اصلاح طلبی یا براندازی ؟ آلترناتیو کجاست؟
سال پیش در آستانه تصمیم من برای
بازگشتم به ایران مصاحبه ای داشتم با تلویزیون ایرانیان برلین ، من اونجا گفته
بودم که: اگر همین جمهوری اسلامی اصول معطل مانده قانون اساسی »اش را اجرا کند بی
شک بسیاری از مشکلات حل می شود.
به عنوان مثال چرا در طی این سالها
هنوز نخواستند هیات منصفه دادگاه سیاسی را تشکیل بدهند ؟ چرا هنوز جرم سیاسی در
جمهوری اسلامی تعریف نشده است ؟ آیا هیچ متهم سیاسی در جمهوری اسلامی وجود ندارد ؟
من گرچه با بسیاری از اصلاح طلبان
حکومتی مخالفم ،اما با کودتا یا حملهی نظامی، هم مخالفم ! . و این مخالفت هم از
نظر اخلاقی است و هم از نظر سیاسی و علمی .
مخالفت اخلاقیام به این دلیل است که
به نظر من اصل انقلاب ایران، چه اسلامیاش بدانیم و چه ندانیم به هر حال یک پیشرفت تاریخی بود. هم در چهارچوب تاریخی
ایران که در آن استبداد و عدم شفافیت در شکل نظام سلطنتی نهادینه شده بود، و هم در
چهارچوب منطقهی خاورمیانه که تقریبا هنوز هم تمام حکومتهایش در همان ساختار
استبدادی و غیر شفاف به سر میبرند و هم اکنون دچار یک خیزش بنیادی شدند ، اما
لزوما هر انقلابی هم آن کشور را به سوی دموکراسی نمی برد ، کما اینکه اکنون در مصر
هم ما این نگرانی را احساس می کنیم که مبادا کشور پس از دیکتاتوری مبارک به آغوش
دیکتاتوری اخوان المسلمین برده شود ؟ .
اولین دلیل را با بیشتر خواندن دربارهی تاریخ معاصر ایران
فهمیدهام و دومی را با دیدن کشورهایی مانند مصر و اردن و امارات و تونس و
اسراییل از نزدیک به آن رسیده ام.
ازسوی دیگر هم درست است که میشود
استدلال کرد استبداد و عدم شفافیت در ساختار جمهوری اسلامی هم بازتولید شده است،
ولی علت این مساله ساختار جمهوری اسلامی نیست. نه تنها میشود قانون اساسی ایران
را ریز به ریز با قانون مشروطهی زمان پهلوی مقایسه کرد، بلکه میتوان عملکرد و دستاوردهای
جمهوری اسلامی را هم با دوران سلطنت پهلوی مقایسه کرد.
طبیعتا گرچه از بعضی جهات خرد جمهوری
اسلامی کم میآورد، ولی در مسایل کلان کارنامهاش بسیار بهتر از حکومت پهلوی است.
کافی است شاخصهایی بنیادی را مانند میزان تولید و مصرف انرژی و آب آشامیدنی، درصد
بیسوادی بخصوص بیسوادی زنان، میزان پوشش آموزش ابتدایی و عالی، درصد پوشش رسانهای،
و میزان تولید دانش و محصولات فرهنگی، را مثلا در سال ۱۳۸۰ با سال ۱۳۵۰ مقایسه
کنید. درست است که ممکن است فکر کرد گذشت زمان به خودی خود بعضی شاخصها را بهبود
داده است، ولی اگر کشورهای منطقه را با ایران فعلی مقایسه کنید میبینید که این
پیشرفت به طور معنیداری بیشتر و سریعتر بوده است.
در مقابل تنها حیطهای که جمهوری
اسلامی در مقایسه با حکومت پهلوی کم میآورد آزادیهای اجتماعی و چه بسا سیاسی و
مطبوعاتی است که آن هم دلیلش ساختاری نیست. بلکه در نتیجهی رفتار و ارزشهای
رهبران و مدیران کشور و برداشت آنها از قانون است که این سیاستها به وجود آمده
است. برای همین است که میبینید که حجاب اجباری زنان، به عنوان یکی از نمادهای این
پس رفت در آزادیهای اجتماعی، حتی در قانون اساسی و به گمانم قوانین مدنی جمهوری
اسلامی هم به صراحت نیامده است و تنها با برداشت خاص حاکمان از قانون اساسی عملی
شده است.
در نتیجه از نظر منطقی بعید نیست که حاکمان
دیگری با برداشتی متفاوت همین محدودیت را( که خیلیها به اشتباه از پایههای
جمهوری اسلامی و ویژگیهای ذاتی آن میدانند) از بین ببرند.
در تمام سه حیطهی دیگر حکومت یعنی
سیاست، فرهنگ، و اقتصاد ساختار حکومت ایران بسیار دموکراتیک تر و شفاف تر از زمان
پهلوی است. حتی میتوان استدلال کرد که بیشتر محدودیتهای فرهنگی هم در واقع در محدودیتهای
اجتماعی ریشه دارند. مثلا ممنوعیت آواز خوانی زنان یا رقص یا موسیقی راک یا نمایش
بدن زن در سینما یا نقاشی و امثال آن بخاطر برداشت محافظهکارانهی حکومت از قانون
اساسی است که اتفاقا بخش بزرگی از آن به شورای نگهبان برمیگردد که بر طبق خود قانون
اساسی وظیفهی تفسیر قانون اساسی را به عهده دارد.
بیشتر محدودیتهای سیاسی هم مانند
نظارت استصوابی بر انتخابات یا فشار روی روزنامهنگاران یا روشنفکران یا گزینش
برای استخدام کارمندان دولت یا پذیرش دانشجویان و مانند آن گرچه در قانون اساسی هم
به صراحت به آن اشاره شده است اما اعمال شورای نگهبان فعلی بیشتر از آنکه معطوف به
قانون اساسی باشد بیشتر به نگاهها و قرائتهای سیاسی تمامیت خواهانه خامنه ای و
جنتی و دار و دسته اش برمیگردد که همواره با فوبیای «دشمن» و تئوری توهم توطئه
بوده است به این نگاه تمامیت خواهانه حالا
شما پارانویای کهن حاکمان ایران را (ازصفویه و قاجاریه بگیرید تا خامنهای) هم
اضافه کنید تا دلیل واکنش محافظهکارانهی حاکمان را بهتر بفهمید.
از بعد دیگر، حتی اگر به فرض هم قبول
کنیم که حکومت ایران بخاطر اینکه حقوق حداقلی مردمش را هم رعایت نمیکند مشروعیت
اخلاقی حکومت را از دست میدهد، باید ببینیم چه کسی صلاحیت اخلاقی برانداختن این
حکومت را دارد. اپوزسیون فعلی که هنوز پس از سی سال نتوانسته است یک تشکل واحد و
منسجم را تشکیل بدهد و در چنبره اختلافات و انشعابات و درگیری های خودش است و یا
مثلا دولتهای خارجی ؟
الان همین آمریکا که بسیاری تقاضا
دارند بیاید و مردم ایران را از دست حکومتش نجات دهد،با کدام صلاحیت میخواهد
جمهوری اسلامی را ساقط کند؟ اصولا چه تضمینی وجود دارد که پس از سرنگونی
جمهوری اسلامی حکومتی مردم سالار بر سر کار بیاید ؟ واصلا کجاست آلترناتیو جمهوری
اسلامی؟
و همه بحث همین جاست ! آلترناتیو
جمهوری اسلامی کیست و کجاست ؟ اصلا آمدیم این جمهوری اسلامی همین امروز ساقط شد !
تصور کنید که یکروز که از خواب برمی خیزید ببینید نه خامنه ای هست و نه دار و دسته
اش (فرض محال که محال نیست) آنوقت چه می شود ؟
همه حرف من این است ،حرف بر سر چگونه
رفتن است ؟ آیا این حاکمان باید مثل عراق و افغانستان بروند ؟ اینجا بسیار گفته ام
و باز هم می گویم که دموکراسی برنج و پلوپز نیست که گونی رو کول بگیریم و از اون ور
آب بیاوریم ایران و پلوپزرا بزنیم به برق و بگوئیم :ملت ایران بفرمائید آماده شد میل بفرمائید !
از همه این اتفاقهای تلخ و شیرین و
گوارا و ناگواری که به عنوان مثال در همین دو سال گذشته اتفاق افتاده است باید درس
بگیریم و بدانیم که نه به قدرتهای خارجی می شود امیدوار شد و نه لزوما باید چشم
امیدی هم داشت که تجربه ثابت کرده اصولا همه آنها در ابتدا فکر منافع کشورهای
خودشان هستند (وباید هم باشند همه که مثل ایران نیستند که مثلا منافع ملی و
فرصتهای خودش را بخاطر دیگرانی همچون حزب الله لبنان و حماس و... به خطر بیندازد)
ونه در انتظار یک اتفاق و حرکت از سوی مثلا اپوزسیون خارج از کشور باشند که تجربه
نشان داده از چه قماش و گروهی هستند و طرز فکرشان چگونه است! بلکه واقعا اگر قرار
است اتفاقی بیفتد باید در همان داخل بیفتد
،باید همان ملت ایران همانهایی که دارند الان کف خیابانها داد میزنند و کتکش را هم میخورند
و «کهریزک» را هم تجربه می کنند ،همینها از همین حداقل فضایی که میتوانند استفاده کنند
و اعتراض کنند استفاده کنند و بی خیال این اپوزسیون و قدرتهای خارجی خودشان اون کشور
را به سرانجام برسانند و دموکراسی را بدست بیاورند، شاید دیر بدست بیاید اما بدست
آوردنی است و خواهد آمد آن روز خوب...
نظرات