پیامک از دیار شهوت - ۲
در بخشهای اول این یادداشت تا بدانجا با هم مرور نمودیم که این فرد با
لطایف الحیل خودرا به من نزدیک می ساخت و مدام اصرار بر نزدیک کردن خودش به من داشت
تا اینکه به شبی رسیدم که من از قم بر می گشتم و پیام مدام زنگ میزد و خواستار این
بود که حتما آن شب حتما را ببینیم و حالا ادامه ....
آن شب در راه خانه که بودم به غیر از پیام خان سعید مرتضوی هم به من زنگ
زد و گفت می خواهم ببینمت ! گفتم باشد الان تهران نیستم آمدم تهران قراری میگذاریم
و گفت که مهمه و می خواهم نصیحتت کنم ! به خانه که رسیدم ساعت نزدیکهای یازده شب بود
آن شب واقعا به معجزه ایمان آوردم ماموران در خانه و دم در بودند و می خواستند مرا
بازداشت کنند تنها شانسی که آورده بودم این بود که ماموران مرا از نظر قیافه نمی شناختند
ابتدای امر به من شک کرده بودند ولی من با نشان دادن کارت شناسایی ای که از دوران قبل
برایم مانده بود و مشخصاتم را چیز دیگری نوشته بود شکشان را مرتفع کردم (البته می دانم
که خیلی ها اینرا باور نمی کنند ولی حقیقت این است و واقعا آن شب خدا کمکم کرد ) در
همین اثنا بود که پیام سر رسید حالا آدرس خانه مارا از کجا آورده بود نمی دانم چون
تا آنجائیکه یادم هست من به این فرد آدرس خانه را نداده بودم ، پیام آمد خانه و ماموران
هم نشسته اند در خانه تا من بیایم ! هنوز برایم سئوال هست پیام میتوانست همانجا به
ماموران بگوید من خود امیر فرشادم اما نگفت تنها حدسی که میتوانم بزنم این بود که این
ماموران برای وزارت اطلاعات بودند و طبق شواهدی که بعدها در زمان پرونده دادگاه وبلاگنویسان
فاش شد پیام آن روزها برای اطلاعات نیروی انتظامی کار و یا بهتر بگویم خبر چینی میکرد
به هر حال خود پیام هم البته مونده بود و در وضعیتی عجیب قرار گرفته بود ماموران در
خانه نشسته بودند و من هم به عنوان فامیل امیر فرشاد در خانه نشسته ام تا اینکه من
به بهانه تلفن زدن به بیرون آمدم و از در پارکینگ با ماشین یکی از همسایه ها فرار کردم
و همان شب به تبریز رفتم وحدود یکماه بعدش که آنجا مخفیانه زندگی میکردم کشور را ترک
کردم و به ترکیه آمدم . با آمدنم به ترکیه باز پیام مدام ایمیل میزد و مرام و معرفتش
را یادآور می شد که میتوانستم همان شب بگویم تو کی هستی و اینکه تلفن را بده و
.... همان روزهای اول که پیام هی به تلفنم در ترکیه زنگ میزد فهمیدم که شکم درست بوده
و پیام بدنبال لقمه دیگری هست که یکشب از دربند زنگ زد و گفت بیا با شهرام رفیع زاده
و روزبه میر ابراهیمی ( از دوستانم بودند و آن روزها در روزنامه اعتماد بودند ) صحبت
کن ، تعجب کردم که ونها آنجا چکار میکنند صحبتم که تمام شد همان شب برای شهرام ایمیل
زدم و گفتم این بابا رسما و علنا مشکوکه دقت کن که البته دیگر دیر بود و چند روز بعدش
شهرام و روزبه و حنیف و امید بازداشت شدند ، وقتی که اینها بازداشت شدند نیز پیام چند
باری تلفن میزد و می گفت ببین بچه هارا گرفته اند چکار کنیم اونجا چه کسانی می شناسنشان
و نمیدونی با چه افراد ارتباط داشتند بگو حمایتشان کنند ! شماره ام را عوض کردم و همیدم
که کار ، کار این جوجه جاسوس بوده و حالا هم می خواهد حتما ببینید اینها با کی ارتباط
داشتند برایشان جرم بتراشد ایمیل پشت ایمیل بود که ایشان میزد و تا اینکه خبر خود کشی
ایشان منتشر شد این درست زمانی بود که بچه ها هم آزاد شده بودند ، پیام خان حالا با
آزادی بچه ها در نقش جدیدش خواست بدرخشد اول اعلام شد که پیام بازداشت شده بعد از مدتی
وبلاگش را به روز کرد و گفت آزاد شده ام بعد خبر خودکشی اش که اعلام شده بود با خوردن
مواد مخدر قصد مرگ داشته منتشر شد اما کسی زیاد جدی اش نگرفت بعد از خود کشی نامه ای
داد و اعلام معذرت خواهی کرد و اینکه تحت فشار بوده و حالا با افشاگری می خواهد آنها
را رسوا کند اما بازم کسی جدیش نگرفت ! بعد از اینکه گفته بود من دیگر کاره ای نیستم
دوباره خبر ترورش را منتشر کرد که همه فهمیدند دروغ هست چرا که آنقدر خبر غلو شده بود
که همگان می فهمیدند خودروی ضد گلوله و اینکه معاون امنیتی مرتضوی بوده و در نزدیکی
کاخ دفترش بوده و .... در همین اثنا بود که حالا می فهمم همه این خبرها دروغ بوده نه
زندان رفته ، نه خودکشی کرده و در بیمارستان بوده و نه ترورش کرده اند و نه هیچ چیز
دیگر در همه آن زمانها در گوشه ای مخفی شده بود و با اسم زهره لاهیجی با من چت میکرد
و می گفت دوست دختر پیام هستم و حالا چکار کنیم ؟ ما می خواهیم به خارج فرار کنیم و
..... از آن خانم ! دیگر خبری نبود تا همین چند ماه پیش که ظاهرا پیام خان با بیماری
عدیده شهوت معروف شدن دوباره برایم شروع کرد ایمیل زدن که در پایان خود ایمیلهارا ببینید
و قضاوت کنید ! اما دیگر دست پیام فضلی نژاد رو شده است و البته من باور دارم هیچ عجیب
نیست بعد از اینکه دوباره از سر زبانها افتاد این حشری اشتهار دوباره شروع کند و دادو
بیداد کند که حالا می خواهم درباره شوالیه های کیهان بگویم و افشاگری کنم و پشیمانم
و از این ننه من غربم بازی ها در بیاورد فضلی نژاد برای معروف شدن دست به هر کاری میزند
حتی خودفروشی کما اینکه این اراجیفی که این روزها میگوید خود خودفروشی است منتها از
نوع دیگرش
(برای بهتر دیده شدن میتوانید روی عکسها کلیک نمائید)
نظرات