مجمع الجزایر نقابداران - دو

در جمهوری اسلامی ما پرونده های بسیاری داریم که مسکوت هست و ظاهرا مسکوت خواهد ماند این پرونده های مسکوت که بقول معروف چون استخوان لای زخم می ماند هر از گاهی برای استفاده های خاص نامشان به میان می آید و سریع هم البته دوباره به اتاق سکوت می رود .

صرف نظر از نگاههای حزبی و دسته بندی و حال فعلی افراد مثلا می شود به پرونده های قرارداد الجزایر و یا پرونده انفجار نخست وزیری و یا رسوایی مک فارلین ( خرید سلاح از اسرائیل در اوج سالهای جنگ تحمیلی ) اشاره کرد همه این پرونده ها به ضرب دستور آیه الله خمینی مسکوت ماند چون افشا و یا بررسی اش "به صلاح " نبوده است .

پذیرش قطعنامه 598 و آتش بس میان ایران و عراق نیز از همان پرونده ها می باشد که البته هم در پیام آیه الله خمینی بمناسبت پذیرش قطعنامه و هم در وصیتنامه شان ایشان اعلام کرده اند که مسائل بی شماری مبنی بر این پذیرش بوده است که " فعلا " وقت پرداختن به آن نیست و " بعدها" حتما عنوان خواهد شد .

با فوت آیه الله خمینی و رهبری سید علی خامنه ای نیز این وضعیت نه تنها عوض نشده که تشدید شد پرونده های بی شمار امنیتی و قضایی در مراحل مختلف مسکوت و متوقف شده ، از میان این پرونده های مهم و حساس یکی پرونده باند کبیر می باشد که در آن پرونده ، محمد رضا نقدی و بیش از بیست تن از همدستانش که همگی از نظامیان و افسران ارشد سپاه و نیروی انتظامی بودند با تشکیل یک کمیته مخفی اقدام به قتل و غارت و باجگیری از مردم و بعضا از تجار سرشناس و گاها فعالان سیاسی مشغول بودند ، این باند گرچه توسط نهادهای امنیتی شناسایی گردید و حتا منجر به بازداشت نقدی و یارانش نیز شد اما به حکم رهبری بلافاصله متوقف و مسکوت گذاشته شد .

باز در سوم دی ماه 1381 خبری در روزنامه های اصلاح طلب آنزمان بدون درج نام و عنوان منتشر شد که شوک خبری آن زمان بود و بلافاصله پس از آن سر از سایتها و اینترنت در آورد و البته در رسانه های اینترنتی اینبار نام و عنوانها نیز درج شده بود خبر حاکی از آن بود که شبکه ای بنام " شبکه زیتون " توسط نهادهای امنیتی ایران شناسایی گشته که وزارت اطلاعات به اسناد و اطلاعات انكار ناپذيری در ارتباط با روابط حجت الاسلام عليزاده رئيس كل دادگستری مركز با این شبکه اسرائيلی دست يافته که مستقيما در اختيار رهبر قرار گرفته شده است .

در همین رابطه علیزاده به وزارت اطلاعات احضار و از وی طی چند جلسه بازجويی شده و موقتا از وی خواسته شده است نه اطلاعيه ای صادر كند و نه در امور قضائی استان مركز دخالت كند تا تكليف روشن شود. به وی حتی اجازه خروج از تهران نيز داده نشده و به همين دليل با درخواست مكرر وی برای رفتن به خراسان مخالفت شده است.

روزنامه مشارکت در همین رابطه در پنجم دی ماه 1381 در ستون شنیده ها نوشت که : "گفته می شود سفر اخير "سليمی نمين" معاون سابق وزارت اطلاعات در زمان ری شهری به خراسان و ديدار وی با آيت الله واعظ طبسی و همچنين سفر اخير وزير اطلاعات به خراسان در ارتباط برای قانع ساختن واعظ با دستگيری ع . ع و يا بركناری او بوده است ..."

روزنامه مهران نیز در دهم دی ماه 1381 در صفحه اخبار کشور آورد :" پس از دستگيری 50 تن در شهر قم كه چند ماه پيش و باتهام جاسوسی صورت گرفت و رئیس جمهور آقای محمد خاتمی نيز از آن ياد كرد اکنون سرنخ های ارتباطات جاسوسی یک مقام قضایی کشور را آشکار نموده . این مقام قضایی پيش از انتقال به تهران در دادگستری مشهد اشتغال داشته و پيش از آن نيز در سرخس خراسان در همين رشته فعاليت می كرده است که در هر دو سمت قبلی اش بنابر دستور شورای امنیت کشور به علت بی کفایتی دستور برکناری اش صادر شده بوده ، حالا سئوال اینجاست که چطور می شود فردی که در یک استان حاشیه ای بی کفایتی اش احراز شده است برای تصدی یک مقام حساس به پایتخت ارسال می شود ؟ "

این اخبار هیچ کدام و هیچ وقت مورد بررسی قرار نگرفت و حتا هیچ نهاد و شخص علیزاده نیز به تکذیب آن اقدام ننمود و پس از یکماه سکوت خبری و ناپدیدی ایشان به ناگاه عباسعلی علیزاده در بهمن 1378 اقدام به برگزاری يک کنفرانس مطبوعاتی کرد اما علی رغم توقع افکار تحريک شده عمومی، در اين کنفرانس کمترين اشاره ای به صحت و سقم اتهام مزبور نکرد و هنگامیکه در همان کنفرانس ایشان در برابر سئوال خبرنگار خبرگزاری ایسنا که آقای علیزاده گفته می شود شما بازداشت بودید ؟ فقط خندید و گفت : " می بینید که اینجا هستم و بازداشت نیستم !"

نام شبکه زیتون یکبار دیگر نیز در همان ایام و در کوران شایعات پیرامون علیزاده تکرار شد و اینبار حسین شریعتمداری در روزنامه کيهان (سرمقاله 8 بهمن1381)، به شرح گوشه هایی از عملکرد شبکه زیتون پرداخت و فاش ساخت که : " مهرداد عالیخانی که بیش از ده سال معاون عملیات وزارت اطلاعات بوده است ، برادر زاده مسعود عاليخانی عنصر برجسته «شبکه زيتون» محفل جاسوسی و اطلاعاتی اصلی موساد اسرائيل در ايران زمان پهلوی بوده است و بعدها با خروج مسعود این مسئولیت به مهرداد واگذار شده بوده و اینچنین این دانشجوی معماری دانشگاه اصفهان که بسیاری به جاسوسی وی برای ساواک در سالهای دانشجوی اش شهادت می دادند به یکباره با پیروزی انقلاب اسلامی بدون داشتن حتا یکروز سابقه مبارزاتی بر علیه نظام پهلوی تبدیل به یک دانشجوی متعهد و انقلابی شده و به نهاد اطلاعات نخست وزیری و سپس وزارت اطلاعات وارد می شود تا عامل نفوذی تل آويو در ساختار اطلاعاتی ايران باشد. "

از این دست اخبار که بگذریم می رسیم به دیدارهای عجیب و غریب در سطوح مختلف با دیپلماتها و مقامهای بین المللی و گاها با دشمنان شماره یک ایران مثل آمریکا و اسرائیل و مصر و ... صورت گرفته و یا نامه نگاریهای محرمانه ای که بین رهبر و یا رئیس جمهور ایران با سران دیگر کشورها انجام شده و همه اینها به دلایل نامعلومی نه از چشم مردم که حتا از چشم مسئولان ارشد جمهوری اسلامی هم مخفی مانده است . که گاها حتا اعتراضهای دیگر ارکان جمهوری اسلامی راهم به همراه داشته است ، به عنوان مثال می شود به توافق جمهوری اسلامی در ماه مارس سال 2009 با ناتو و آمریکا اشاره کرد که یک قرارداد محرمانه بین ایشان امضا شده که بموجب آن محموله های نظامی آنها از طریق خاک ایران به داخل افغانستان منتقل شود .

این قرار داد بدون اطلاع نمایندگان مجلس بسته شده و یگانه کسی که در جریان جزئیات آن قرار داشته منشی مخصوص رهبر، بوده است. از جمع نمایندگان مجلس نیز یگانه کسی که درجریان این قرارداده بوده رئیس کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس بوده است. که بعدها اعتراض نمایندگان مجلس را در پی داشت .

در همه این پرونده های مسکوت و مشکوک رد پای دو جریان تابلو می باشد : حلقه حقانیه و جریانی که گرچه یهودی و اسرائیلی می باشد وگاها با دولت اسرائیل نیز به اشتباه گرفته می شود اما در اصل یک حلقه جدا از دولت است و آن بنیادگرایان افراطی یهودی می باشند .

در این قسمت بیشتر سعی دارم به گوشه هایی از حوادث زنجیره ای اشاره نمایم و در قسمت بعد نیز به کالبد شکافی این حوادث و ارتباطشان با حلقه حقانی و صهیونیستهای افراطی بپردازم .

در نیمه شب جمعه 29 آبان 1377 اتوبوسی که حامل گروهی از آمریکایی ها بود در مقابل هتل اوین تهران مورد حمله قرار گرفت، این اتوبوس که در آن یک گروه جهانگرد آمریکایی که در اصل مجموعه ای بودند از سیاسیون کهنه کار و تجار و بازرگان آمریکایی که در پوشش توریست به ایران آمده بودند ، در سومین روز از اقامت این افراد در ایران هنگامی که از گشت و گذار در تهران به محل اقامتشان باز می گشتند به ناگاه مواجه شدند با تعدادی از افراد ی که با شعار مرگ بر آمریکا با چوب و میله گرد بر بدنه و شیشه های اتوبوس می کوبیدند ، سه تن از همین افراد وارد اتوبوس شده و به ضرب و شتم راننده و چند نفر در صندلیهای ابتدایی اتوبوس پرداختند و کپسول کوچک تخم مرغی شکلی که حاوی گاز اشک آور بوده را بداخل اتوبوس انداخته و پس از دقایقی همه سوار بر موتورهایشان بسرعت محل را ترک کردند .

فردای همانروز در شنبه سی آبان 1377 تمامی توریستها بسرعت ایران را ترک گفته با اولین پرواز به ترکیه رفته و از استانبول ظاهرا به آمریکا بازگشتند .

دوشنبه همان هفته و در دوم آذر سال 1377 برای اولین بار انصار حزب الله در ارگان خبری خود "یا لثارات الحسین " با انتشار ویژه نامه ای ضمن چاپ عکسی از اتوبوس حامل این افراد که تمام شیشه هایش شکسته و بروی بدنه اش به فارسی و انگلیسی شعارهایی نوشته شده بود این پیروزی را به همه ایرانیان غیور تبریک گفت و به تهدید دولت وقت ( دولت خاتمی) که در صدد باز کردن پای آمریکائیها به ایران می باشد پرداخت ، انصار حزب الله ضمن انتشار عکس برگی از سررسید روزانه فردی که لیدر تور این افراد بوده و در آن برنامه دیدار جهانگردان را تنظیم میکرده است اعلام کرد دربرنامه این افراد معلوم الحال بوده است که دیداری هم در حد وزیر و معاون وزیر داشته باشند .

در گزارش انصار حزب الله به فردی بنام سبز علیان دیپلمات سابق ایران در آمریکا اشاره شده بود که میزبانی و لیدر این تیم بظاهر توریستی را بر عهده داشته است .

انصار حزب الله گرچه مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفت اما باتوجه به آن عکسها و شرح دقیق ماجرای ضرب و شتم آنها واضح بود که از نزدیک بر این عملیات اشراف داشته است .

چندی پس از انتشار این ویژه نامه " گروه فدائیان اسلام " با امضای فردی بنام مصطفی نواب سخنگوی این گروه مسئولیت این حمله را برعهده گرفته و اعلام نمودند که " ما پیروان اسلام ناب محمدی و ولایت فقیه علوی هستیم و بر اساس اطلاعاتی که بدان اشراف داریم اقدام به این عملیات انقلابی نموده ایم . ( این همان گروهی هست که چندی بعد نیز مسئولیت قتلهای زنجیره ای و یک فقره بمب گذاری در مشهد را نیز بر عهده گرفت ) .

حدود شش ماه بعد از این حمله نیز محسن رضایی که دیر زمانی نبود از فرماندهی سپاه پاسداران به دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شده بود به وعده افشاگری خود که به زعم وی بسیار مهم و کلیدی و حساس خواهد بود و از زمان وقوع این حمله نوید آنرا داده بود عمل کرد و طی يک کنفرانس خبری رد پای صهیونیستهای رادیکال را در قتلهای زنجيره ای مطرح کرد و ضمنا اعلام نمود که حمله به اتوبوس حامل افراد بظاهر توریست آمریکایی کار همین حلقه بوده است و این اطلاعات از سوی یک فرد که هم با موساد در ارتباط هست و هم با گروههای رادیکال ایرانی و هم با وزارت اطلاعات فاش شده و زمینه را برای برخورد با آنان فراهم نموده است .

اما چه کسی راست می گفت ؟ جواب بسیار غافلگیر کننده است ، همه این افراد !

جالب است که این فرد که محسن رضایی در افشاگریهایش آنرا عامل موساد و « ر. پ » نامبرده و اظهار داشت که در هنگام خروج غیر قانونی در غرب کشور بازداشت شده است همان فردی بود که اولین بار توسط سعید امامی (بنام سید رضا پاینده ) برای کمک در انتشار ویژه نامه ای بر علیه محمد خاتمی کاندیدای ریاست جمهوری وقت به انصار حزب الله معرفی شده تا در " یا لثارات الحسین " به افشای محمد خاتمی بپردازند ، این فرد همان فردی است که با نام مصطفی نواب بیانیه فدائیان اسلام را منتشر می کرد و باز همان فردی است که بنا بر اطلاعیه شماره چهار دادسرای نظامی تهران در مورد قتلهای زنجیره ای عامل موساد و فعال در معاونت اطلاعات خارجي وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران بوده و در مصاحبه یونسی رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح نیز به عنوان فردی که "دوبل" عمل می نموده است معرفی شد .

دقیقا قریب دو هفته بعد از افشاگری محسن رضایی که بطرز مشکوک و غیر قابل باوری هم افشاگریهایش بازتاب خاصی نداشت سعید امامی در زندان توحید به قتل رسید ودر کولاک خبری ناشي از انتشار خبر «خودکشي» سعيد امامی این ماجراها فراموش شد .

ادامه دارد ....

در همین رابطه :

مجمع الجزایر نقابداران – یک

ارتباط حلقه حقانیه و حجتیه ای ها با بنیادگرایان یهودی، شایعه یا واقعیت ؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟