بزمجه ها با من مشکل دارند !
نمی دانم ماجرای اخیر درگیری فیزیکی مجاهدین خلق با من را که چند وقت پیش در برلین اتفاق افتاد را شنیدید یا نه ؟ بعد از این ماجرا مجاهدین که شیوه و سبک کارشان همانی است که در دهه های قبل بود و هیچ فرقی هم نکرده با چند بیانیه و اسم های جعلی ، من مضروب را محکوم نمودند و ضارب را هم کتمان کردند که از اعضای مجاهدین بوده است مثلا در یک بیانیه بنام انجمن عدالت ( که به قول یکی از دوستانم بمدت ده دقیقه بوجود آمده و پس از تمام شدن بیانیه دوباره محو شده است ) ماجرای شکایت من از مجاهدین را به ماجرای تهدید تروریستی بر روی قطار بازل – لوگزامبورگ مربوط دانسته که این استدلالشان یادآور ماجرای شقایق و گودرز است !
البته دشمنی و خصومت مجاهدین با من چیز جدید و البته عجیبی نیست و برای من هم البته این دشمنی بارها و بارها گفته ام افتخار است ، اما در این میان گربه رقصانهای دیگری هم هستند که از روی ضعف و ناتوانی کار دیگری ندارند جز شلنگ تخته انداختن در این اپوزیسیون ! . برگردیم به عقب به روزهایی که من تازه از حزب الله کناره گیری نموده بودم و پس از سه سال از زندان آزاد شده بودم ، برایم بسیار جالب بود که از میان نیروهای ملی و مذهبی گرفته تا مشارکت و دفتر تحکیم وحدت و ... به خانه ام می آمدند و آزدی ام را تبریک می گفتند ، و وقتی به دانشگاه برگشتم چقدر برایم دلپذیر بود که بر سر در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پلاکارد به خانه ات خوش آمدی را دیدم ! بله تکلیف تمام منتقدین و مخالفین داخل کشور البته همه می دانیم که روشن است و در فهم و شعور و جسارت و لیاقتشان ذره ای شک نداریم و بقول قدیمی ها درد و بلایشان بخورد تو سر این اپوزیسیون خارج از کشور !دکتر پیمان و عزت الله سحابی عزیز با ارسال دسته گل تبریک گفت و ابراهیم یزدی مهربان با تلفنی کوتاه ، عبدالله نوری نازنین هم که همچنان آن روزها در زندان بود در اولین مرخصی اش به دیدارش رفتم و سخت همدیگر را درآغوش گرفتیم ، اما همان روزها بسیاری از خارج از کشور هم زنگ می زدند و آزادی ام را تبریک می گفتند که گمانم اولین نفری که ساعاتی بعد از آزادی ام زنگ زد علیرضا نوری زاده نازنین بود و بعد از آن هم از دفتر آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر بود ، که همیشه همه جا گفته ام اگر نبود لطف و کمک و توجه ایشان من برای لحظه ای هم نمی توانستم آن روزهای سخت و دهشتناک ترکیه را تحمل کنم . خلاصه هر چه که بود آن روزهای خوش در کشور بودن تمام شد و تهدیدات و فشارها و احضارها ادامه یافت تا اینکه یازده ماه بعدترش مجبور به ترک وطن شدم ، از کشور هم که گریختم البته برای یک لحظه هم این وضعیت قاراش میش و آشفته اپوزیسیون را تصورش را هم نمی توانستم بکنم حالا پنج سال از آن روزها می گذرد در این سالها تا حدودی توانسته ام دوست و دشمن را بشناسم این تا حدودی را به این خاطر می گویم که آخر ما ایرانی ها خیلی صادق هستیم طرف سر خیابان من را می بیند و قربان صدقه و چاکریم بعد ته خیابان بدگویی من را می کند ( این را مثال نمی زنم و واقعا اتفاق افتاده !) . اما یک خاطره دیگر از نشست پاریس را هم بگویم تا بهتر شیر فهم شوید و برویم سر اصل مطلب : در همان اولین روز و اولین ساعات برگزاری نشست پارس من که به نمایندگی از طرف تعدادی از زندانیان سیاسی داخل کشور و از جمله آیه الله بروجردی حامل پیامی برای آن نشست بودم رفتم بروی سن و پیام را خواندم و آمدم پائین خیلی ها فشار به جائیشان آمده بود از جمله یک فردی که از برلین آمده بود و برای اینکه این فرد را تعریف کنم ببینید چه خصوصیاتی دارد ( بشدت الکلی ، اهل خشونت بر علیه زن و بچه اش و رانده شده از غالب سازمانهای سیاسی خارج از کشور و ...) آمد و گفت تو اینجا اصلا چه می کنی ؟ این نشست باید اصلا یک کمیسیون برای بررسی تو تشکیل بدهد تو در تلویزیون برلین از انصار تعریف کردی و ... ، من اول این طرف را نمی شناختم ایستادم و داشتم برایش استدلال می آوردم که برادر اینطوری نیست بعد که اسمش را فهمیدم و شناختمش گفتم من به دعوت تو نیامده ام که به حرف تو بروم برگزار کنندگان اصلی نشست من را دعوت کرده اند برو به آنها بگو! همین آقا با دوست دیگرش که با سن پنجاه و پنچ سالگی خود را عضو کنفدراسیون دانشجویان فخرآور می داند می نشستند و در طول سه روز نشست بد منرا می گفتند که یکی از دوستانم به اینها گفته بود بابا این که بریده است از حزب الله فشارتان را روی آنهایی بیاورید مثل الله کرم و ... که هنوز در قدرت هستند آنها را بروید متنبه کنید که همین آقای الکلی بر می گردد می گوید چی می گوئی تو پس فردا زدند منرا کشتند تو جواب خون منرا می دی ؟ مگه نمی دانی تو اروپا اطلاعاتی پر است ؟!!
می دانید این یعنی چه ؟ یعنی اینکه اگر همین الان هم امیر فرشاد ابراهیمی در انصار حزب الله بود و در همین برلین هم بود کسی و از جمله همین آقا به او نازک تر از گل هم نمی گفت چون قدرت جمهوری اسلامی پشت سرش بود ولی حالا که دیگر با آنها ارتباطی ندارد پس باید بزنیمش و عقده ها حقارتهای خودمان را سرش خالی کنیم . اینها دشمنان من هستند !
برگردیم به اصل مطلب ؛ من بارها و بارها گفته ام که خود را یک چپ جمهوری خواه می دانم ، موافق بی چون و چرای سرنگونی جمهوری اسلامی هستم البته در عین حال با جنگ و تجاوز نظامی هر کشور دیگری اعم از آمریکا و انگلیس و ... هم به کشورم به شدت مخالفم و گفته ام با شروع جنگ برمی گردم و از آب و خاک و ناموسم دفاع می کنم چرا که نمی خواهم کشورم مثل عراق بشود و وجود یک دیکتاتوری مثل جمهوری اسلامی را از هرج و مرج امروزی عراق بهتر می دانم . حالا در این میان با بسیاری هم در ارتباطم و با هیچ احدالناسی هم حتی مخالفینم هم سرجنگ ندارم که گفتگو را بهترین راه و شیوه می دانم شما نگاه کنید من می گویم جمهوری خواه هستم اما در میان دوستانم هستند افراد دیگری که گرایش سیاسی اینچنینی با من ندارند من با رضا پهلوی گرامی ، با مثلا آقای شهریار آهی گرامی و یا با بسیار دیگری از مشروطه خواهان مثل آقایان فواد پاشایی مثل داریوش همایون و ... نه تنها مشکلی ندارم بلکه از محترم ترین دوستانم هستند ، چراکه این عزیزان آنقدر فهم و شعور و اعتماد به نفس دارند که می فهمند حرف من را و مشکلی هم با من ندارند مثلا نگاه کنید مهدی خان بابا تهرانی عزیز که من همیشه همه جا گفته ام او چه گوارای ایران است ، هیچ انسان عاقلی را نمی توان پیدا کرد که اورا وابسته به جمهوری اسلامی بداند او مهدی تهرانی است همین نام خود به تنهایی معرف او و اندیشه اش هست اگراین هیکل را در چرخ گوشت هم بریزی تکه تکه اش هم بکنی باز خان بابا تهرانی است عوض هم نمی شود ! همین جوجه ماشینی ها و بزمجه ها که از وجود من می ترسند به صفوف مستحکم اپوزیسیون خللی وارد بشود یک تار موی گندیده او هم نمی شوند اوکه شصت سال است فقط با دیکتاتوری مبارزه کرده و هرجا که نیاز انقلابی بوده است بوده از چین گرفته تا روسیه و ایران و اروپا ، نه او با من مشکل دارد نه من با او و واقعا ب چون پدرم برایم عزیز است ، اینجاست که می گویم مخالفین من از سر سیاست با من مشکل ندارند چرا که من با بزرگان سیاسی هیچ مشکلی ندارم ، من با این بزمجه ها مشکل دارم که چیزی نیستند و دوست دارند با پریدن به من معروف بشوند !
پی نوشت : من از ایران خارج نشده ام که با این بزمجه ها بجنگم مبارزه من امروز فقط و فقط با جمهوری اسلامی است و اینها هم بگذار هی لگد پرانی کنند و جفتک بزنند تا خسته شوند ! جوابشان را در فردای آزادی ایران در خود تهران خواهم داد .
نظرات
خوب نوشتی و دلخور نباش چون عده ای از این اعضای به اصطلاح اپوسیسیون جز ترور شخصیت و لجن پراکنی کار دیگری بلد نیستند. توانت را صرف اینها نکن. در ضمن فکر می کنم متن احتیاج به کمی ویرایش دارد مثل کلمه مجعول در خط دوم
پیروز باشی
فکر کردی که مفت خودت را فروختی