باستان شناسی دوران طلایی حضرت امام خمینی - بخش یک
ميشل فوکو در معرفي کلمات و اشياء برای اولين بار روش « باستان شناسی سياست و دانش » را مطرح می کند . باستان شناسی علوم سياسی و علوم انسانی ، بحث در شرايط امکان اين علوم است . بدين ترتيب فوکو سه دوره معرفتی ( اپيستمه) در تاريخ مغرب زمين تشخيص می دهد . اگر با تبعيت از روش فوکو بخواهيم به باستان شناسی عملکرد آیه الله خمینی و بالتبع دوران مبارزه و حکومت ایشان که این روزها بعضی ها آنرا به دوران طلایی حضرت امام می نامند اشاره کنیم باید بازگشتی به نیم قرن پیش داشته باشیم تا ببینیم اصلا چه شد که به یکباره روحانیت وارد عرصه سیاست شد !
برای بررسی این موضوع از این نامه شروع می نمائیم :
بر طبق مشيت خدا شاه آمده و بنده اي را نشايد كه "سر از كمند اطاعت"او پيچد. آفريدگارعالم افراد بني آدم را از نروماده خلقت كرده و بعدازآن يكي را تاج سروري برسرنهاده ودرروي زمين شبيه به جانشين ازبراي خود قرار داده اورا مالك الرقاب سايربندگان كرده وبرتخت "آتيناه ملكا عظيما"(وبه آنها سلطنتي بزرگ داديم سوره نساءآيه54) نشانده و ديگري را ريسمان مذلت و خواري درگردن نهاده و بنده سايربندگان كرده ودر شان او "عبدا مملوكا لايقدرعلي شيئي"(بنده مملوكي كه قادر بر هيچ نيست. سوره نحل آيه 75) خوانده نه اين را شايد كه با اين مهانت و خواري سرازكمند اطاعت پيچد و زبان به ناشكري دراز كند ونه آن را سزد كه درمقام كفران نعمت تعدي و ظلمي به اسيران زيردست خود كند. حق تعالي چنان كه پادشاهان را از براي محافظت دنياي مردان و خواست ايشان از شرمفسدان قرار داده پس علما وغير علما به آن محتاجند. همچنين علما را هم از براي محافظت دين مردم و اصلاح دنياي ايشان در رفع دعاوي و مفاسد و اجحاف و تعدي و تجاوزاز راه حق كه باعث هلاكت دنيا و آخرت مي باشد قرار داده ....
بله این نامه پر از مداحي و ثنايي كه در بالا ذكر شد نه از سوي شاه بود و نه از سوي شاه پرستان بلكه گوشه هايي بود از" ارشاد نامه ميرزاي قمي" نوشته فقيه پرآوازه حضرت آيه الله العظمي حسين قاضي طباطبائي! استاد فقه و فلسفه حضرت امام خمینی که هم اکنون در تهران و تبریز و مشهد خیابانها و مدرسه ها به نام وی نهاده اند !
از اينرو طبیعی بود که در مخیله شان هیچ نوع حکومت دیگری جز نظام ارباب و رعیتی و سلطنت را هم برنمی تافتند و با هرپديده اي هم كه نشاني از تلاش براي تضعيف سلطنت يا محو آن داشته باشد مخالف بودند و آنرا در دم خفه ميكردند.
.jpg)
بله ! رضا شاه و اطرافیانش سخت بدنبال آن بودند تا نظام ايران را جمهوري نمایند اما روحانیت با رهبری مدرس بشدت مخالف این تغییر بودند ودر اثنای همان مبارزه آیت الله میرزا رضای فراهانی و مدرس به نمایندگی از روحانیت و حوزه های علمیه قم و اراک و مشهد نماينده اي (رحيم زاده صفوي ) را به اروپا نزد احمد شاه مي فرستند و اورا تحريك مي نمايند كه هر چه سريعتر تا بساط تاج و تخت درايران از دست نرفته به ايران باز گرد!
.jpg)
سید ابوالقاسم امام جمعه و سید محمد طباطبایی و شیخ فضل الله نوری
در تمامی طول حکومت پهلوی اول نیز هرگاه كه باز فرياد جمهوريت داده مي شد دوباره همین روحانيت مبارز بود که به صحنه مي آمدند و از تاج و تخت دفاع می نمودند مثلا پس از كودتاي 28 مرداد 1332 مخبر روزنامه المهدي ازآيت الله كاشاني مي پرسد كه نظرتان راجع به نظام جمهوري اي كه دكتر مصدق دارد چيست و ايشان مي گويند كه :« مصدق 4 ماه است كه دارد براي اخراج شاه تلاش مي كند ولي من به شاه نامه نوشتم وگفتم كه ازمسافرت خودداري نمايد و شاه هم منصرف شده است وبا عزت ومحبوبيت روز بعد بازگشت. در اينجا ملت شاه را دوست دارند و رژيم جمهوري مناسب ايران نيست.»(مجموعه اي از مكتوبات سخنرانيها و پيامهاي آيت الله كاشاني - ج4 انتشارات پخش ص 28) .
اما هرچه که بود نصایح روحانیت به گوش پهلوی دوم ننشست تا اینکه در بعد از تصویب کاپیتولاسیون آیه الله خمینی از قم از در مخالفت با آن درآمد ، این درست در هنگامی بود که موقوفات و اموال حوزه های علمیه قم و اراک و مشهد بنا به تصویب مجلس شورای ملی می بایست زیر نظر دولت و اوقاف قرار می گرفت و روحانیت اینچنین بود که به یکباره همه قدرت خود را در خطر دیدند و اینچنین بود که قیام مشهور 15 خرداد شکل گرفت .
در 15 خرداد 1342 اولین رویارویی رسمی و جدی میان روحانیت و قدرت وقت پهلوی دوم شکل گرفت و این مبارزه تا 15 سال ادامه یافت تا اینکه اينبار قدرت نه بصورت اشتراكي بلكه تام و تمام و مطلق در بهمن 1357 بدست روحانيون افتاد. و اينبار بجاي تاج و تخت، عمامه و بيت صاحب منصب ملت و ايران گردید ، خدا شاه ميهن رنگ مي بازد و خدا قرآن خميني كليت نظام مي گردد. وقرائتي سلطنتي ازامامت واسلام بنام " ولايت مطلقه فقيه" باب مي گردد. موافقان ومخالفان تاختند وتاختند اما همچنان ولايت مطلقه فقيه فصل الخطاب کشور نام گرفت .
آیه الله خمینی در ابتدای امر احتیاج به نیروهای معتدل داشت و به نیکی دریافته بود که نمی تواند بسرعت در بعد از سقوط سلطنت روحانیت را بر مسند امور بنشاند و اینچنین بود که از نیروهای ملی مذهبی که هم از مخالفین سر سخت سلطنت بودند و هم دینداری را در عرصه سیاست ترویج می کردند و هم مقبولیت عمومی داشتند را وارد ساختار قدرت کردند و اولین دولت جمهوری اسلامی را با نام دولت موقت به آنها سپرد ، مهدی بازرگان دولت انقلابی ایران را بدست گرفت و آیت الله خمینی که حتا نه در پایتخت تهران بلکه در قم سکنی گزیده بود اعلام کرد : روحانیت نباید در سیاست وارد شوند و کار خودشان را انجام بدهند و حتا با نخست وزیری و رئیس جمهوری روحانیت مخالفت کردند .
دولت موقت که به قدرت رسید چند گروه عمده از این تقسیم غنائم ناراضی بودند چرا که بازرگان در دولت موقت اکثر وزارتخانه ها و نهادها را به دوستان خود در نهضت آزادی و جبهه ملی سپرده بود و اینچنین دیگر گروههای انقلابی همچون سازمان مجاهدین خلق و اکثریتی ها و حتا روحانیونی همچون موسوی خوئینی ها و ... سر خود را از این نمد انقلاب اسلامی بی کلاه یافتند !
گرچه سازمان مجاهدین خلق و حزب توده و اکثریت در پیروزی و قوام جمهوری اسلامی در روزهای پر خطر بهمن 1357 تا 1360 نقش عمده ای داشتند اما رفته رفته از سال 1358 اهتمام روحانیت برای حذف آنها مشاهده می شد ، این گروهها که خود نیز البته این تلاش را در یافته بودند اما ترجیح می دادند در سالهای 1358 تا 1360 به روی خود نیاورند و همچنان با دفاعیات افراطی خویش از جمهوری اسلامی و روحانیت و بطور خاص از " امام خمینی " خود را همچنان در میوه چینی قدرت سهیم نمایند ،
به عنوان مثال حزب توده تا این نکته را دریافت که باید از قطار انقلاب پیاده شود اسناد حمایت و پشتیبانی 18 ساله خویش را از امام خمینی منتشر نمود و یا حزب دموکرات کردستان که برخوردهای سپاه تازه تشکیل شده را در کردستان کم کم دریافته بود در تجمعی چند هزار نفره اعلام نمود که : " لبیک خود را با امام خمینی اعلام می نمائیم " .
ارگان سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت ، کار نیز هر روز مطلبی در حمایت از انقلاب اسلامی و امام خمینی منتشر می نمود ، اما روحانیت و بطور مشخص آیت الله خمینی دریافته بودند که شریک خوب نیست !
در این کشاکش جنگ قدرت و بقا بود که جمعی از دانشجویان چپ انقلابی و اسلامی با هوش و درایتی که داشتند رمز بقا را یافتند و در سیزده آبان 1358 به سفارت آمریکا تاختند و با اشغال سفارت و به گروگان گرفتن کارکنان سفارتخانه موجی را بوجود آوردند که به انقلاب دوم مشهور شد !
با اشغال سفارت آمریکا در تهران و حمایت آیه الله خمینی از حرکت دانشجویان که مشهور به "دانشجویان مسلمان پیرو خط امام " بودند عملا دولت موقت آچمز شده و در موقعیت شکننده ای قرار گرفت ، دولت موقت استعفا داده و شورای انقلاب و آیه الله خمینی نیز بلادرنگ استعفا را پذیرفته واینچنین بود که عملا اولین تسویه یکی از رقبای اصلی انقلاب آغاز شد .
ادامه دارد ...
نظرات
man fekr mikonam dar bayan tafsiri ke az tarikh dashtid kheili eghragh nemoodid nemitavanid va nabayad harekat haye afrad ra hame va hame dar yek dig farziehei berizid va ham bezanid in be ensafi dar hagh besyari ast nagozarid talkhieh in hokoomate esteb dad zadeh hameyeh afkareman ra dar bar begirad baz ham mamnoon man az besyari matalebe shoma besysari chizha danestam