لیلاج بازنده - قسمت اول

پیش درآمد
خواستم برای قتلهای زنجیره ای مطلبی بنویسم اما دیدم بهترین مطلب همان لیلاج بازنده است و بس این مطلب را من در سال 1380 نوشتم ابتدا در روزنامه مهران و با کمی تلخیص ( سانسور!) هم در روزنامه نوروز به چاپ رسید و بعد هم در مجله اینترنتی سیاه و سپید و ... این مقاله بسیار بازتاب گسترده ای داشت و هنوز هم از آن به عنوان کاملترین روایت قتلهای زنجیره ای نام برده می شود ، در بعد از آن بود که شعبه هفت دادسرای نظامی استان تهران و شعبه 1410 عمومی تهران مرا به خاطر این نوشتار احضار نمودند ، بسیار جالب بود دادسرای نظامی به اتهام افشای اسرار دولتی و انتشار نامه محرمانه وزارت اطلاعات مرا متهم نموده بود ودر همان حال دادگاه مطبوعات مرا به نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی ونشر اتهام به مقامات عالی نظام متهم نمود ! یعنی بخشی از قوه قضائیه این مطالب را انتشار اسرار نظام می دانست و بخش دیگر اکاذیب ! به هر حال هر چه که بود در دادسرای نظامی تهران من به پنج سال حبس تعزیری محکوم شدم که در دادگاه تجدید نظر به یکسال تعدیل یافت و در دادگاه مطبوعات ابتدا به هفت سال و در دادگاه تجدید نظر به پنج سال و در دیوان عالی کشور با توجه به دفاعیات من و ارائه متن اصلی بازجوئی ها و گواهی اداره تشخیص هویت مبنی بر اصالت خط سعید امامی وهمچنین دفاعیات موجهاز غالب اتهامات برائت گرفته و صرفا بخاطر اهانت به رهبری به یکسال حبس تعلیقی محکوم شدم * ، اکنون به مناسبت سالگرد قتلهای زنجیره ای یکباردیگر آن مقاله را با هم مرور می کنیم و در روزهای آتی نیز دیگر مطالبی در همین باب را برای اولین بار در خصوص قتلهای زنجیره ای افشاء خواهم نمود .
24 اسفند سال 1375 هتل انقلاب تهران اتاق 414 ساعت 22:30
درکشاکش بازار گرم انتخابات رياست جمهوري سال 76 بوديم ، نيروهاي حزب‌الله نيز بالتبع بدنبال جريان محافظه‌کار شديدا مشغول تبليغ براي ناطق نوري به عنوان "کانديداي مورد نظر آقا" (سید علی خامنه ای)! بودند. يک روز الله‌کرم مرا خبر کرد تا به هتل انقلاب برويم براي جلسه‌اي به قول خود وي "با يکي از بچه حزب‌اللهي‌هاي وزارت اطلاعات"، بعد از مدتي که در اتاق بهمراه فردي که خود را قادري معرفي نمود نشستيم، فردي متوسط‌القامت با کاپشن شلواري سرمه‌اي رنگ، عينکي نيمه وارد اتاق شد بعد از سلام و عليک و احوالپرسي (گويا آشنايي قبلي نيز با الله‌کرم داشت ولي اين اولين مرتبه‌اي بود که من ايشان را مي‌ديدم.) وقتي که وارد بحث شديم اينچنين آغاز کرد:« حضرت رسول وقتي که مکه را فتح کرد و وارد شهر شد استراتژي‌اش اينچنين بود که اگر کسي وارد جنگ با ايشان مي‌شد به تعدادي سواره بر اسب و سواره نظامش اشاره مي‌کرد و آنها با نيروي مهاجم درگير مي‌شدند اما بعضا" بودند مشرکيني که از پشت بامها و کوچه‌ها شعار "يا الله هبل يا الله هبل" سر مي‌دادند. اينجا بود که حضرت به يکسري افراد پياده اشاره مي‌کرد و آنها هم شعار مي‌دادند "الله عزواجل" بله آن سواره نظام که تکليفش معلوم است ما هستيم ولي اين پياده نظام امروز شما هستيد به عنوان نيروهاي حزب‌الله که وظيفه‌اي سخت پيش رو داريد ...» بله ايشان سعيد امامي بودند و اين شروع آشنايي من و سعيد امامي بود.
سعيد اسلامي (امامي) کيست؟
سعيد امامي، متولد 1336- در شيراز فرزند علي اکبر امامي در سال 1356 پس از اخذ ديپلم رياضي به جهت تحصيل به آمريکا (واشنگتن) عزيمت مي‌نمايد و تا 19/1/1358 درست چند روز بعد از رفراندوم جمهوري اسلامي به ايران باز مي‌گردد. دائي وي سلطان محمد اعتماد وابسته نظامي دولت شاهنشاهي ايران در آمريکا که پشتوانه و عامل وي براي اخذ بورسيه شدن ايشان در آمريکا بوده همواره ايشان را مورد حمايت مادي و معنوي خويش قرار مي‌دهد. تا سال 1361 از ايشان و سوابقشان اطلاعات چنداني در دست نيست اما به يکباره در سال 1361 ايشان سر از واحد اطلاعات نخست‌وزيري يعني يگانه نهاد اطلاعات و امنيتي آن زمان جمهوري اسلامي در مي‌آورد. در سال 1363 که تمامي نهادهاي اطلاعاتي و امنيتي نونهال نظام يعني اعم از اطلاعات نخست‌وزيري و سپاه و کميته و بعضا ارتش ادغام و وزارت اطلاعات شکل يافت. سعيد حجاريان که از اعضاي عمده اطلاعات نخست‌وزيري بوده وي را در وزارت اطلاعات بطور اتفاقي مي‌بيند و از آنجا که با پيشينه وي آشنا بوده مراتب را به حفاظت اطلاعات وزارت اطلاع مي‌دهد چرا که سعيد امامي يکي از شروط بورسيه شدنش همکاري با ساواک بوده است و دائي وي نيز از رابطين اين حرکت بوده وظيفه سعيد امامي جمع آوري اطلاعات در خصوص اهداف دانشجويان ايراني در کنفدراسيون دانشجويان ايران بوده است. اين جمع لائيک شکل يافته از دانشجويان کمونيست و مائويست و به اصطلاح آنزمان ليبرال بوده است. سعيد حجاريان تلاش بسياري براي اخراج وي از وزارت اطلاعات مي‌نمايد اما به دلايل حمايت‌هاي پنهاني از وي راه به جائي نمي‌برد تا اينکه نهايتا موفق مي‌شود در پرونده وي درج نمايد که مشاغل و سمتهاي کليدي و رتبه يک (يعني در حد مديريت) به وي داده نشود. در گذر زمان و بعد از وزارت رسيدن ري‌شهري سعید امامی به سمت مدير کل شرق و غرب معاونت خارجي وزارت اطلاعات انتخاب مي‌گردد. و تا پايان وزارت ري‌شهري در اين سمت مي‌ماند در زمان وزارت فلاحيان نيز وي همچنان از عناصر عمده وزارت اطلاعات بوده است تا آنکه به سمت معاون امنيت يعني اصلي و کليدي‌ترين رکن وزارت اطلاعات برگزيده مي‌شود. اما در سالهاي پاياني وزارت فلاحيان، به سمت معاونت بررسي وزارت اطلاعات انتخاب مي‌شوند. بسياري اين جابجايي را نوعي توبيخ بخاطر شکست پروژه‌هاي سعيد امامي از جمله ارسال موشک به بلژيک و به دره انداختن اتوبوس حامل نويسندگان عازم ارمنستان مي‌دانند در حاليکه اين نظر به شدت مردود مي‌باشد وظيفه اصلي معاونت بررسي، تحقيق، جمع‌آوري و سازماندهي اطلاعات از طريق منابع، مخبرين و ... به منظور ارائه به مسئولان نظام و انجام ديگر امور اطلاعاتي و امنيتي در قالب سمينارها، بولتن و يا حتي بخشنامه مي‌باشد و اگر ما سعيد امامي را عضو محفل اطلاعاتي بدانيم که بي‌شک چنين است آنگاه پي خواهيم برد که اين معاونت مي‌توانست حياط خلوتي براي وي باشد تا اولا اطلاعات درست و يا غلط مطلوب خويش را به نظام تزريق نمايد و در ثانی به خيل انبوهي از افراد مرتبط با وزارت در قالب مخبر، منبع و يا جاسوس دسترسي داشته باشد. به هر تقدير اين سمت دير زماني به طول نمي‌انجامد و با آمدن دري‌نخف‌آبادي به پشت ميز وزارت، ايشان از اين معاونت خلع و به سمت مديرکل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات برگزيده مي‌گردد. اين آخرين سمت اداري ايشان در وزارت اطلاعات تا هنگام بازداشت مي‌باشد و از آخرين سناريوهاي ايشان در اين سمت مي‌شود به طرح اصلاح ( پاکسازي و کنترل) قانون مطبوعات اشاره کرد که عين نامه و طرح ايشان را روزنامه سلام با اقدامي متحورانه به چاپ رسانيد و البته هزينه‌اش را هم که همان توقيف بود، پرداخت. متن آن نامه بدين شرح است:
حوزه مشاوران وزارت اطلاعات مورخ 16/7/77
موضوع: "فضاسازي فرهنگي" شماره 281/خ/41
مقام محترم وزارت
با سلام همانطوريکه مستحضريد فعاليت گسترده عناصري نظير "گلشيري، چهل تن، دولت‌آبادي، مختاري و ..." براي مطرح نمودن کانون و ايجاد وجهه و پشتيباني جهاني براي آن مشکلات امنيتي را براي جمهوري اسلامي ايران و به خصوص وزارت به دنبال خواهد داشت. وجود جريانات قانوني موازي و ايجاد کيس‌هايي در راستاي به وجود آوردن انشعاب و ايجاد اختلاف در بين ايشان مي‌تواند از پيامدهاي امنيتي موضوع بکاهد. اصلاح قانوني مطبوعات فعلي جوابگوي نياز کنوني و دسيسه‌هاي موجود نيست چرا که تنها در رابطه با صاحبان امتياز، مدير مسئول تعيين تکليف مي‌کند. حال آنکه ما در عرصه فرهنگي قشر وسيع نويسنده، مترجم، مؤلف، گزارشگر، شاعر و ... را داريم که تنها با برخوردي انفرادي و قانونمند ممنوع‌القلم يا ممنوع‌النشر نمودن مي‌توان از هجمه ايشان جلوگيري نمود. براي پاسخگويي به اين نياز پيشنهاد مي‌شود معاونت محترم 932 پيش‌نويس طرح يا لايحه‌اي نظير "ميثاق 114" را با همکاري سازمانهاي ذيربط پيگيري نمايد تا از اين طريق در راستاي قانونمند کردن حوزه‌هاي امنيتي اهرم لازم را داشته باشيم. در اين طرح مي‌بايست مباحثي نظير حرفه‌اي بودن کار و کسب لازم آن براي (به شرط داشتن صلاحيت نظير پزشکان و يا وکلا) که مي‌توان به فرد مذکور کد نظام فرهنگي داد و او را به عنوان مترجم يا مؤلف شناخت. تشکيل دادگاهي صنفي (از نوع انتظامي) که به تخلفات حرفه‌اي اين افراد رسيدگي نموده و محکوميت لازم را صادر نمايد از اين طريق مي‌توان تشکل‌هاي خودي را تقويت و عناصر معاند را از صحنه خارج نمود. اين نظام فرهنگي مي‌تواند حوزه‌هاي کتاب، مطبوعات، تئاتر، سينما، موسيقي و ... تحت پوشش خود بگيرد.
با احترام104
سعيد امامي بي‌شک يکي از چهره‌هاي (اطلاعاتی) سوم و يا چهارم مطرح نظام محسوب مي‌شد صرف نظر از چگونگي ورود مرموزانه وي به اندام اطلاعاتي جمهوري اسلامي و رشد پيچک مآبانه وي از سرويس تا مقام معاونت وزارت اطلاعات با نگاهي گذرا به سوابق و اعمال وي وصل کردن سرنخ اصلي سعيد امامي به خارج از مرزهاي ايران بعيد به نظر مي‌رسد و اين تئوري هميشگي شاه کليد انحصار و فتنه است که با به کار بردن لفظ دشمن و آدرس بين‌المللي سعي در فرار از اتهام داشته و همواره مي‌کوشد با متهم کردن اورشليم و نيويورک و آنکارا، شهرهای تهران، قم و مشهد را در هاله‌اي از عصمت قرار دهد. سعيد امامي در هر حال بيش از دو دهه در اصلي‌ترين ارکان امنيتي نظام اثرگذار و فعال بوده است وي در برهه‌هاي حساسي چون کوران فعاليتهاي گروههاي مسلح معارض همچون مجاهدين خلق، هشت سال جنگ تحميلي، فوت آيت‌الله خميني و انتخاب حجه‌الاسلام خامنه‌اي به رهبري و ... نقش به سزايي را در جهت آرام نمودن اوضاع ايفا کرده تاريخهايي که هر نيروي نفوذي و عامل بيگانه‌اي در چنان جايگاهي مي‌توانست نقشهاي بسزائي را بر عليه انقلاب اسلامي ايفا نمايد در حاليکه کارنامه دو دهه فعاليت امامي مملو است از غرب ستيزي و مبارزه بي امان با دگرانديشان و ضد انقلابيون داخلي و خارجي. سعيد امامي در بازجوئيهاي 970 صفحه‌اي‌اش که در 18 جلد توسط گروه اول تحقيق و بازجويي منتخب محمد خاتمي (علي ربيعي مشاور امنيتي رئيس جمهور و مدير اجرائي دبيرخانه شورايعالي امنيت ملي، علي يونسي رئيس وقت سازمان قضايي نيروهاي مسلح، سرمدي معاون وقت وزير اطلاعات) مضبوط شده است خود در نگاهي گذرا به زندگي‌اش مي‌گويد:
«من از آغاز انقلاب تا به امروز سرباز گوش به فرمان نظام مقدس اسلامي و مقام ولايت بوده و هستم، هيچگاه بدون کسب اجازه و يا بدون دستورات مقامات عالي نظام کاري انجام نداده‌ام. هرچه را که به صلاح نظام و اسلام دانسته‌ام به عنوان پيشنهاد به مسئولانم ارائه کرده‌ام. من خود را گناهکار نمي‌دانم. کساني که حذف شده‌اند، مرتد، ناصبي و محارب بوده‌اند. حکم مجازات آنها مثل هميشه به ما تکليف شده است و ما آنچه کرده‌ايم اجراي تکاليف شرعي بوده است نه قتل و جنايت ...حکم اعدام داريوش فروهر و پروانه اسکندري را به روال معمول هميشگي حجت‌الاسلام علي فلاحيان به من داد. احکام اعدام ساير محاربين قبلا در زمان وزارت فلاحيان صادر شده بود. از مدتها پيش قرار بر اين بود که عوامل مؤثر فرهنگي وابسته که توطئه‌ تهاجم فرهنگي را در ايران پياده مي‌کردند و جمعا صد نفر بودند اعدام شوند. حکم حذف 29 نفر از نويسندگان از مدتها پيش مشخص و احکام قبلاً صادر شده بود که در مورد 7 تن از آن عناصر احکام در دوره وزارت علي فلاحيان اجرا شده بود. وقتي حکم اعدام فروهر به ما ابلاغ شد پرسيديم که تکليف احکام معطل مانده اعضاي کانون نويسندگان چه مي‌شود که حاج آقا دري نيز گفتند هرچه سريعتر اقدام شود بهتر است و اين بار نيز مثل ماقبل انجام شد با فرق اينکه بجاي ابلاغ از سوي فلاحيان امور از طريق حاج ‌آقا دري نجف‌آبادي هماهنگ مي‌شد.» و اما در جلد شانزدهم پرونده صفحه 384 هنگامي که بازجو از وي سؤال مي‌نمايد آيا اعدامها رويه امنيتي داشت و با حکم "حفظ نظام از واجبات است" انجام مي‌شد يا حکمهاي موضوعي نيز داشت جوابي را مي‌دهد که از آن به عنوان طلائي‌ترين فراز بازجوئي‌هاي وي شايد بشود نام برد. وي در جواب مي‌گويد:«فلاحيان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولاً و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصاً صادر نمي‌کرد. او اين احکام را از آيت‌الله خوشوقت ، آيت‌الله مصباح، آيت‌الله خزعلي، آيت‌الله جنتي و گاها نيز از حجت‌الاسلام محسني اژه‌اي دريافت مي‌کرد و بدست ما مي‌داد. ما فقط به آقايان اخبار و اطلاعات مي‌رسانديم و بعد هم منتظر دستور مي‌مانديم. مثلاً وقتي باخبر شديم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصي به مسئولان نظام و حتي به ولايت امر اهانت مي‌کند. آنرا ارجاع داديم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهاي ايشان را زير نظر بگيريد و از مکالمات و ملاقاتهاي ايشان نوار تهيه کنيد. ما هم بمدت يکسال همين کار را کرديم. متأسفانه حاج احمد آقا به راه يک طرفه بدي وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتي دستور حذف حاج احمد آقا را آقاي فلاحيان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتي به ترديد فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقاي فلاحيان به ديدار آيت‌الله مصباح رفتيم، آقايان محسني اژه‌اي و بادامچيان هم آنجا بودند البته بعداً حاج آقا خوشبخت هم از بيت آمدند آنجا و نظر جمع بر اين بود که نبايد به کساني که با ولي امر مسلمين خصومت مي‌کنند، رحم کرد ... »آري کارنامه سعيد امامي مملو است از ايفاي وظيفه و اداي تکليف به نظام مقدس اسلامي ايران وي در بيش از صد ترور مذهبي و سياسي و دهها بمب گذاري و انفجار و اعمالي همچون آدم ربايي و ... در ايران، اروپا، ترکيه، عربستان و ... دست داشته است. در سيستم کاري امامي نه فقط تسلط تام بر وزارت اطلاعات وجود داشته بلکه بر وزارتخانه‌هاي حساس ديگر همچون دفاع، کشور و خارجه با گماشتن رايزن و نماينده نظارت داشته به عنوان مثال در غالب سفرهاي خارجي مسئولان نظام يا خود بهمراه آنان بوده است يا نمايندگان امين خويش را گسيل مي‌داشته است.
انجام اين اعمال همواره از سوي يک مزدور غرب و اجانب بعيد به نظر مي‌رسد چراکه در گذر اين ترورها افرادي مورد هدف قرار گرفتند که ارزش‌هاي والا و بالايي براي اپوزيسيون نظام داشتند که تا امروز نيز جايگاه آنها بي‌بديل مانده است افرادي همچون؛ شاپور بختيار، اويسي، ‌عبدالرحمان قاسملو، صادق شرفکندي، دکتر سامي و... بلا انکار سعيد امامي اين عنصر ذوب شده در نظام اسلامي ايران و ولايت همانطوريکه خود اظهار مي‌دارد غلام حلقه به گوش بوده و نه از براي فتنه و آشوب که از سر تکليف و اداي ديني به انقلاب و اسلام بر اساس انگاره‌هاي ديني خويش دست به اين اعمال زده است و خود نيز قرباني اين تفکر مسموم و الحادي شده است. البته لفظ جوشش غيرت ديني و يا اعمال خودسرانه نيز به قتلهاي زنجيره‌اي باطل است چراکه با نگاهي به ساختار محفل ترور درمي‌يابيم که چنانچه اين اعمال خودسرانه و يا از روي تعصب و غيرت ديني بوده است علي‌القاعده مي‌بايست يکسري نيروهاي يکدست و از يک طيف در آنها بوده باشند. ما در محفل ترور از يک سو سعيد امامي ذوب شده در ولايت را داريم و از ديگر سو مصطفي کاظمي مدافع بي‌ چون و چراي خاتمي را داريم و يا خسرو براتي فردي نسبتاً غير ديني و کاسبکار اين چيدمان افراد حاکي از آن است که نقطه اتحاد اين افراد وزارت اطلاعات و سازمان متبوعشان بوده است و محفل صرف نظر از عقايد و افکار و انگاره‌هاي شخصي صرفاً و صرفاً به وظيفه‌اي که مافوق پيش رويشان مي‌گذاشتند فکر مي‌کردند و بس.
محفل اطلاعاتي ترور چگونه برملا شد؟
عليرغم آنکه در افواه مطرح است و در اطلاعيه کذايي 15 دي ماه 1377 وزارت اطلاعات نيز به آن اشاره شده است هيچ کشفي در کار نبوده است. در 16/3/1377 مصطفي کاظمي (موسوي) در يک قرار ملاقاتي به منزل خاتمي مراجعه مي‌نمايد و مي‌گويد همانند گذشته هنوز خط مسير حذف مخالفان و دگرانديشان در حال اجرا هست اما اينبار يک هدف ديگر هم به آن اضافه شده است و آن سقوط دولت شماست و قرار است اين حذفها از پائيز امسال مجدّداً از سر گرفته شود. متأسفانه و بدلايل غيرقابل موجهي خاتمي اين مسئله را جدي نمي‌گيرد و طبق گفته خود مصطفي کاظمي در زماني که در زندان 66 سپاه مدتي را با وي بودم جلسه آن شب را خاتمي با مزاح و بي‌تفاوتي مي‌گذراند. و حتي به وي مي‌گويد: حالا تو خسته شده‌اي. يک مدتي مرخصي بگير و برو کيش استراحت کن !...پيشگويي کاظمي درست از آب در مي‌آيد و در پائيز 1377 ابتدا فروهر و همسرش و پي در پي قتلها انجام مي‌شود. اينجاست که در پس فشار افکار عمومي و بين‌المللي خاتمي و غالب مسئولين نظام موضع‌گيري مي‌کنند. رئيس جمهور هيأتي را تشکيل مي‌دهد. در همين گير و دار در 26/9/1377 آقاي دري نجف‌آبادي به رهبر مراجعه مي‌کند و براي رفع اين معضل کسب تکليف مي‌کند و اشاره مي‌کند که چه بايد کرد؟ در 29/9/1377 مصطفي کاظمي و مهرداد عاليخاني (سيد صادق) که متوجه مي‌شوند آقاي دري آنها را تحت مراقبت دارد به ملاقات وي مي‌روند و علت را جويا مي‌شوند و اظهار مي‌دارند مگر ما چه جرمي کرده‌ايم که تحت تعقيب و مراقبتيم. ما کاري نکرده‌ايم الا اجراي دستور شما پس اين مراقبت يعني چه؟ کاظمي که برخورد مشکوک دري را مي‌بيند از بيم توطئه همانروز در ساختمان شهید دقایقی وزارت اطلاعات واقع در خيابان استاد نجات‌اللهي - کوچه شيرين تعدادي از معاونان از جمله مسئول حفاظت را فرا مي‌خواند و پس از نماز جماعت ظهر و عصر به امامت عاليخاني اظهار مي‌دارد که: "همانطوريکه همه مي‌دانيد ما به دستور مستقيم آقاي دري اين قتل‌ها را انجام داديم و مشکلي متوجه ما نيست و نظام بايد خود چاره‌اي بينديشد نه اينکه ما چند نفر هزينه‌اش را بپردازيم. در سوی دیگر نیز همانروز شفيعي نيز که معاون وقت وزارت اطلاعات بوده است در خيابان دبستان در مقر اصلي وزارت اطلاعات در سالن آمفي‌تئاتر پرسنل ستادي وزارت را گرد مي‌آورد و مي‌گويد: "آقاي موسوي مي‌گويد دري دستور قتل‌ها را داده است و آقاي دري هم امروز صبح به من مي‌گويد من نگفته‌ام. الله اعلم!"
همان شب مجدّداً و شخصاً مصطفي کاظمي به دفتر خاتمي مراجعه مي‌کند و اعلام مي‌کند که آقاي خاتمي چه مي‌کنيد من تابستان به شما گفتم که قرار است اين قتلها انجام شود شما به شوخي گرفته‌ايد حالا هم که قتلها انجام شده باز خود وزارت اطلاعات را مسئول کشف آن کرده‌ايد؟ و ... بالاخره همان شب خاتمي به علي ربيعي (عباد) تلفن مي‌زند و وي مي‌آيد و سخنان مصطفي کاظمي را مي‌شنود و از همان شب مصطفي کاظمي به خانه‌ امني در فرمانيه برده مي‌شود و تحقيق از وي آغاز مي‌شود. از 5/10/1377 با بازداشت مهرداد عاليخاني و دو روز بعد از آن در 7/10/1377 بازداشت سعيد امامي و سپس مابقي متهمان آغاز مي‌شود. مهرداد عاليخاني 5/10/1377 ساعت 7:30 صبح هنگامي که وارد پارکينگ خودروهاي ستاد وزارتخانه مي‌شود. ابتدائا به حفاظت فراخوانده شده و از آنجا به خانه امني در قيطريه هدايت شده و پس از دو روز يعني در 7/10/1377 به زندان توحيد منتقل شده، سعيد امامي نيز همانروز در خيابان‌هاي شهرک شهيد محلاتي توسط تيمي از حفاظت اطلاعات وزارت بازداشت شده وابتدا به بازداشتگاهی در پادگان امام علی و بعد از آن به زندان توحيد هدايت مي‌شود. با بازداشت عوامل اصلي تيم ترور بود که محافلي ديگر به تکاپو افتادند از مجله مثلاٌ خزائي از مشاورين دري نجف ابادي سناريويي را آماده مي‌کند که يکي ازافزاد مستعد اپوزويسيون را از طريق ترکيه به ايران بياوريم بعد در حالي که قصد ترور گلشيري يا چهل تن را داشته بدام بياندازيم و افراد بعد هم در حين تعقيب و گريز بشدت مجروحش نمايم و نهايتاٌ براثر شدت جراحات وي فوت نمايد و بررسي عقيم بماند! و ... که اين طرح رد مي‌شود. از سوي ديگر نیز خاتمي بشدت و جداٌ پيگير بوده تا اینکه در روز 14/10/1377 در دفترش جلسه‌اي با حضور علي‌ربيعي ، حسن روحاني (دبير شورايعالي امنيت ملي) دري نحف آبادي، سعيد حجاريان و سرمدي تشکيل مي‌دهد و همانجا حاضرين را مکلف به نوشتن اطلاعيه مذکور مي‌کند و نهایتا روز 15/10/1377 اطلاعيه تاريخي وزارت اطلاعات بدين شرح منتشر مي‌شود:
«... وقوع قتلهاي نفرت‌انگيز اخير در تهران نشان از فتنه‌اي دامنگير و تهديدي براي امنيت ملي داشته است. وزارت اطلاعات بنا به وظيفه قانوني و به دنبال دستورات صريح مقام رهبري و رياست محترم جمهوري کشف و ريشه‌کني اين پديده شوم را در اولويت کاري خود قرار داد و با همکاري کميته ويژه رئيس جمهور موفق گرديد شبکه مزبور را شناسايي و دستگير و تحت تعقيب و پيگرد قانوني قرار دهد. با کمال تأسف معدودي از همکاران مسئوليت ناشناس کج‌انديش و خودسر اين وزارت که بي‌شک آلت عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بيگانگان دست به اين اعمال جنايتکارانه زده‌اند در ميان آنها وجود دارند. اين اعمال جنايتکارانه نه تنها خيانت به سربازان گمنام امام زمان (عج) محسوب مي‌شود بلکه لطمه‌ بزرگي به اعتبار نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران وارد آورده است.
وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن هر جنايتي عليه انسانها و هرگونه تهديد امنيت شهروندان و درک عميقي از ابعاد فراملي اين فاجعه عزم قاطع خود را در ريشه کني عوامل و محرکان خشونت سياسي و تضمين امنيت اعلام داشته و به امت شريف ايران اطمينان مي‌دهد همانگونه که در فراز و نشيب‌هاي انقلاب اسلامي حافظ امنيت و استقلال کشور و حقوق شهروندان بوده است اين بار نيز با تمام توان و امکانات خود بقاياي باندهاي منحرف و قانون ستيز را مورد هجوم قرار داده و ساير سرنخ‌هاي داخلي و خارجي اين پرونده پيچيده را براي دستيابي به ديگر عوامل اين فتنه دنبال خواهد کرد. »بدنبال انتشار اين اعلاميه ديگر قسمت اعظم اميدي که براي خلاصي بازداشت شدگان کليدي همچون سعيد امامي، مهرداد عاليخاني، مصطفي کاظمي و خسرو براتي و نصيري پور و قبه و ... وجود داشت.
کم‌کم به ياس بدل مي‌شد اينجا بود که ياران و وفاداران به سعيد امامي از چندين محور اصلي به ميدان آمدند محور رسانه‌اي و محور درون نظامي در محور رسانه‌اي روزنامه کيهان پيش قراول بوده در 20/10/1377 يعني درست چهار روز بعد از انتشار اطلاعيه وزارت اطلاعات با انجام مصاحبه اختصاصي با خسرو (روح‌الله) حسينيان تلاش گسترده‌اي براي تبرئه متهمان اصلي و متهم نمودن طيف ملي مذهبي و دوم خردادي‌ها به دست داشتن در قتلها نمود. فرداي اين مصاحبه صدا و سيما نيز به ميدان دفاع از محفل ترور آمد و در برنامه‌اي با نام چراغ که پیش از آن عمدتاً به مسائل و مشکلات اجتماعي و شهري مي‌پرداخت و ببیننده بسیاری نیز داشت با دعوت از خسرو (روح‌الله) حسينيان مصاحبه روز گذشته وي در کيهان را پوشش گسترده‌تري داد. حسينيان آخرين لگد را بر جنازه مقتولين زد و در آن برنامه ضمن آنکه متهمان را نيروهاي بشدت ارزشي و مذهبي و فکري قلمداد کرد از مقتولين به عنوان مخالفان نظام و مرتد و ناصبي که نسبت به ائمه اطهار (ع) جسارت مي‌کردند نام برد. بدنبال اين اقدامات همه جانبه گروهي نيز از بين فعالان جريان محافظه‌کار و معاونت التقاط وزارت اطلاعات که آنزمان عمده افراد جريان محافظه‌کار در آن لانه داشتند البته به هدايت اسدالله بادامچيان در شهرک شهيد محلاتي در خانه تيمي که متعلق به حسين شريعتمداري است گرد هم آمدند و گروهي را با نام فدائيان اسلام ناب محمدي راه‌اندازي نمودند و با هدف منحرف نمودن افکار عمومي و کميته تحقيق شروع به صادر نمودن اطلاعيه نموده اين گروه مجعول در يکشنبه 29/9/1377 يعني درست همانروزي که ديگر سعيد اسلامي بازداشتش را حتمي مي‌دانست و مصطفي کاظمي بصورت خود معرف خود را تحويل خاتمي و کميته تحقيق داده بود، اولين اطلاعيه خويش را صادر نمود و مسئوليت قتل‌ها را بر عهده گرفت.
ز سوي ديگر در 24/10/1377 اسدالله بادامچيان به نزد رهبر رفته و با ارائه دلايلي آزادي بي‌قيد و شرط سعيد امامي را طلب مي‌نمايد چراکه ماندن وي را در زندان به صلاح نمي‌داند و احتمال دلسردي عوامل انقلاب (شما بخوانيد خودسرها و لباس شخصي‌ها) از اين بازداشت مي‌رود اما خامنه‌اي زرنگتراز آن است که اعتبار خويش را هرچند براي وفادارترين عنصر خويش به زير سؤال ببرد در ثاني ديگر براي اين اقدامات دير شده بود و سعيد امامي و ديگر متهمان لب به سخن گشوده بودند. بادامچيان وقتي که سکوت رهبر را مي‌بيند بار ديگر زحمات و فداکاري‌ها و خدمات سعيد امامي را براي وي بازگو مي‌کند که اينجا رهبر با لحني حاکي از ناراحتي به وي مي‌گويد: "سعيد امامي ديگر تمام شد! برويد خودتان هر کاري به نظرتان مي‌آيد انجام بدهيد"اسدالله بادامچيان از بيت رهبري مستقیماً به شهرک شهيد کلاهدوز منزل حسين الله‌کرم آمد و در آنجا تصميم گرفته شد آخرين تلاش براي بيرون کشاندن سعيد از زندان انجام شود و آن فرافکني و جريان‌سازي بود همان شب نامه‌اي جعلي از دست‌خط رهبر جعل شد نامه خطاب به رحيم صفوي با اين مضمون که اين دگرانديشان را از بين ببريد و ... نوشته شد و بعد هم همان شب در حد وسيع تکثير شد و در تهران و قم و اصفهان و نجف‌آباد پخش شد. هدف از اين کار منحرف کردن افکار کميته تحقيق بود چراکه با اطلاعاتي که از داخل زندان توحيد بدست آمده بود حاکي از آن بود که کاظمي و اسلامي و عاليخاني منکر حضور در قتلها شده‌اند و اعلام کرده‌اند که احتمال مي‌دهيم کار سپاه باشد. با اين نامه مشوش شدن اذهان بازجوها و در نتيجه احتمال آزادي حداقل سعيد امامي انتظار مي‌رفت که البته راه به جايي نبرد و متهمان همچنان در بند ماندند و لب به سخن گشودند. اينجا بود که هوادارن تيم ترور ديگر به آزادي متهمان فکر نمي‌کردند بلکه صرفاً به خاموش شدن آنها مي‌انديشيدند. درست هنگاميکه اعترافات سعيد امامي به شاه‌کليد قتلها رسيد و از نقش هاشمي رفسنجانی در قتلهاي سياسي و علي‌الخصوص به قتل رساندن سيد احمد خميني پرده بر مي‌داشت. حکم قتل خود وي نيز صادر شده بود. آري به تعبير ديگر "خياط نيز خود در کوزه افتاد"!
سعيد امامي ديگر تبديل شده بود به بمب اتمي که با زنده ماندش ديگر هيچ رازي مکتوم باقي نمي‌ماند. از طريق يکي از زندانبانان مورد وثوق به سعيد امامي پيام مي‌دهند که به نحوي خود را از توحيد به بيرون بکش مابقي خلاص کردنت با ما! و تنها راه خروج از توحيد بيماري حادي بود چرا که درمانگاه زندان توحيد خود به مداواي بيماران مي‌پرداخت. سعيد امامي براي اجراي اين نقشه ابتدائا تصميم مي‌گيرد که به نحوي دست و پاي خود را بشکند يکبار در حين اتمام بازجويي و راه برگشت به سلول در راه‌پله‌ها خود را به زمين مي‌اندازد اما دست وي نمي‌شکند و صرفاً ضرب مي‌بيند (در فيلمهاي بازجويي وي مشاهده مي‌شود که دستش را به گردنش آويزان نموده) تنها راه مي‌ماند مسموميت و خودکشي.
صبح روز سه‌شنبه 25/3/1378 - زندان توحيد
سعيد امامي در سلول 407 انفرادي زندان توحيد نگهداري مي‌شده حمام در طبقه همکف ضلع شرقي زندان گرد توحيد است. به زندانيان براي استحمام نصف قالب صابون و گاها در صورت تقاضا داروي نظافت نيز داده مي‌شده است که از يک بسته معمول کمتر و هر بسته نصفه بوده است. امامي داروي نظافت را مي‌گيرد. دوشهاي حمام دورتادور سالني است که در وسط آن بلنديي ساخته شده و نگهباني از بالا بر استحمام زندانيان نظارت دارد. در ثاني حمام‌ها در ندارند و پرده‌اي آنرا مي‌پوشاند که هراز چندگاهي نگهباني از کنار يا زير آن به داخل نگاهي مي‌اندازد. امامي بعد از استحمام و مصرف دارو براي نظافت باقي‌مانده آنرا که علي‌القاعده فقط مي‌توانست وي را مسموم نمايد مي‌خورد. به علت کمي داروي نظافت، وي تا غروب وضعيت عادي داشته است که بعد از آن در شب حال وي به وخامت مي‌رود که به درمانگاه زندان توحید انتقال می شود و پزشک وی تجویز می نماید که سریه به بیمارستان تخصصی اعزام شود با درجریان گذاشتن مقامات مسئول و پس از استعلام از دادستان نظامي و وزير وي را ابتدا به بيمارستان سينا و به دلايل کاملاً معلومي سپس به بيمارستان لقمان‌الدوله منتقل مي‌نمايد. (در بخشي که مسئوليت آن بر عهده دکتر رضايي (برادر محسن رضايي - دبير مجمع تشخيص مصلحت و دستيار هاشمي رفسنجاني) مي‌باشد برده مي‌شود. نامبرده در 27/4/1378 به کلي سلامت خويش را باز مي‌يابد اما به جهت اينکه از دفتر رهبري نماينده‌اي قصد ديدار با وي را داشته به جهت آنکه اعلام نموده بوده زير سخت‌ترين شکنجه‌ها بوده‌ام برگشت وي براي يکروز به تأخير مي‌افتد تا اينکه ناگاه در شامگاه 28/4/1378 نامبرده عليرغم اينکه سابقه بيماري قلبي نداشته دچار عارضه ايست قلبي مي‌شود و در صبح 29/4/1378 فوت مي‌نمايد.
در همان زمان پس از اعلام خبر خودکشي سعيد امامي بر اثر خوردن داروي نظافت کارشناسان بسياري از جمله انجمن علوم آزمايشگاهي وناصر زرافشان و شيرين عبادي از جمله وکلاي مقتولين اعلام نمودند که بر اساس آزمايشات بسيار و متعددي از داروهاي نظافتي که در بازار ايران مورد استفاده استحمام کنندگان قرار مي‌گيرد مشاهده شده که تماماً فاقد سم آرسنيک بوده و مهلک نيست. در ثاني چنانچه بر فرض هم که کشنده باشد بايد جداره معده و روده را پاره نمايد و علت مرگ خونريزي شديد داخلي باشد نه ايست قلبي ! بلکه ايست قلبي عارضه چيز ديگري است؛ آمپول هوا!به هر تقدير باز تا نوبت بر عاليجناب سرخ‌پوش رسيد باز طبق معمول به ناگاه با اتفاقي غير منتظره مسير پرونده تغيير يافت.
اعلام مرگ امامی !
نيازي ، رئيس سازمان قضايي نيروهاي مسلح روز شنبه 29/3/1378 خبر فوت سعيد امامي را اعلام نمود و بدين ترتيب نام وي از پرونده کنار رفت و اوراق بازجويي‌هايش نيز نيز بطور کل از پرونده حذف گرديد و متهم رديف اول از سعيد امامي به مصطفي کاظمي نزول نمود و اين پرونده ملي که مي‌توانست دست‌هاي پيدا و نهان مافياي قدرت و ثروت و ترور را در طول عمر جمهوري اسلامي بر ملا نمايد به فراموشي سپرده شد ...
* اینکه من چگونه به اوراق بازجویی سعید امامی دسترسی پیدا نمودم مطلبی است که به خودم این حق را میدهم که منبع و مرجع خود را لو ندهم و گمان هم ندارم که موضوع مهمی باشد ، موضوع مهم اصالت این اوراق است که همانزمان با انتشار آن مورد بحث واقع شد که در چندین مرحله مورد بررسی قرار گرفت و تماما دال بر صحت و اصالت آنها بود یکبار بنا به درخواست دیوان عالی کشور نسخه ای از بازجوئی ها و نامه کذائی سعید امامی که در روزنامه سلام نیز منتشر شد به اداره تشخیص هویت ارسال شد که گواهی شد هر دو دست خط یکی است و همین مسئله باعث برائت من شد و یکبار هم در کمیسیون اصل نود مجلس مورد بررسی قرار گرفت و طبیعتا اگر این اوراق بازجوئی کذب بود به هر روی باید مجلس شورای اسلامی و یا آقای مهدی کروبی در جریان قرار می گرفتند . این در حالی بود که بارها آقای انصاری راد رئیس وقت کمیسیون اصل نود مجلس نیز اعلام نموده بود از طریق امیرفرشاد ابراهیمی ما به اوراق بازجویی سعید امامی دسترسی پیدا نموده ایم و کیفیت آنها نیز برای ما مسلم شده است .

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

اقتدار ملی در چیست

شبهای احیا و احیای ایمان