لااقل اتهام را مشخص سازید !

دوستی از ایران زنگ می زند و کوتاه می گوید ژیلا آزاد شد به رادیو ها بگو می پرسم بقیه چی شادی ؟ سکوتی برقرار می شود و : نه ظاهرا خبری نیست اما ژیلا هم می گوید حالش خوب بوده و هنوز دارد بازجویی پس میدهد ! و من می روم به سالهای دور دور که هر کدام ما نوجوانی بودیم با یک سر و هزار سودا ، آرزوها و آرمانها ی زیبا ، شادی در سروش نوجوان می نوشت و من در سوره نوجوان نقطه اتصال ما نعیمه دوستدار و سید محمد سادات اخوی بود که هر از گاهی به بهانه دیدارشان می رفتم سروش و گه گاهی هم شادی را می دیدم زبر و زرنگ می آمد و واقعا همه دوستش داشتند از قیصر امین پور تا آقا غلام آبدارچی سروش ، گذشت و گذشت تا پای شادی به حوزه هنری هم کشیده شد ، واحد ادبیات آن روزها هنوز در کانکس دم تالار اندیشه بود ، شادی شعر می گفت و داستان کوتاه ، شادی تا در حوزه هنری بود همین ها بود و موفق و اگر می ماند شک ندارم الان از خیلی ها از هم دوره ای های خود مثل آتوسا صالحی ، چیستا یثربی و مژگان کلهر جلوتر بود . شادی به همشهری رفت و دیگر ندیدمش گذر زمان ما را از هم خیلی دور کرد تا که دهسال بعدش دوباره برگشتم به همان جای اول و حالا شادی حقوقدان و روزنامه نگاری بود با دغدغه های زنان و مسائل اجتماعی ، تازه پایم به روزنامه های اصطلاح طلب و یا همان روزنامه های زنجیره ای رسیده بود که یکی پس از دیگری بسته و توقیف می شد و ما با لیوانی و مشتی کاغذ پاره که تمام زندگیمان در روزنامه ها بود از این یکی به آن یکی می رفتیم و دست آخر با کودتای فروردین ماه 1379 و تعطیلی یک شبه نوزده روزنامه نفس همه گرفته شد و چندی بعدش هم زندان و بعدش هم تبعید ! اما شادی پوست انداخت و پوست انداخت رشد کرد و اوج گرفت تا که امروز یکی از دلسوزترین و پیگیرترین وکلای مدافع حقوق زنان است و همین چند روز پیش بود که تلاش چندین ساله شادی به ثمر رسید و نازنین آزاد شد اما همه اینها را گفتم نه اینکه من دوست شادی هستم و نه اینکه بخواهم شادی را تعریف کنم که بی شک برای تعریف شادی این مجال نمی گنجد ! هدفم از این یاد نوشتها این بود که شادی نه سیاستمدار است نه برانداز ، نه معاند این نظام است و نه مزد بگیر اجانب ، او حتی مزد وکالتش را هم از خیلی ها نمی گیرد که اگر اینچنین بود امروز تمام زندگی و خانه و کاشانه اش در یک وانت جای نمی گرفت ، شادی در پی دغدغه های انسانی و حرفه ای خود است روزنامه نگاری متعهد و حقوقدانی با رسالت دفاع از حقوق زنان ، اینکه شادی میگوید استادیوم صد هزار نفری نباید استادیوم صد هزار پسری باشد ! اینکه اعدام نازنین و کبری باید متوقف شود ، اینکه چرا باید تجمع زنان در میدان هفت تیر به ضرب چماق و باتوم و گاز اشک آور سرکوب شود و ای زن ای حضور زندگی اگر لایق زندان و بازداشت و بازجویی و سرکوب است پس وای اسفاء بر جمهوری اسلا می و اگر نه این است پس مشکل آقایان بازجو و مفتش با شادی بی شک در چیز دیگر است ! حرفم فقط همین است شادی در زندان است و ظاهرا حالا حالاها هم قصد آزادی اش نیست کره ای هم نیستم که بگویم : « شادی صدر را همین الان باید قید و شرط آزاد کنید !» گرفته اید ، نازشصتتان ! غیرت و شرف و همت و قدرتتان را می رساند که تروریستهای تجزیه طلب را در شرق و جنوب و غرب کشور رها کرده اید و چسبیده اید به چند تا زن و معلم و کارگر که یکی فقط حقوق برابر می خواهد و دیگری فقط نانی بخور و نمیر ، فقط بیائید راست و پوست کنده اتهام و جرم شادی را بگوئید ! ، واقعا چه شده است که امروز شادی ها باید در زندان باشند و جنگ افروزان داخلی و تجزیه طلبان بی هویت راست راست راه بروند واقعا که سنگها را بسته اند و سگ ها را رها ....
پی نوشت : دوستان ، آمدم برم اوکراین نشد به همون لهستان و ورشو بسنده کردم تا رسیدم خونه دلم یکهو هوای هلند کرد و دیدن دوستان و آمستردام ، خلاصه این روزها شدم مارکوپولو !بزودی براتون خبرهای داغ دارم و یک سفرنامه ! که فکر نکنید فرشاد بلد نیست ، فعلا همین بس که این روزها برام روزهای عزیزی هست و هوای آمستردام هم الان توپ بهاری و عیدانه است . همین الان یه دوستی از ایران تلفن کرد و خبر آزادی ژیلا بنی یعقوب را هم داد ، کلی خوشحال شدم و حالا همه چشم به راه شادی عزیز و محبوبه هستیم .محبوبه آفرین !آخرین پست شجاعانه محبوبه خواندنی است ، بخوانید و برای دیگران هم بفرستید

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟