتد و یکی می گوید چپم و دیگری می گوید سوسیالیست و آن یکی سلطنت طلب و دیگری مشروطه خواه و یا جمهوری خواه ! یکی فریاد می زند امروز فقط سلطنت و یکی از رفراندوم دم می زند , آن یکی از امداد عمو سام می گوید و آن دیگری از تحریم و یکی هم از معامله ! بیست و هفت سال است حادثه پشت حادثه فاجعه پشت فاجعه , نسل کشی و قتل و غارت یکی پس از دیگری در ایران رقم می خورد یکروز دسته دسته فعال سیاسی را در ایران قتل عام می کنند و روز دیگر بغل بغل روزنامه را تعطیل و روزنامه نگاران را روانه مسلخ اوین می کنند , روز دیگر ده ها دانشجو را در روز روشن به رگبار می بندند و خوابگاه و کاشانه شان را به یغما می برند و ..... حادثه پشت حادثه آنوقت همین هزاران دفتر و دستک اپوزیسیون نشسته اند و کاری به جز ناخن کشیدن و خنج زدن بر صورت یکدیگر ندارند , یکی از پشت تلویزیون و یکی دیگر از رادیو و آن یکی در روزنامه و سایت اینترنتی همدیگر را به مزدور بودن و عامل جمهوری اسلامی و سیا و ... متهم می کنند و یکی مشغول چاپیدن است و یکی دیگر تمام تاریخ و افتخارات ایران را شخم می زند ( برای مثال حمله ب .ص به دلاورمردانی چون دکتر مصدق و... را دیگر همه می دانیم ) ذکر این نکته را همین سر خط بجا آورم که هدفم نه زیر سئوال بردن تمام مبارزات اپوزیسیون ایران است که درد دلی است از سر واقع نگاری . براستی صدر و ذیل اپوزیسیون چه اقدامی در خور قابل توجه تا به امروز انجام داده است ؟ کدام حرکت توانسته است دست کم جمهوری اسلامی را در موضع انفعال و یا بحران بکشاند ؟ این اشکال و نقض به چه چیزی مربوط است ؟ به اقتدار نظام حاکم بر ایران بر می گردد؟بی شک نه که همه مان می دانیم حکومت امروز ایران همچون سیبی است کرمزده و از درون تهی و دیگر کیست که به بحران مشروعیت و هویت این نظامی که همه سرانش به جان هم افتاده اند اعتراف نکند . پس ایراد کار در جای دیگری است در همان چند دستگی و هرج و مرجی که شرحش رفت و امروز تمام اپوزیسیون ایران گرفتارش هستند هنوز که هنوز است در پس این این دو دهه و اندی پس از سرقت این انقلاب توسط آیت الله ها در هیچ مقطع و زمانی تمام این حضراتی که دم از دموکراسی و آزادی و تحمل و مدارای حقوق مخالفان می زنند نتوانسته اند برای لحظه ای هم که شده کنار همدیگر بنشینند و حرف یکدیگر را بشنوند هنوز که هنوز است برای یکبار هم نشده که برای این هدف مشترک که ظاهرا سرنگونی نظام جمهوری اسلامی است کنار یکدیگر بنشینند و چاره کار را بیابند . این قلم خسته , نه ادعای تئوری دادن دارد و نه در مقام آن خود را می بیند اما خسته ای است رنجور از اینهمه چند دستگی و بازار داغ تهمت و افترا و شائبه که کاری هم جز بیان آن از دستم بر نمی آید . در قبل از انقلاب هیچ کس از بین مبارزان راه آزادی نمی دانست که چه می خواهد فقط همه می دانستند که سلطنت را نمی خواهند اما امروز همه می دانیم که چه می خواهیم همه می دانیم که آزادی می خواهیم آزادی سیاسی می خواهیم آزادی مطبوعات می خواهیم دموکراسی می خواهیم رفراندوم می خواهیم و.... همه آن اپوزیسیون هم اینرا می داند پس چرا دور هم جمع نمی شوند تا این خواست مشترک را ورای تمام گرایشات سیاسی خویش فریاد بزنند ؟ آیا هنوز

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟