مجمع الجزائر نقابداران

"قسمت اول "
پیش درآمد :
مرگ، احتياجى به دلیل و برهان ندارد. سرنوشت اجتناب ناپذیری است كه دير يا زود براى هر موجود زنده‏اى بر اساس قوانين هستى و زندگى فرا مى‏رسد. امّا، رويدادهاى تاريخى چنين نيستند. حوادث تاریخی بارها می میرند و زاده می شوند و با هر بار نقل آنها دوباره زنده می شوند و در اذهان تکرار می گردند . تاریخ بشریت مشحون است از حوادث و اتفاقات ریز و درشت که هرگز نمی میرند و زنده و پویا سالهاست دهان به دهان می گردند .آنچه که مرا ملزم به نوشتن این یادداشتها نمود نه ورود به عرصه تاریخ نویسی است و نه ادعای تحقیق و پژوهشی کلان ! صرفا و صرفا بازکاوی یکی از همان زنده های جاویدی است که در مقام روزنامه نگاری مشتاق حوادث اینچنین سخت مدتی است مرا مشغول خود نموده .در این جاده پر از سنگلاخ روزنامه نگاران و محققان بسیاری از داخل کشور منت نهاده و در مسیر جمع آوری و مداقه بیشتر این مجال مرا یاری نموده اند که بدلیل شرایط موجود از آوردن نامشان معذورم ، امید که روزی این حصار برداشته شود و نام تک تکشان را بر تارک این نوشتار بیاورم .
همچنین از تمامی دوستان و مجاهدان خاموشی که در راه بی آبرو کردن این نظام و سلطه پوشالی از درون حکومت جهل و جور اقدام می کنند و اسناد و مدارک و نامهای بی شمار و بس ارزنده ای را در اختیار من گذاشتند سپاس بی حد خود را اعلام می نمایم ، بی شک تاریخ ایران زمین در آینده نامهای آنها را به مثابه غیورمردان آزادی در خاطر خواهد سپرد .
ذکر دو نکته را لازم می دانم که در همین آغازین صفحات بیاورم : الف – تمامی اسناد و مدارک و تصاویر مورد اشاره در این نوشتار از آنجا که آوردنشان در این تارنما بدلایل فنی مقدور نبوده در کتابی به همین نام که بزودی منتشر خواهد شد با اضافات دیگری آورده خواهد شد .
ب – بدون شک آوردن نامها و بیان حوادث و مطالب در این مجموعه مورد نظر و تائیدهمه کسان نخواهد بود ! ، من در همین فرصت از تمام دوستان و صاحب نظران محترمی که ادعاهای متفاوتی با این نوشتاردارند و یا نسبت به صحت و اصالت موارد ذکر شده بیانی داشته دعوتشان می نمایم تا که در یک رودررویی کلامی و مباحثه نظری فرصتی را برای همگان فراهم بیاورند تا که بتوانیم در کنار هم طلا را از مطلا باز شناسیم .
بخش اول
کلید داران
بی شک تاریخ ایران و بالتبع تاریخ انقلاب بر علیه نظام سلطنتی مملو است از کاستی ها و غفلت های سهوی و عمدی که یا تاریخ نویسان و تاریخ سازان سعی در محو نمودن این غفلت ها و کاستی ها داشته اند و یا برای دامن زدن به اختلافی و یا بزرگنمایی دیگری و یا تضعیف دیگری دست یازیده اند . بدون شک یکی از همان کاستی ها و غفلت های اساسی بی توجهی به نقش و اعمال دیرینه محفلی بنام "انجمن حجتیه" در قبل و بعد از انقلاب اسلامی می باشد .
غفلتی که اولین و بزرگترین نقطه انحراف در این انقلاب را پدید آورده ، جریانی که در قبل از انقلاب دست در دامان شاه داشته و پس از انقلاب نیز در آغوش شیخ غش کرده و توانست با دغلبازی تمام مسیر انقلاب اسلامی را به بیراهه ای کشانیده و پس از توقف قطار انقلاب در ایستگاه های حوادث مختلفی همچون انفجار دفتر حزب جمهوری و نخست وزیری و ده ها ترور و انفجار مشکوک دیگر تمامی صاحبان انقلاب را یکی پس از دیگری پیاده نماید و اکنون وارث و صاحب بلا مشروع آن گردد .برای مداقه بیشتر در این باب باید زمان را بشکافیم و به گذشته قدم بگذاریم ، به سال 1347 ، در این سال که اسماعیل رائین با چاپ کتاب " اسناد فراموشخانه" اقدام به افشای نام و وابستگی دولتمردان انگلوفیل نمود ، ماموریت فراماسونرها در ایران تمام شد !
انتشار کتاب رائین تیر خلاص بر پیکر خسته فراماسونری در ایران بود ، که سالها در حوادث و وقایع حساس ماموریتهای محوله خود رااز سرحلقه اصلی در لندن اجرا نموده بود و اینک دیگر به جریان تازه نفس دیگری احتیاج بود ، بسیاری چه در آن زمان و چه اکنون هنوز بر این باورند که انتشار این کتاب به فرمان آمریکائیها و برای نشان دادن قدرت نفوذ انگلیسیها در ساختار ایران و مورد توجه قرار دادنشان در تمامی بدنامی ها و معضلات بوده تا راه برای محو آنها و ورو تیپ های جدید آمریکایی باز کنند ، به خصوص که چندی بعدش هم کتابی بنام "میراث خوار استعمار" به قلم دکتر مهدی بهار عرضه شد که اسامی بین هشتاد تا صد فراماسونر آمریکایی را فاش می کرد و برای همه قطعی نمود که این پاتک جواب تکی بوده که آمریکائیها به انگلیس وارد نموده بودند . !در حالیکه این نتیجه گیری با بررسی و بازخوانی دقیق اسناد و حوادث آن روزها بشدت مردود به نظر می رسد .و برای ما آشکار می کند که انتشار کتاب " اسناد فراموشخانه" خود طرحی انگلیسی بوده و بدست خود فراموسونرها و برای پایان ماموریتشان انجام شده .
اسناد موجود نشان می دهد که "اسناد فراموشخانه" در دو جلد پی در پی در 2/11/1347 با اجازه مستقیم "مهرداد پهلبد" وزیر فرهنگ و هنر وقت که خود نیز وابسته به لژ فراماسونری ایران بوده اجازه چاپ و نشر یافته و حتی پیش از انتشار نیز مفاد و محتوای کتاب را به اطلاع "جعفر شریف امامی" که از اعضای برجسته و استاد اعظم فراماسونری در ایران بوده ، رسانیده که نامبرده هم هیچ مخالفتی با انتشار کتاب نمی نماید . دو کتاب منتشر می شود و به سرعت در جامعه دست بدست می شود و چونان بمبی جامعه سیاست ایران را منفجر می نماید . کتابها به سرعت نایاب می شوند وکار حتی به چاپ پلی کپی کتابها نیز می رسد .
طبقات عادی و پائینتر فراماسونری که طبیعتا از بسیاری از موارد پشت پرده آگاهی نداشتند فشار می آورند و اعتراض خود را به دستگاه اعلام می کنند ، نهایتا در تاریخ 24/11/1347" امیر عباس هویدا" نخست وزیر وقت طی نامه ای به اداره کل سوم ساواک خواستار جلوگیری از انتشار جلد سوم "اسنادفراموشخانه" می شود ! در حالیکه اساسا این کتاب اصلا قرار نبوده جلد سومی هم داشته باشد و کار در همان دو جلد انجام شده بوده !.
اما باز جلد سومی و در حالیکه اعلام هم می شد که ساواک انتشار کتاب را ممنوع کرده بصورت پلی کپی و محدود که البته تکرار مکررات جلد اول و دوم بوده منتشر می شود .
شخص شاه نیز پس از این زمان نیز دیگر علاقه ای برای ادامه ارتباط و حمایت از فراماسونرها نداشته و رفته رفته آنها را نیز از سمتهای خود برکنار نمود ، میزان این بی علاقه گی به حدی بود که استاد اعظم لژ بزرگ اسکاتلند را که مهمترین شخصیت فراماسونری در میان سه استاد اعظمی که به ایران وارد شده اند را به حضور نپذیرفت . اما هرگز نیز فعالیتهای لژ تعطیل هم نشد ، تا آنجایی که در آذرماه سال 1356 " جعفر شریف امامی" به عالیترین درجه ماسونی (درجه 33) و آخرین درجه اسکاتی کهن برای لژ ایران رسید .این درحالی بود که سازمان اطلاعات و امنیت کشور "ساواک" در تاریخ 1/3/1350 ارزیابی خود را از شریف امامی اینچنین توضیح داده بود :" ....شخصی است خودخواه و جاه طلب و برای رسیدن به مدارج مملکتی از هیچ جنایاتی روی گردان نیست ، با آقایان اسدالله اعلم و اردشیر زاهدی و سپهبد نصیری روابط حسنه ای نداشته و اکثرا مابین سناتورها از آنان بدگویی می کند . پدر مشارالیه معمم بوده و دارای حسن شهرت نبوده .....درعنفوان جوانی از لباس روحانی استفاده می کرده و معمم بوده ...با کمک سیاست دولت انگلیس و چون فرد پشت هم اندازی می باشد توانسته است موقعیت و نفوذ خود را تا کنون حفظ نماید ..."

این پروژه انگلیسی در ایران با اطلاع شاه و اعلم و زیر نظر "شاپور جی" (ریپورتر) انجام گشته جی که خود نیز از برجستگان فراماسونری در ایران بوده و در سرتاسر آن دو جلد نیز اثری از نام و یا نشان وی نیست و از سوی دربار انگلیس نیز به مقام "سر" نائل گشته بوده اسناد و مدارک منحصر بفردی را به "رائین" می دهد و این مطالب دستمایه کتاب "اسناد فراموشخانه" می شود . پس از این بود که به توصیه" جرج میدلتون" کاردارسفارت و رایزن اطلاعاتی انگلستان : « می باید برای ایجاد نفوذی قوی در ساختار پوسیده نظام سلطنتی رو به شیوه ها و چهره های مذهبی آورد ...» اینجا بود که انگلستان و عمال آنها در فراماسونرها نیز به جذب و ایجاد رابطه با نیروهای مذهبی می پذیرند . شریف امامی که از خانواده ای مذهبی بوده و با بسیاری از روحانیون مخالف سلطنت نیز در آنزمان آشنا بوده کلید این تاریکخانه و کشف رمز را بر اساس توصیه انگلستان به آنها محول می کند و ماموریت فراماسونرها در سال 1356 در ایران تمام شده و این ماسون کهنه کار بازنشسته می گردد .
انگلستان بهترین مهره و حلقه را برای ادامه ارتباط و اعمال نفوذ در ایران را "انجمن حجتیه " تشخیص داده . و ارتباط را آغاز می کند ، گزارش ساواک از دیدار یکی از اعضای برجسته "حجتیه " با کاردار سفارت گویای این امر است :
درباره : شیخ ابوالقاسم خزعلی
نامبرده بالا در تاریخ 12/10/2536 به تهران عزیمت نموده و پس از آن در منزل آقای رفیق دوست واقع در خیابان خراسان ، خیابان زیبا ، کوچه مسجد محمدی اقامت می نماید .سه روز بعد در تاریخ 15/10/36 در لواسانات دیداری با دیوید منزیس رئیس اینتلیجنس سفارت انگلستان برقرار می نماید و بعد از آن به جلسه ای در منزل حاج حسین اربابی واقع در خیابان ری خیابان ادیب الممالک ، بالاتر ازمسجد ادیب می رود که در آن جلسه تعدادی از روحانیون به اسامی :
1 – علی مشگینی
2 – علی قدوسی
3- مصباح یزدی
4 – محمد خامنه ای
5 – علی خامنه ای
6 – امینی
و همچنین افراد غیر روحانی ای که فقط آقای محسن رفیق دوست شناخته شده و مابقی شناخته نشده اند ،شرکت داشته ، جلسه تا ساعت 0230 به طول می انجامد و پس از آن نامبرده همان شب به قم مراجعت می نماید لذا ایجاب می نماید که به منظور پی بردن به ماهیت حقیقی نامبردگان و مابقی که احتمالا در نظر دارند سازمانی مضره را ایجاد نمایند تحقیقات لازم به عمل آید .
مدیر کل اداره سوم – مقدم
کلید داران جدید با حمایت انگلستان و با موج سواری از انگیزه های دینی و انقلابی وارد جریان انقلاب می شوند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 نیز ابتدا خود را وارد سیستم قضایی می نمایند و با تصاحب دستگاه زندان ودادگاه انقلاب به فراری دادن بعضی ها " حسن طوفانیان" و اعدام سریع و بی دادگاه بعضی های دیگر " بدره ای ، خسروداد ،امینی افشار ، ونصیری و..." که ظاهرا اطلاعات زیادی داشتند در همان اولین روزهای پیروزی انقلاب اقدام می نمایند . به عنوان مثال " سپهبد ناصر مقدم " را در حالی دستگیر و اعدام نمودند که حکم ریاست وی بر اداره دوم ارتش توسط دولت موقت با تائید آیه الله خمینی نیز صادر شده بود !اما چون اطلاعات زیادی داشته حسب تصمیم تاریکخانه باید از میان برداشته می شده .جالب است که در میان غالب اعدام شدگان روزهای اوائل انقلاب نام اکثر کسانی به چشم می خورد که با کلید داران اولیه پیرامون "جعفر شریف امامی " نیز روابط حسنه ای نداشته!! اینچنین است که زعم ما بر اینکه نکند این اعدامها نوعی سپاسگزاری از واگذاری کلید تاریکخانه از فراماسونرها به "حجتیه" باشد را دوبرابر می کند .
نکته مهم دیگر نیز جعفر شریف امامی می باشد که بر خلاف اکثر دولتمردان با نفوذ سلطنت هیچ گاه حرفی از خاطرات آن روزها نزده و خاطرات خود را نیز منتشر ننموده . و تنها برای یکبار در مصاحبه ای با حسین لاجوردی فاش می سازد که خاطراتش را در خانه جا گذاشته و بدست ماموران کمیته های انقلاب اسلامی افتاده است ! او در همان مصاحبه اشاره ای گذرا به آشنایی ها و ارتباطاتی با آیت الله های برسرکار انقلاب نموده . مسئله وقتی عجیب به نظر می رسد که تا به حال نیز کارگزاران امنیتی جمهوری اسلامی هم هیچ اشاره ای به این خاطرات عنصر تاثیر گذار در سلطنت پهلوی ننموده و گمانه زنی ها را تقویت می کند که این عمل صرفا دستوری بوده است تا حاکمان جدید از آرشیو منحصر بفرد فراماسونرها مطلع شوند .
اینچنین است که "انجمن حجتیه " میراث دار فراماسونری ایران و عامل جدید " لژسلطنتی انگلستان " در ایران می شوند . نگاهی دقیقتر به سلسله اعدامها و ترورهای سالهای اوان انقلاب توسط دادگاه انقلاب و همچنین گروه مجعول دیگری بنام " گروه فرقان " که هیچگاه تا بحال هویت واقعی اش فاش نشده ما را در رسیدن به این نکته مسلم می نماید که از میان برداشتن چهره های اصیل و فعال در انقلاب همچون دکتر مفتح ، مرتضی مطهری ، سپهبد قرنی و ... ریشه در تفکر "حجتیه" دارد که بر اساس تئوری تاریکخانه هرکس که اطلاعات اضافی دارد و یا بر خلاف مصالح "حجتیه" اقدام می نماید باید برچیده شود .
چهره های فعال و شناخته شده تاریکخانه حجتیه هر چند که بارها و بارها از سوی آیه الله خمینی مورد حمله قرار گرفته اند اما هیچ گاه از صحنه سیاسی کشور حذف نشده اند به عنوان مثال " حلبی " که از رهبران اولیه این حرکت بوده چه در زمان حیاتش در سالهای اوائل انقلاب و چه بعد از فوتش از احترام ویژه ای برخوردار بوده آنسان که بر مزار ایشان جایگاه و مقبره ای در نظر گرفته شده و چهره های شناخته شده حکومت همچون "علی اکبر ناطق نوری " و یا "دکتر علی اکبر ولایتی " و... هر از چند گاهی بر سر مزار ایشان رفته و فاتحه ای را قرائت نموده .
افزون بر این دیگر چهره های عمده این جریان همچون ابوالقاسم خزعلی و ... با آنکه در زمان حیات آیت الله خمینی نیز درمتن حکومت بوده اند اما با فوت ایشان وروی کار آمدن علی خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی و از میان رفتن بزرگترین مخالفشان با قوتی بیش از پیش همگی از حاشیه به متن قدرت در نظام آمدند و به ایفای نقش پرداختند .
در فصل بعد چگونگی و نحوه ارتباط "تاریکخانه حجتیه" را خارج از کشور در بعد از حیات آیه الله خمینی پی می گیریم .

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟