سوزنی به بعضی ها
قسمت اول نقد خود را خوانده اید که ؟ آن جوالدوزی بود به خودم که البته ادامه خواهد داشت حالا بعد از آن جوالدوز یه سوزن هم به آنطرف ماجرا می چسبد ای کاش همه آنهایی که با شوق و ولع و شادمانی پستی که گفته بودم جنایتکار هستم را برای عالم و آدم می فرستادند این را هم بفرستند .
از همه اینها که بگذریم من الان ديگه چهار ساله كه از ايران خارج شدم ، قبل از آنهم يكسال بود كه از زندان آزاد شده بودم يعني درست با احتساب زندانم هشت ساله كه دارم براي شش سال همكاري ام در حزب الله تاوان پس ميدهم و جوابگو هستم ، در اين مدت هم هزاران حرف دري وري و فحش شنيدم ، طرف تو ايران كنكور قبول نشده مي آيد در وبلاگ من فحش خواهر و مادر به من ميدهد ، ديگري داره راست راست تو خيابانهاي اروپا برا خودش جولون ميده براي اينكه در مبارزه اش با جمهوري اسلامي شهامت و جرات خودش را به نمايش بگذارد منرا ميگيره زير باد فحش و انتقاد و تخطئه كه حزب الله چرا اين كارو كرده و اون كارو .... آن يكي در ترورهاي عوامل اطلاعاتي جمهوري اسلامي شوهرش را ترور كرده اند تا مرا مي بيند انگار تروريست شوهرش من بوده ام هر چه از دهنش در مي آيد اول با فحش و ناسزا بعد كه كمي آرامش مي كنم و توضيح ميدهم با طعنه و متلك بار من مي كند . الان درست سه سال و هشت ماه و پانزده روز است كه من از ايران فرار كرده ام ! اينك مي گويم فرار كرده ام تشبيه نيست نه من درست هنگاميكه شعبه پانزده دادگاه انقلاب تهران و شعبه دويست و نه عمومي تهران از حوزه قضائي تهران تواما مرا ممنوع خروج كرده بودند يعني هر شب بايد مي رفتم كلانتري شهرك قدس امضاء ميدادم از ايران فرار كردم ، مثل خيلي ها هم نه پولي داشتم رشوه بدهم با پاسپورت بيايم و نه اينكه سفارتخانه و كشوري و آدمي بود كه دلش براي من بسوزد ! تك و تنها بدون هيچ اطلاعي كوه و بيابان را گرفتم وقتي به خود آمدم كه پس از يك هفته بيابانگردي و كوهپيمائي سر از تركيه درآورده بودم . به تركيه هم كه رسيدم نه سفارتخانه و سناتور و حزب و گروه سياسي اي منتظرم بود و نه كس و كاري را در خارج داشتم اما از چپ و راست از سلطنت طلب گرفته تا جمهوري خواه از روزنامه نگار گرفته تا مدافع حقوق بشري بود كه تلفن منرا پيدا مي كرد و زنگ ميزد و وعده ميداد كه كارت را درست مي كنم و هفته ديگر مثلا در پاريس يا لندن و واشنگتن همديگر را ملاقات مي كنيم ! اما هفته ديگرش طرف ديگر جواب تلفن را هم نميداد !! من كاري ندارم كه اصولا اين اپوزيسيون قدرتي دارد و يا نه اما چرا بايد لاپوشاني كنيم اين لخت و عور وضعيت اپوزيسيون ماست اگر كسي ادعايي هم دارد بگويد تا اسامي تمام آن آدمهاي كله گنده اپوزيسيون و يا حتي نامه ها يشان را مشروحا در همين وبلاگ بياورم . بسيار خوشحالم كه در همان ماههاي اول بلاتكليفي و آوارگي در تركيه فهميدم كه اين اپوزيسيون و اين آدمها مشتي از خود راضي و دروغگو هستند و به عينه ميديم كه طرف در يك شب حاضر است هزاران دلار در كافه و نايت كلاب قمار كند و ببازد ولي حاضر نيست مثلا پنجاه دلار به آن خانواده بي پناه و بدبخت پناهنده سياسي كمك كند ، آن يكي كه نشئه ترياك است در پشت راديو تلويزيونش واي ايران واي ايران ميكند ولي حاضر نيست براي دقايقي هم كه شده صداي آن پناهنده سياسي را پخش كند كه مثلا در خط سياسي او نيست و يا حاضر نشده تابلوي تبليغاتي وي بشود ! اين بود كه زود خودم را جمع كردم و با شرايط وفق دادم و مشغول درس خواندن شدم ، امروز هم سرفرازانه اعلام مي كنم هرگروه و دسته و فردي كمكي كرده بيايد بگويد بدانم كيست و كجاست ؟ الان بيش از سه سال از آن وعده هاي يك هفته اي ميگذرد درسم را به پايان رسانده ام و خوشحالم كه گول وعده و عيدهاي دروغين اين اپوزيسيون را نخوردم ، بقول پدر بزرگ خدا بيامرزم اسب خودم را هي مي كنم و زمين خودم را شخم ميزنم اما نميدانم كه باز هم چرا هر ننه قمري به خودش حق ميدهد از گذشته من ايراد بگيرد و منرا متهم كند به اينكه من روزگاري حزب اللهي بودم و در میان کارگزاران جمهوری اسلامی ؟ ميدانم كه اين حرف را هيچ سايت و رسانه اي پخش نمي كند پس در همين وبلاگ خودم پس از هشت سال پاسخگويي و دليل و برهان آوردن برايشان درشت مي نويسم به شما چه مربوط است و اصلا غلط مي كنيد كه سئوال ميكنيد و متهم مي كنيد ! من اگر اينقدر اعتقاد داشتم به راهم كه در سن سيزده سالگي راهي جبهه شدم ،اگر حزب اللهي بودم ، اگرپاورقي نويس روزنامه رسالت و كيهان بودم اگر دوست وهمراه جنتي و مصباح يزدي بودم ، اگر همكار سعيد امامي بودم ، اگر پاسدار بودم ، اگر لبنان رفتم ، اگر خامنه اي را حجت زمانه مي دانستم اگر .... اگر ... اينقدر مرد بودم كه وقتي كه فهميدم راهم اشتباه است ، وقتي كه فهميدم مدتهاست بر سر گوري نشسته ام و برايش فرياد ميزنم و سينه چاك مي كنم كه در آن اصلا جنازه اي نيست بدون آنكه نه شما را بشناسم ، بدون آنكه نه زور و فشاري پيش راهم باشد و يا پس راهم ، در همان تهران مخالفت و انزجار خودم را اعلام کردم و حرفهايي را زدم كه در كنج عافيت و فرسنگها فاصله با جمهوري اسلامي هنوز خيلي از شما خارج نشينان جرات زدنش را نداريد ، علنا فرياد زدم كه « قاتلين فروهر زير عباي رهبر هستند » ، علنا و بدون هيچ نقطه چين و واهمه اي گفتم كه اين سپاه پاسداران و مدعيان حزب الله بودند كه كوي دانشگاه را به خاك و خون كشيدند و اين رهبر بود كه گفت دانشجويان را بكشيد تا فردا مجبور نشويم تانك به خيابانها بياوريم ! ، بدون اينكه پشتم به شماها گرم باشد و بدون اينكه حتي دلخوشي اي حتي به دوم خردادي ها و مخالفان درون كشور هم داشته باشم گفتم كه اين بازار است كه پول توجيبي چماقداران و قداره بندان را مي دهد و .... تاوانش را هم دادم و هنوز هم دارم ميدهم ، همین الان نگاه کنید آن "مجید صادقی درازگیسو" که من دو سال پیش بارها و بارها همان موقع که در ترکیه بود افشایش کردم و گفتم این جاسوس است و فقط برای چپاول و ضربه آمده است و همین امروز هم که دادگاه سوئد حکم داده هنوز هیچ سایت و رادیو ... جرات نمی کند اسم این طرف را بیاورد و فقط می گویند جاسوس جمهوری اسلامی در سوئد ! بابا یک ذره جسارت و غیرت هم چیز خوبی است ، دست مریزاد به خدا !
ای همه آقایان که ادعاهایتان گوش فلک را کر کرده و چه در گفتار و چه در کردار علنا دارید می گوئید که این میدان مبارزه با جمهوری اسلامی سرقفلی ماست و تو هم بیخود کردی از رژیم بریدی برگرد برو ! در آن چهار سالي كه من در زندان و زير شديد ترين شكنجه ها بودم شماها كجا بوديد ؟ در آن هيجده ماه انفرادي و زجري كه من مي كشيدم شماهاي كه امروز به خود اجازه ميدهيد هر خزعبلاتي را به هم ببافيد و منرا حتي دخيل در اعدامهاي سال 66 و 67 بدانيد در حاليكه من آنموقع سيزده سالم بود و رفته بودم جبهه تا جانم را براي كشور و اعتقادم بدهم ، كجا بوديد ؟ كدام يك از شما ميدانستيد كه پدر و مادر من چه مي كشند ؟ آيا ميدانستيد كه پدر من مجبور بوده شبها در آژانس مسافركشي كار كند تا پول وكيل مدافع دوم خردادي منرا بدهد ؟ كه فقط پول را گرفت و حتي يكبار هم نه در دادگاه و نه در زندان به ملاقات من نيامد و به خانوادم مي گفت صبر كنيد دارم از راههاي ديگر اقدام مي كنم ! آنموقع كه آنقدر كابل و شلنگ در زندان توحيد بر كف پاي من زده بودند كه توان راه رفتن را هم نداشتم و سرو چانه ام بر اثر ضربات باتوم شكسته بود شماهايي كه امروزه در پال تاک و سايتها و اين ور و آن ور منرا مزدور رژيم مي ناميد چه ميكرديد ؟ خوشحالم كه نه آن روز اعتقادي به شما داشتم و نه امروز !
اي شماهايي كه مي گوئيد بايد اين رژيم را از درون از هم پاشيد همين من يكنفر گواه صادقي براي دروغگويي شما هستم شما چه حركتي انجام داديد تا فرشاد ابراهيمي هاي ديگري كه هنوز در درون اين رژيم ديكتاتوري هستند بدانند كه اگر اين رژيم را رسوا كنند و تركش كنند حداقل كسي و سازماني هست حمايتش كند ؟ فرق شماها با جمهوري اسلامي اين است كه جمهوري اسلامي دروغگو و حيله گري است كه علنا تزوير مي كند و شما با حيله و تزوير دروغ مي گوئيد ! حرف آخر اينكه كسي كه در خانه شيشه اي نشسته است به خانه ديگري سنگ پرتاب نمي كند .
پی نوشت !
خيلی روزهاست که سعی میکنم خيلی آدمها را ببخشم. خيلی روزهاست که سعی میکنم رد لگدهايشان را از روی صورتم پاک کنم. من زبان چهارپايان را بلد نيستم. نيازی هم به آموختناش ندارم. نمیدانم طبيعت چهارپايان چگونهاست. اما میدانم سرشت آدميان ايناست که پس از دير زمانی از آزار دادن ديگران دست میکشند. من اما حتا منتظر خستگیشان هم نمیمانم. خب يعنی اين را بايد خدمت ِ... خب نمیدانم میشود چيزی خدمت چهارپايان عرض کرد يا نه... پس اين را بگويم که مدتهاست هيچکس (انسان يا هر چيز ديگر...) در من هیچ خشمی برنمیانگيزد. اينطور خواستهام که آنچه را که پسندم نيست نبينم. نمیبينم! حتا به ريشخندی در دل هم مهمانتان نمیکنم... ياوهگويیهايتان تا به ابد هم ادامه يابد اگر، پس از اين سطری از من نخواهيد خواند... حکايت واگذاری حق و ناحق است. مدتهاست از تشخيص حق و ناحق و دنبال دليل چيزها گشتن دست برداشتهام. من خيلی شبها توی تاريکی خانهام سعی کردهام توی دلام خيلیها را... نتوانستهام... سخت است... هنوز هم نمیتوانم بگذرم. تنها چشمهايم را میبندم و نمیبينم. تنها واگذارتان کردهام به او که میگويد (أسمع و أری...)...من از گذشت کردن عاجز شدهام... ديگر هيچ چيز دلام را مهربانتان نمیکند... برويد و با خدای من پنجه در هم بيندازيد...
نظرات
دوستت داریم و بهت افتخار می کنیم
آنور آبی ها را هم فراموش کن
ملت ایران تو را دوست دارند
ma mellat ham hamishe montazerim ke taghsiratemoon va eshtebahatemoon ro sare yeki dige kharab konim. hanooz be oon bolooghe fekri lazem va masooliyat paziri naresidim.
salamat bashi.
be khodaaye tobeh pazir e mehrabaan misepaaramet.
Jaanaa sokhan az zaban-e ma meegooee!
Dar panah-e hagh
Majid
تاريخ بدرستي درباره شما قضاوت خواهد كرد و رو سياهي براي ظالمان و دروغگويان باقي خواهد ماند. بعنوان ايراني به داشتن هموطني مثل شما افتخار مي كنم و برايتان ارزوي سلامتي و پايداري مي كنم. در اعتقاد خود راسخ باشيد و مطمئن باشيد حرف حق در دل حق جو مي نشيند.
هموطن