انتخابات ریاست جمهوری و حق مردم

انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است و دوباره مثل همیشه حتما مردم مقابل بد و بدتر قرار خواهند گرفت حالا اینبار نوبت نمایش خاتمی و احمدی نژاد هست ، من البته مطمئنم که احمدی نژاد بازنده حتمی این انتخابات هست اما روی خاتمی هم نمی توانم شرط ببندم ، (البته این را هم بگویم که من اصلا از خاتمی دل خوشی ندارم و وی را نسخه پاستوریزه شده احمدی نژاد می دانم مخالفان این نظر لطفا به هشت سال عملکرد سیب زمینی صفتانه وی مراجعه کنند و نگاهی هم به آمار زندانیان سیاسی و واکنشهای آقای خاتمی بکنند ) ، همه می دانیم که امروز در ایران شبه دموکراسی یا دیکتاتوری مدرن وجود دارد و البته که هيچ ديكتاتوري مدرني نيست كه تضاد هاي دروني خود را نداشته باشد. تاريخ سده ي بيستم ميلادي پر است است از نمونه هاي انكار ناپذيری از اين اختلافات. جناح هاي مختلفي ازاين نوع رژيم ها به سركردگي افراد برجسته ي آن ها، هنگامي كه خود را در سراشيب يا پرتگاه سقوط مي يافتتند، مي كوشيدند با بركناري رقباي خود، اقداماتي به نام رفرم كرده تا بدان وسيله بقاي حكومت وسيادت خود بر آن را ميسر سازند. بهترين نمونه ي آن كودتاي نافرجام افسران عاليرتبه ي ارتش هيتلر است (ژوئيه 1944)كه مي خواستند با حذف هيتلر نظام را حفظ كنند و از در صلح با دشمنان خود در جنگ در آيند. نمونه ي وطني آن بركناري و سر انجام قتل تيمور بختيار، مُوَسس ساواك و دست راست شاه، است، كه مي كوشيد از طريق جلب نظر برخي همكارانش در ايران و بويژه مذاكره ي مخفي با آمريكاييان برنامه ي جانشيني شاه را، هنگامي كه حكومت پهلوي به بحران شكننده اي رسيده بود، به مورد اجرا گذارد. شاه با قبول فشار آمريكا براي رفرم در حذف بختيار توفيق يافت.
در كشورهايي كه آرمان هاي ديگري را اعلام مي كردند نيز چنين بود. در اتحاد شوروي، پس از مرگ لنين، تروتسكي مي خواست استالين، زينوويف، كامنف، بوخارين و استالين را بزند، اما استالين موفق شد نخست اولي آنان را با كمك ديگران از ميان بردارد و سپس بقيه را. پس از پايان جنگ، نزاع عظيمي براي كسب قدرت در كرملين بين بريا و باقراوف جريان داشت تا اين كه استالين در گذشت و رقابت در شكل ديگري بين بريا و خروشچف و متحدينش در گرفت. سرانجام خروشچف طي كودتايي در كميته مركزي، كه، دَرجا، راي به دستگيري بريا داد، بر او فايق آمد؛ سپس برژنف عليه خروشچف، و سرانجام يلتسين بر ضد گورباچف، اما همواره به نام منافع محرومان! در چين كمونيست هم، اول ليو شائو چي، سپس لين بيائو از ميدان به در شدند و سر انجام تِنگ هِسياپين، كه خود توانست بازگردد و بقيه اي راكه مانده بودند مات كند. هيچكدام ازين نبردها مصنوعي نبود.
در ايران امروزنیز ورای همه جنگولگ بازی های جناحها آنچه که همشون بر سر آن با هم توافق دارند این است که چگونه نظام را در وضعيت بين المللي كنوني حفظ كنند . استراتژي اصلاح طلبان با برنامه ي سرسختانه ي تماما ايدئولوژيك قشريون به سركردگي خامنه اي و یا گاها رفسنجاني تفاوت دارد (جالب است كه شخص اخير در اين برخوردها چندان خودي نشان نداده است، شايد از اين رو كه از عاقبت كار مطمئن نبوده است). به هر حال، امروز همه اعم از راست و چپ و میانه رو ميخواهند رژيم را حفظ كنند اما هريك به طريق و به سود سيادت خود.
حالا هم بعد چهار سال گند زدن احمدی نژاد و یه جورایی شاید بشود گفت خراب شدن چهره جناح راستی ها و یا همون محافظه کاران و استفاده و یا شاید هم سوءاستفاده اصلاح طلبان از این وضعیت باید این سئوال نخ نما شده در دوران هشت ساله خاتمی را دوباره پرسید که چه تضمینی وجود دارد که با توفيق اصلاح طلبان آزادي كامل مردم، دمكراسي و اتخاذ سياست هاي اقتصادي و فرهنگي به سود مردم تامين خواهد شد ؟ كمتر آدم صادقي است كه بتواند به اين پرسش پاسخ مثبت دهد. اگر چنين نبود و مردم ايران از اوضاع راضي بودند و رژيم در لب پرتگاه نبود، مسلما اصلاح طلبان تا اين حد «دلاوري» نشان نمي دادند و اين كه اينان به هيچ وجه خواستار تامين كامل حقوق مردم نيستند بيش از آن روشن است كه بحثي بطلبد. خود علنا، مانند هميشه، مرجعيت «رهبر» ي را مي پذيرند، كه خود اعضاي فقيه شوراي نگهبان را برمي گزيند. و حتا همین آقای خاتمی قبل از آنکه با این جدیت اعلام کاندیداتوری نماید اول به دیدار رهبر می رود و اجازه حضور می گیرد ! می دانید این یعنی چی ؟ يعني اينان، بر خلاف همه لافهای اصلاح طلبانه ای که می زنند ، خواهان استقرار دمكراسي بمعناي متداول آن در جهان نيستند. دليل آن هم روشن است. كم ديده شده است كه دست پروردگانِ شريك در يك نظام ديكتاتوري قدرت را در طَبَق اخلاص بگذارند و مردم را در سرنوشت خود شريك كنند، مگر آن كه در اثر مبارزه ي مردم ناچار شوند. اگر كساني دچار توهمِ آزاديخواهيِ مجموع اصلاح طلبان باشند، بايد گفت كه آنان كاشف مايه ي جديدي در تاريخ هستند كه در دامن حكومت قشري اسلامي جنين كرده است. اما چنين كشفي سرابي بيش نيست.
اگر فرض بگيريم كه مجادله ي رفرميست ها تماما بخاطر دمكراسي به معناي متداول آن باشد و آنان تا اين حد بي سابقه به رودررويي با حاكمان اصلي کمر همت بسته اند پرسيدني است كه آيا، از ديدگاه دمكراتيك، امر رسيدگي به قتل هاي زنجيره اي، زنداني كردن و شكنجه هاي رواني و جسمي بسياري از مبارزان و مخالفان و حتا نزدیکان فکری آقای خاتمی مثل عبدالله نوری یا اکبر گنجی و یا شمس الواعظین و باقی و ... ، ترور سعید حجاریان و دهها مورد دیگر در دوران دولت آقای خاتمی شايسته آن نبود كه سید خندان اصلاح طلبان حرکتی در خور می نمود ؟ البته آخرین سخنرانی آقای خاتمی را در دانشگاه تهران را که یادتان نرفته در برابر شعار دانشجویان که گنجی گنجی سر می دادند و اکبر گنجی هم در اعتصابی جان فرسا به سر می برد چه گفت ؟ گفت آن آقا زندانی زیاده خواهی هایش شده است ! آيا بازخواست پيرامون اعدام هاي دسته جمعي كساني كه بارِ اصلي مبارزه عليه رژیم سابق را به دوش كشيده بودند طي اين سی سال شايسته ي تذکر و یا توجه خاتمی تا به امروز نبوده است ؟ آيا زجر روزمره ي مردم محروم ما كه ثروت ملي شان مصروف اهداف نظامي بيهوده مي شود اما خودشان بايد در نياز مداوم و به هنگام زلزله چشم انتظار كمك خارجيان به سر برند دليل كافي براي رودررويي با جناح قشر حاكم نبوده است؟ آلبرت آينشتاين چه زیبا گفته است که از كساني كه بر امور «ناچيز» چشم مي بندند حتما در مسايل بزرگ هم نمي توان توقعي داشت. يكي از حربه ها در توجيه اين رودررويي اين استدلال بوده است كه عملکرد مجلس ششم در تاريخ مبارزات دمكراتيك ايران «بيسابقه» بوده و دولت هشت ساله خاتمی از جسور ترین دولتهای ایران بوده است . بايد در پاسخ اینان گفت كه متاسفانه نه از تاريخ مشروطيت چيز درستي اصلاح طلبان پس می دانند و نه از مبارزات مردم. هر كسي كه كوچكترين آشنايي با تاريخایران و یا تاریخ مشروطيت داشته باشد مي داند كه اين مجلس اول بود، كه عليرغم اينكه همه ي مردم را نماينده نبود، قانون اساسي اي را نوشت كه (برغم محدوديت هاي زماني اش) الحام دهنده ي همه كساني بود كه همواره در برابر ديكتاتوري قاجار و پهلوي ايستادند. مجلس دوم حاصل مبارزات قهرمانانه ي مردم با ياري سوسيال دمكرات هاي ارمني و گرجي بود، باز با همه ي محدوديت هاي زماني اش، پايه هاي اصلي يك جامعه ي مدرن را در ايران ريخت. و گفتن ندارد كه مجلس شانزدهم زير فشار مبارزات مردم تحت رهبري يك اقليت هشت نفري از نمايندگان، برغم اكثريت ارتجاعي اش، ناچار از تصويب قانون ملي كردن صنعت نفت شد، قانوني كه پوزه ي تاريخي ترين امپرياليسم را بخاك ماليد و الهام بخش مبارزات ضد امپرياليستي در كشور هاي مشابه شد. خوشبختانه، تاج‌زاده، يكي از واقعبين ترين اصلاح طلبان، آن گزافه گويي در مورد مجلس ششم را تعديل كرده و به گفتن اين بسنده كرده است كه «نمايندگان شجاع و آگاه مجلس ششم، كه بسياري از آنان جانباز، آزاده و از خانواده شهيد هستند، سنت‌هاي اصيل انقلاب مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت را احيا كردند.» يعني دوران مشروطيت و ملي كردن نفت دو معيار اصلي اند. حال اين كه احياي آن نمونه هاي تاريخي در مجلسي كه زير تيغ شوراي نگهبان كاري از پيش نبرد چقدردرست است خود جاي بحث دارد. در هر حال، بايد دانست كه اظهار نظر ها، چه تاريخي باشند و چه از نظر حقوقي و علم سياست، بايد مسئولانه باشند، نه بنا بر نرخ روز.
این روزها که اصلاح طلبان و بسیاری دیگر از دانشجویان امروزی که حتما تلخی های هشت ساله زمامداری خاتمی را بیاد ندارند و یا از نزدیک تجربه نکردند ، علم حمایت از خاتمی را برداشته اند و برای ریاست جمهوری وی سینه می زنند و می شنویم که می گویند : «اهانت به خاتمی و یا تهدید آن به تکرار شدن ماجرای بی نظیر بوتو بار ديگر اصل حاكميت مردم بر سرنوشت اجتماعي خويش را در نظام جمهوري اسلامي ايران زير سؤال مي‌برد»، باید پرسید که آیا حق مردم تنها در احترام به خاتمی نهفته است؟ چرا از ضايع شدن تمام حقوق همه ي مردم، بويژه نامزدي آزادانه ي همه ي اتباع ايران، چه مسلمان، چه غير مسلمان، و چه مسلمان زاده ي هاي لاييك و حتي نا مسلمان، سخن بميان نمی آید و از آن ها دفاع نمی شود ؟ . گفتن اين كه : «در وضعيت فعلي محتمل است مردم به اعلام اراده خود از طريق عدم‌حضور در صحنه انتخابات رانده شوند، روشي كه مردم ايران در انتخابات پيشين برگزيدند» هم تكرار مكرر سخنان اصلاح طلبان است و هم به سود اصلاح طلبان تعبير مي شود، چه آنان مي كوشند جناح راست را از «مترسك» عدم حضور مردم بترسانند. گرچه برای جنبش بیدار دانشجویی در ایران ارزش بسیاری قائلم و بویژه برای عزیزان دفتر تحکیم وحدت اما نصیحت برادرانه ای به این دوستان دارم که واقعا اگر کسی هم به تغییر شرایط در ایران اعتقاد دارد نبايد سخني بگوید كه به سود جناحي از هيات حاكمه تمام شود. چرا که بواقع در جمهوری اسلامی همیشه شهروندان نمی توانند انتخاب شوند، بلکه فقط بايد انتخاب کنند.» و شرايط انتخاب شدن هم کاملا معلوم است : «اعتقاد والتزام عملي به اسلام ونظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، ابراز وفاداري به قانون اساسي و اصل مترقي ولايت مطلقه فقيه. تشخيص اين امر بعهده شوراي نگهبان است.»
پس در كشوري كه نماينگان مجلس و رئیس جمهورش با گذر از صافي شوراي نگهبان كه اعضاي «فقيه» اش منصوب «رهبر» اند و خود با چنين آراي كمي انتخاب مي شوند و «رهبر» مُطاعش منتخب خبرگاني است با همين وضعيت، آيا مي توان از شرکت در انتخابات پیش رو دفاع كرد؟ مسلما نه. دفاع همواره اصولي است و از حقوق تفكيك ناپذير و لايتجزاي همه مردم انجام مي گيرد تا به سر انجام برسد. حق از آن مردم است و سخن آخر نيز از آنِ ايشان است كه در اوضاع و احوال آزاد بيان مي كنند. در غيرت اين صورت خشت بر آب زدن است كه ديري است ادامه دارد. سرانجام بايد، بجاي اين خيال هاي موهوم، بناي دمكراسي را جانانه پي ريزي كرد تا بايستد و دوام آرد. در ديگر جاي ها نيز جز اين نبوده است ؛ سخن آخر را مردم مي گويند!
پی نوشت :یادم می آید در فیلم تبلیغاتی هاشمی رفسنجانی که در انتخابات پیش ساخته شده بود رفسنجانی ورای آن ادا ها و افه های همیشگی اش در فیلم جایی بود که چند جوان نشسته بودند و ضمن سئوالهای مسخره سایز کفشتان چیست ؟ تا حالا کاری انجام دادید رویتان نشه بگید مثلا سئوال می کردند نظرتان درباره آزادی احزاب چیه ؟ چه برنامه های برای توسعه سیاسی دارید و ... همان موقع هم گفتم که این فیلم و این کاندیداتوری اصلا توهین به شعور و حافظه ملت است ، انگار که این آقای هاشمی از هونولولو آمده و اصلا تا بحال کسی ایشان را نمی شناسد و اصلا ایشان هشت سال رئیس جمهور ایران نبوده اند حالا هم داستان آقای خاتمی است حتما از ایشان هم باید پرسید چه طرحی برای حمایت از مطبوعات دارید حتما ؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟