! جنگ جنگ تا قطعنامه

به شلمچه که رسیدیم کربلا بود نه شلمچه ! بوی خون و باروت و گوشت در هوا پیچیده بود ،تیغه تیز آفتاب بود که بر اجساد عراقی ها می نشست و بوی آنها مجالی برای نفس کشیدن نمی گذاشت ، جنگ بود و من برای اولین بار جنگ را نه از پشت تلویزیون و نه بروی پرده سینما که به چشم می دیدم ، کامیونی که ما یعنی گردان کمیل را به این معرکه آورده بود و قرار بود ما را تا نزدیکی های کانال ماهی ببرد بیشتر از سه راه شهادت تاب نیاورد و در جاده خمپاره خورده زمین گیر شد اینجا بود که ما هم به ستون یک پیاده بقیه راه را گاه ایستاده و گاه خمیده و دست آخر سینه خیز خود را به به کانال رساندیم ، کوچکترینشان من بودم و جدید ترینشان ، ترسیده بودم زیاد ، ترسیده بودم از اینکه می دیدم هر از گاهی یکی از ما کمرش با تیربار مستقیم عراقی ها درو می شود و یا با سوت هر خمپاره ای چند نفری تکه پاره می شوند ، ترسیده بودم اما ترسم را پشت غرور نوجوانی ام پنهان کرده بودم ، بی سیم چی بودم و مهدی کلهر مسئول دسته ما بود آخرین کلامش الان همچنان پس از سالهای سال همچنان در گوشم است که می گفت : سلمان جان یال چپ رو داشته باش ما می آئیم و بعد از آن تیر مستقیمی بود که او را برای همیشه برد و سیم گوشی بی سیم پیچ خورد واز دستش رها شد و مهدی بر زمین بر زمین افتاد و من همچون مستی لا یعقل نشستم و فقط نگاهش کردم .... و چقدر من و تمام هم نسل های ما از این صحنه ها دیده ایم و با هر مناسبتی که یه جورایی مربوط به جنگ است دوباره آن خاطره ها در جانمان روح می گیرد وزنده می شود . خواندن نامه منتشر نشده آیت الله خمینی به سران کشور در رابطه با پذیرش قطعنامه را حتما خوانده اید اما برای ما که خبر را در زمین صبحگاه دوکوهه شنیدیم این نامه فقط یک نامه منتشر نشده نیست یه دنیاست ، یک بغض است که همچنان در دل داریم ، امروز که این نامه را خواندم دلم گرفت و بیاد آن آخرین روز جنگ افتادم ،آنروزی که ما در دوکوهه بخاطر تمام شدن جنگ و رفتن دوستانمان و ماندنمان ضجه می زدیم ... ما جنگ را از مگسک اسلحه مان می دیدیم و در شهر سیاسیون آنرا با چرتکه و اعداد و رقم می دیدند وامروز هنوز هم نمی دانم کدام بر حق بودیم آنها که همچنان به جنگ جنگ تا پیروزی ایمان داشتند و جانشان را هم بر سر این ایمان دادند و یا آنها که با عقل معاش خود آن قطعنامه خفت بار را در بدترین زمان ممکن پذیرفتند پی نوشت
دوستان مسابقه وبلاگ نویسی صدای آلمان روزهای آخر خود را می گذراند ، پس تا دیر نشده ثبت نام کنید و انتخاب کنید .

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟