خسن نیست و حسن بود هلند نبود و دانمارک بود !
قصه روزنامه کیهان از همان ابتدایش که با پول آریا مهری بنا نهاده شد تا امروز که حسین شریعتمداری در کسوت نماینده ولی فقیه برآن مدیریت می نماید و حکم می راند وتیغ بر میکشد ، قصه ای است بس شنیدنی و عبرت انگیز که دل گاه از آن به درد می آید و گاه از آن اشک بر می خیزد و گاه چیزی جز اشمئزاز ندارد ! باید کسی و جایی پیدا شود که بسان فردوسی سی سالی رنج و اندوه و صبر برد تا بتواند این قصه را به درازا و کمال بنویسد . کیهان و کیهانی ها از همان ابتدا دولتی بودند و به قولی نان خور حکومت اگر چه که هنوز شاه در ایران بود و مهرآباد را ترک نگفته بود کیهان تیتر زد و نوشت « شاه رفت » ، و همین خیانت بود که برای انقلابیون درس عبرت شد و سمبه را پر زور نشان داده و کیهان را سپردند دست همان شخص اول مملکت و اداره اش را هم نماینده آن بر عهده گرفت ، امروز نیز همچنان سنت پابرجاست و کیهان در کف حسین شریعتمداری ای است که به قول خودش : « اهل درد و تکلیف است » و هیچ جا هم برایش فرقی نمی کند چرا که ؛ « برای خدمتگذار مملکت امام زمان هیچ فرقی بین بازجو بودن و رفتگر بودن و روزنامه نگاربودن وجود ندارد » !! . شاید همین تعریف و معرفی برای ایشان که خود بیان داشته اند بس باشد و کافی و دیگر هر چه بگوئیم اضافه باشد ، که اینکه آیا واقعا در یک مملکت امام زمانی ای چون ایران امروز هنوز فرقی بین کار سرهنگی و کار فرهنگی نیست و یک بازجوی منتظر ظهور امام زمان آیا همانطور که در اخذ اعتراف و نوشتن سئوالهای بازجویی موفق است می تواند در سرمقاله ومقاله و روزنامه نگاری موفق باشد ؟
تجربه بیست هشت ساله انقلاب اسلامی البته که نشان داده است که پاسخ این سئوالات خیر است چرا که دیگر امروز ما چیزی بنام بانک ملی اسلامی ایران نداریم ! دیگر برای همگان مسلم شد که مدیر موفق کسی نیست که نماز جمعه برود و از خانواده های شهدا دیدار نماید و ریش داشته باشد و بر پیشانیش جای مهر ، در همین مملکت امام زمان امروز از یک مدیر رشد تولید و بهره وری می خواهند نه سابقه حضور در جبهه ! همین است که جهاد سازندگی مزاحم وموازی وزارت کشاورزی است و باید در آن ادغام شود ، فهمیدند که اگر می خواهند مملکت امام زمان را هم به جلوببرند باید که پاسدار را درجه و نظم نظامی داده و بر جای خودش استوار نمایند و کمیته را منحل وبجایش نیروی انتظامی مسئول انتظام جامعه قرار داده ! اما کار هنوز به پایان نرسیده است و شما هنوز می بینید که طبیبی سرلشگر است و فرماندهی کل قوا را می گرداند و سرتیپی وزارت فرهنگ را میگرداند و بالاترش مداحی کار دیوان و دولت را بر عهده گرفته ! بله در این میان هنوز هم هستند کسانی که نمی دانند و نمی خواهند بدانند که البته جای هیچ نگرانی ای نیست و در همین مملکت امام زمان و نه در مملکت و نظام دیگری خواهند فهمید و به زودی سرجایشان خواهند نشست همانطور که اگر امروز مثلا به انتهای بزرگراه نواب صفوی بروی که از دل خانه های مردم می گذرد و به جلومی رود ، در میان خرابه ها و آوار خانه ها به یکباره پابرجایی و مقاومت یک خانه درست در وسط اتوبان احداثی برایت نه خنده آور است که احمقانه است !
قصه به درازا کشید و هدف هم از این نوشتار نشان دادن زشتی و نا کارآمدی دیگری از همین تئوری کودکانه است با ذکر خاطره ای کوتاه که ذکرش خالی از لطف نیست ! : « سال هفتاد و هفت بود و یک سالی از روی کار آمدن دولت خاتمی گذشته بود و روزی در مجلسی در منزل یکی از روحانیون در آمل که بعد از مراسم یادبودی تعدادی از حضرات دور هم جمع شده بودند و از جمله آقای شریعتمداری ، به یکباره صحبت به آقای یونس شکرخواه رسید که گمانم بحث از کلاسهای روزنامه نگاری ای بود که خیلی از روزنامه نگاران جوان اصلاح طلب آن روزگار را آموزش می داد که برادر حسین از برادر حسین دیگری که من در کنارش بودم آن روزها سئوال کرد به نظر شما این آقای شکرخواه ملی مذهبی هست یا با این اصلاح طلبها ؟ برادر الله کرم هم جواب داد به گمانم هیچ کدام که آقای شریعتمداری گفت : « همین است دیگر مشکوک است ! این معلوم نیست چه کاره هست ؟ » . و البته که امروز که فکر می کنم می بینم برادر حسین شریعتمداری در ان نتیجه گیری و استنتاج غلط گناهی ندارد چرا که به باور یک مقام امنیتی باید یا چپ بود یا راست و همه باید با حکومت باشند وگرنه بر علیه آن هستند ، همین است که اگر بخواهد برنامه تلویزیونی بسازد یا « هویت » می سازد یا « چراغ » ، اگر بخواهد گفتمان با زندانیان انجام دهد ، نتیجه ای جز کوفتمان در برنخواهد داشت و همانی می شود که ساعتها با سیلی و کابل بر « عیسی خندان » گذشته است ، اگر بخواهد تعدادی از روزنامه نگاران ایرانی خارج از کشور را نامی بر آنها بگذارد آنها را « شبکه عنکبوت » نام می گذارد و یا اینکه اگر بخواهد رادیوی زمانه را که حتي به واسطه اینکه چون اصلا نه سیاسی است و نه وامدار سیاسیون و از سوی خیلی از مخالفین جمهوری اسلامی در خارج از کشورنیز مورد لعن و نفرین است ، تعریف کند ، بر اساس همان ذهنیتی که دارد چون نه با جمهوری اسلامی هست و نه با مخالفینش« پس مشکوک» است ! ، و حالا برای همین شک و اتهام بزرگش باید نوشت و می نویسد و اصلا هم برایش صدق و کذب مطرح نیست ، چرا که اواهل درد و اهل تکلیف است و چون هدفش خدمت به نظام مقدس امام زمان است پس هیچ مانعی ندارد که مثلا ماه منیر رحیمی را که امروز بسیاری می دانند دیگر ارتباطی با رادیو فردا ندارد ، همچنان تهیه کننده رادیو فردا نامید و ارگان سازمان سیا ! ، هیچ ایرادی ندارد تا داریوش آشوری را یک صهیونیست تمام عیار و بلامنازع نامید و بدون توجه به اينكه آن روزنامه ها و كاريكاتوريستهاي كذايي كه حضرت رسول اكرم را مورد اهانت قرار دادند نه ايراني بودند و نه حتي هلندي بلكه دانماركي بودند براي اينكه احساسات مذهبي مردم را هم تحريك كرد كاريكاتورهاي دانماركي را با برشي عميق در جغرافيا چسباند به هلند ! اما ای کاش آقای شریعتمداری کمی از نئشه وجود به نئشه حقیقت هم اهمیت می دادند و می دانستند که، در جامعه ای که گوشهای مردم تیز و چشمها بینا و مواظب است ، دیگر دوران امروز « سید مرتضی آوینی » بد است و فردا سید شهیدان اهل قلم است ، گذشته است ، باز شدن درها به مدد هزاران راههای ارتباطی و اطلاع رسانی از تلفن و فکس و اس ام اس گرفته تا رادیو و تلویزیون و اینترنت اولین برکتی که دارد این است که دیگر نمی شود حسن را خسن نامید و هلند را هم بجای دانمارک به مردم قالب کرد !
پی نوشت :
راستی یکی از افاضات کلام آقای شریعتمداری این است که کمپین دفاع از حقوق برابری زنان در جمع آوری امضاء موفق نبوده و تا الان 50 امضاء بیشتر نتوانسته جمع کند ، چقدر این افشاگری محمل آشناست ! امیدوارم خیلی از حرفها صحت نداشته باشد و بیش ازاین آتش تهیه امثال کیهانی ها و حسین شریعتمداری ها را برادر حسین دیگری برایشان آماده نکند ! .
نظرات