غمی که در چشمان ابطحی نهفته است

جواد امام دچار حمله قلبی شده است و به بیمارستان کارش کشیده و بستری شده ، آنطور که عاطفه دخترش می گوید : " پدر را به بخش اکو برده اند...جمعیت بسیاری نیز برای ملاقات ایشون آمده بودند . در ساعت دو و چهل دقیقه ایشان از بخش اکو خارج شدند و بعد از آن هم افرادی که برای ملاقات آنجا آمده بودند گروه گروه وارد اتاق ایشون میشدند...بر خلاف تمام شایعات حال ایشون خوب بود و بسیار خوشحال از دیدن دوستانی که برای ملاقات آنجا آمده بودند . "
البته این روزها آقا جواد تنها نیست ، معلوم نیست در زندان چه بر سر این افراد می آورند که یکی پس از دیگری راهی بیمارستان می شوند ، بهزاد نبوی ، ابراهیم یزدی ، مصطفی تاج زاده و .... همگی افرادی هستند که بر تخت های بیمارستان دوران حبس می گذرانند ... امیدوارم همه این عزیزان شفای خود را بازیابند که خانواده هایشان و ملتی چشم به راهشان هستند .
اما سخن دیگر ، داشتم عکسها را می دیدم که چشمم افتاد به عیادت آقای محمد علی ابطحی از آقا جواد ، این شاید اولین عکسی بود که بعد از آزادی آقای ابطحی از ایشان دیده بودم و همه سخن همین جاست ، ابطحی دیگر آن ابطحی شاد و شوخ و پر از انرژی که می شناختیمش نیست و خوب چرایش را هم همه ما می دانیم ....
همان روزها نیز بارها گفتم که گول این اعترافات را نخورید و این اعترافات اصلا برای ما پخش نمی شود و اینها فقط برای دل خوشی خودشان هست اما افسوس که ما همه مان هنوز که هنوز است این فرهنگ قهرمان پرور و قهرمان کش را رها نکرده ایم.
کسی را یکشبه رستم دستان میسازیم و دیگری را در لحظه ای ضحاک مار به دوش و فراموش می کنیم که ابطحی هم یک انسان است و کدام انسانی را سراغ داری که از زندان و کتک و شکنجه خوشش بیاید ؟ ابطحی نیز مثل همه ماها حق انتخاب دارد ، حق حیات دارد ، حق اینکه برای خودش تصمیم بگیرد که بگوید یا نگوید بماند یا در فکر رهایی باشد دارد .
چه کسی گفته است که نه ابطحی بلکه همه زندانیان و قهرمانان ما تضمین شش دانگ داده اند به ما که شهوت ما را برای بزرگ ماندن قهرمانانمان در اذهانمان ارضا کنند ؟
نظرات