آخرین تپه ای که شریعتمداری کوچک درخشانش کرد !

ماجرای روز آنلاین را همه در این چند روزه در وبلاگستان شنیده ایم و چند روزی هم توقیفش را شاهد بودیم که ظاهرا به خیر گذشته و دوباره روز منتشر می شود ، به نظر من درسی که خیلی ها از این واقعه باید بگیرند نکته دردناکی است مخصوصا برای بعضی از ماها که ادعاهایمان جاهایی از دراز گوش را درد می آورد ! ماجرا از این قرار است که طبق گفته شریعتمداری کوچک : «قراری با سایت روز و شرکت دست اندرکار ش ایران گویا داشته است و آنها به تعهداتشان طی یکسال عمل نکرده‌اند و به همین خاطر او هم با استفاده از امکانی که داشته است کار سایت را مختل کرده است !!. » به همین سادگی ! بعد که صدای خلق الله در می آید خودش را راننده اتوبوس و اصانلو قلمداد می کند و معترضان را احمدی نژاد . و کمی هم جلوتر از آنجا که بسیار دوست دارد روزی شریعتمداری شود حسین باستانی را مثلا افشاء می کند که روزگاری بولتن نویس نهاد ریاست جمهوری خاتمی بوده است ! فارغ از آنکه از قدیم گفته اند آدم اگر بخواهد شکر خوری هم بکند بهتر است شکر خور آدم پلو خور باشد و به نظر من بولتن نویس خاتمی بودن که هیچ عیب و ایرادی هم ندارد چرا که باستانی روزنامه نگار است و روزنامه نگار می نویسد حالا یا در نوروز و یا بهارویا مشارکت و یا بولتن نهادی که آن روزها در خدمت اصلاحات و توسعه سیاسی بود ( جالب آنکه بولتن نهاد ریاست جمهوری خاتمی نامش فقط بولتن بود و حتی برای انجمنهای اسلامی دانشگاهها هم می آمد !) اما خبر چین جامعه انجمنهای اسلامی بازار تهران بودن و یا کمک برای راه اندازی نشریات موتلفه و مشخصا «نشریه شما» بودن با حلقه طلا بر دست کردن و ادعای عرق خور بودن نه توجیه اخلاقی دارد و نه با توجه به ادعاهای دیگر آدم توجیه سیاسی ! البته با تمام سخت بودن باور اینکه پولی در این مدت پرداخت نشده (چرا که شریعتمداری کوچک دیگر چوپان دروغگو است حتما ماجرای پوشالین دستگیر شدن و بازجویی واینکه پاسپورتش را وزارت اطلاعات در تهران از او گرفته را یادتان هست ! ) . اما با توجه به یک عادت نامیمون همه ما ایرانی ها من زیاد یکطرفه به قاضی نمی روم و می گویم حتما چیزی بوده این وسط و مشکل مالی ای هم مطرح است چرا که هر دو طرف را خوب می شناسم می دانم که این عادت ماست که از همه در قبال کارمان سوبسید بخواهیم ! مثلا اگر کسی فعال سیاسی است حق دارد هر کاری که دلش می خواهد بکند یادتان نرفته که چند سال پیش پدر مادر یک زندانی نه چندان مشهور سیاسی را که چون سه سال به طور غیر قانونی در یک خانه سازمانی نشسته بودند به زور قانون از خانه دولت انداختند بیرون طرف ویکسری از داخل و خارج چه الم شنگه ای راه انداختند که آقا کشتند و زدند و به خاک و خون کشیدند ولی کسی نگفت ک بابا خوب خانه سازمانی بوده و ووقتی یکنفر بازنشست میشود باید خانه را خالی کند دیگر حالا چون بچه طرف زندانی سیاسی است این حکم تخلیه چه ربطی دارد به موضوع ! و یا مثلا من یکنفر را سراغ دارم در برلین که خودش ادعا دارد هنرمند است و نقاشی می کند و دستی بر سینما دارد این آقا وقتی می رود رستوران بعد از کلی اوردر و سفارش و ایراد از این غذا و اون غدا دست آخر که برایش صورتحساب می آورند شاکی می شود و می گوید شماها باید به من سوبسید بدهید چون من فرهنگی و هنرمند هستم اینها که مثالهای عینی و واقعی بود تصور کنید فردا مثلا شهرام ناظریان چک بلا محلی بکشد وبعد طرف برود چک را به اجرا بگذارد و ناظریان بیفتد زندان آیا یکنفر را میتوانید در ایران پیدا کنید که طرف ناظریان نباشد و اون طلبکار را تف و لعن نکند ؟ این اخلاق گند ماست و خوب طبیعی است که اگر بخواهیم خوش باور باشیم باید بپنداریم که شریعتمداری کوچک پولش را می خواسته واصحاب روز هم چه بسا مثل آن بابا تقاضای سوبسید داشتند ! اون هم برداشته دقیقا کاری را که جمهوری اسلامی انجام می دهد انجام داده و روز را همانی کرد که اگر در ایران بود مرتضوی با آن می کرد ! همه ما و از جمله خود وی هم که با مثال های آب دوغ خیاری سعی دارد خود را کارگر بیچاره ای همچون رانندگان شرکت واحد قلمداد کند ادعای دموکراسی و مدافع آزادی مطبوعاتمان گوش فلک را کر کرده است و هر از گاهی با ژستهای آنچنانی و حتی با لب پاره و زخمی می آئیم پشت تلویزیون و دم از گردش آزاد اطلاعات و آزادی مطبوعات و مخالفت با سانسور وفیلترینگ و توقیف می زنیم !، حرفمان این است که هیچ احدالناسی حق ندارد به صرف خطای یک روزنامه نگار و یا سردبیر ویا اصلا بالاترش یک مدیر مسئول یک رسانه ای آنرا در محاق توقیف و یا تعطیلی بکشاند چرا که با بستن یک رسانه به بهانه خطای یک فرد صدها نفر دیگر هستند که باید بهای آن خلاف را بپردازند و از اطلاعات و دانستن محروم می شوند . به نظر من این توقیف یک رسانه که مخاطبان خاص و بسیاری هم داشته است آنهم از سوی کسی که مدعی دفاع از مطبوعات است زشت ترین و بی اخلاقی ترین کاری است که می شود تصور نمود (البته در مورد این شخص خاص پس از آموزش زبان فارسی به دختران خارجی ! این ظاهرا چندمین کارغیراخلاقی و زشتی است که انجام داده ) . اما آنچه که از فهوای کلام هر دو طرف مشخص است روند کار کاملا تا قبل از این توقیف غیرقابل قبول متاسفانه دوستانه بوده است و آن «قرار» ورای یک قرارداد تجاری و کاری بیشتر قراری دوستانه بوده که خوب طبیعی است در همان ابتدای این قرار کسی هفت تیر پس کله شریعتمداری کوچک نگذاشته بود که بیا و این کارو قبول کن یک قرار دوستانه درست مثل تعارف است که آمد و نیامد داره و وقتی کسی تن به این ریسک می دهد حالا بخاطر رفاقت ویا بخاطر شهوت شهرت ویا هر چیز دیگری حق ندارد وسط کار ببرد و چهار چرخ ماشین را پنچر و در بیابان رهایش کند و بخاطر حق شخصی اش (بر فرض محال هم که راست بگوید) حق هزاران نفر را پایمال کند ! . و اما نکته ای که از این ماجرا باید درس گرفت درسی که برای همه اصحاب رسانه ها و سیاسیون و فرهنگیان ایرانی خارج از کشور باید همیشگی باشد این است که باید این واقعه یادمان بماند و همواره بخاطر داشته باشیم که یک کار جمعی ولو فرهنگی در خارج از کشور تا چه حدي ميتواند بر قرار و مدارهای دوستانه و هموطنانه پا برجا بماند ! باید یادمان بماند که عرق رفاقت و عرق میهنی مان و بالاتر از آن ادعای همفکر و همراه بودن فکری برای ما ایرانیان برون مرز احتیاج به پالایش اساسی دارد و هیچ تضمینی بر آن نیست ! باید یادمان بماند در حرکتهای اساسی و کار جمعی نه اعتماد به هموطن بلکه به نزدیکترین کسانمان را دخیل نکنیم چرا که یک ایرانی میتواند به چشم بر همزدنی با هر گوشه چشم و قهر خاله بازی ماآبانه ای عاقبت کار را به یکباره به ناکجا آباد هدایت کند ! یادمان بماند که هر ایرانی ای که هر ادعایی کرد الزامی ندارد که بر آن ادعا صادق باشد و مدعیان آزادی مطبوعات هم می توانند فتوکپی های کوچکی از سعید مرتضوی و حسین شریعتمداری باشند و درد ناکتر از همه این که یادمان بماند کشورمان ایران بیش از آنکه آزادیخواه و مبارز و روشنفکر و متعهد داشته باشد ، شارلاتان و لمپنهای فرصت طلب و یا نفوذی هایی دارد که سالها می توانند در پشت نقاب معصومیت خویش پنهان بمانند تا در مواقعی خاص و حساس به یکباره شاگردی بازار را بکنند و به پول توجیبی های ارسالی دلخوش بمانند ! و ماموریت خویش را انجام دهند و ککشان هم نگزد ! . هر چه که بود روزآنلاین دوباره منتشر شد و روسیاهی این بار نیز بر زغال ماند ، روز چه بسا آخرین تپه شریعتمداری کوچک بود که به آنهم التفات فرمودند و اکنون دیگر تپه ای نیست که این روباه مکار درخشانش نکرده باشد . . . کمی هم گپ ! من با بسیاری از برو بچه های روز دوستم و رفاقت صمیمی دارم اما نه هیچ گاه در آنجا نوشته ام و نه هیچ منفعتی در آنجا دارم پس گمان نکنید که این نوشته رنگ و بوی صنفی دارد من فقط خواستم از این واقعه یادآوری ای به واقعیات روحی بسیاری از هموطنانمان داشته باشم و مطمئنا اگر مثلا باستانی و یا هر کس دیگری رسانه شریعتمداری کوچک را هم توقیف می کرد همینها را می گفتم ، چرا که درد توقیف و تعطیلی رسانه را بارها و بارها در ایران تجربه کرده ام و می دانم یعنی چه ! اینم از قالب جدید ، لینک فراموش نشود ! سیل پیامها و تبریکات به مناسبت قالب جدید برای این وبلاگ همچنان جاری است آگاهان خبر می دهند که تا کنون حتی بیش از دهها نفر به محض دیدن این وبلاگ و زیبائی هایش در دم جان باخته اند و تعدادی هم در بیمارستانها بستری شده اند ! قرارداد تبادل لینک همچنان پابرجاست و مجددا از تمامی دوستانی که مرا لینک داده اند از آنجا که من آخر و خراب مرام و معرفت هستم می خواهم که خبرم کنید تا بلینکم بهتون . دوستان ! سید حسن خمینی هم وارد ماجرای زهرا امیر ابراهیمی و یا همان نرگس شد ! حرفهایش به نظر من بسیار جالب است بخوانید . پذیرایی با چلوکباب برگ و برگ بازجویی و دستبند قپونی ! کیانوش سنجری همچنان در کنج بند 209 مشمول پذیرایی مفصل سربازان گمنام است ! ظاهرا این مهرپروری اطلاعاتی ها اینقدر زیاد شده که کیانوش نمی گذارد کسی تو اون سلول زندان اوین هم راحت بخوابد و مدام داد و بیداد می کند و فریاد می زند که دارند مرا می کشند ! البته کیانوش کشتنی نیست اما باز هم می گویم باید از او دفاع کرد چون اگر فراموش شود بعید نیست آنموقع کشتنی بشود . حتما یادتون هست که این کیانوش عزیز را ۱۶ مهرماه امسال، در پی درگیری ماموران امنیتی و هواداران آیت الله بروجردی وقتی که داشت گزارشی از حمله برادران اطلاعاتی به بیت آیت الله بروجردی تهیه می کرد ، دستگیرش کردند و از اون موقع تا حالا بند ۲۰۹ زندان اوین را که زیر نظر وزارت اطلاعات است را دارد تجربه مکرر می کند ! خودش که هیچ چون سیاسی است و نیروی سیاسی باید پی این حرفها را هم به تنش بمالد دلم فقط برای مادرش می سوزد ! که پس از یک ماه تازه گذاشتند کیانوش را ببیند آنهم چه دیدنی ! حسابی سورپریز شده ظاهرا کیانوش هم مریض بوده و هم از سر و روش معلوم بوده حسابی گرفتار مهرورزی برادران شریف اطلاعات قرار گرفته .(البته من چون کیانوش دوستم هست و اونو می شناسم ناقلا شاید خودشو به مریضی زده تو ملاقات تا ماهارو نگران کند !) . خلاصه خدا که گمان نمی کنم زورش به بند 209 برسد بلکه حضرت ابوالفضل به دادش برسد ! داشتن چادر برای همه چیز خوب و ایمن هست ! قابل توجه تمام برادران و خواهران ایمانی وغیر ایمانی در تهران و شهرستانها : عزیزان لطفا اگر سئوال درسی و یا غیر درسی از دوست پسر یا دوست دخترتان داشتید برای رفع و رجوع آن اگر چادر همراهتان نبود به پارک نروید برید یه جای دیگه چون امنیت ندارید ! چرا ؟ این عکسهارو ببینید تا درس عبرت بشود برایتان . رای ما به غضنفر ! انتخابات ریاست جمهوری را که یادتان هست هر ننه قمری می رفت کاندید می شد چون می دید هم خوشگلتر از خاتمی می تواند گریه کند و هم بهتر از هاشمی می تواند بخورد و الحمدالله تا دلتان بخواهد بی ریختر از احمدی نژاد هم که داریم (البته خداوکیلی عشوه های اون را هیچ کس ندارد اینجا و اینجا و اینجارا ببینید! منو کشته این ادا و اطواراش ! ) خوب می رفت کاندید می شد این مصطفی خان هم همینطور ! ببینید فرشاد به زودی می ترکونه وبلاگستان را ! دوستان سال پیش خدا قسمت کرد و همینجوری اتفاقی من تو خیابانهای آنکارا که داشتم می گشتم بگید کی را دیدم ! «روبرت مارون حاتم » را دیدم یکی از معروف ترین کله گنده های فالانژیستهای لبنان ! از ایشان تلفنی گرفته بودم تا اینکه چند وقت پیش که پولدار شدم رفتم کلی کارت تلفن خریدم و با اون یه گپ حسابی زدم درباره اون چهار ایرانی (احمد متوسلیان – کاظم موسوی – کاظم اخوان – تقی رستگار ) که الان سالهاست گروگان گرفته شده اند . روبرت یکی از نزدیکترین کسانی است که آنها را دیده و حرفهای جالبی می زند در این باره . تا چند روز دیگه کل اون مصاحبه رو برایتان می آورم . موخره ! ودر آخر برای تبرک و منور شدن این مجلس روحانی جوکی را می گویم که ثوابش انشاءالله برسد به همون جایی که باید برسد ! می گویند یه روزی یه [...] کتاب مینویسه تموم که میشه صفحه اولش می نویسه : تقدیم به پدرم که بهترین دوست بابام بود!

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟