داستان دنباله دار ما در روزگار خنده دار
انقلاب پيرمردها
بعد از دسته گل آقا پيام و رو هوا زدن آن دسته گل در روزنامه كيهان كم كم دارد موضوع جدي مي شود و كار به قول معروف به جاهاي بيخ كشيده مي شود ! روزنامه جمهوري اسلامي هم كه من هر وقت مي بينمش نمي دانم چرا ياد سپاه پاسداران مي افتم در شماره روز شنبه هفته جاري مدادهاي خود را تراشيده و وارد ماجرا شده ، ظاهرا رامين جهانبگلو تبديل شده به لحاف ملا نصرالدين كه هر كس در دعوا قسمتي را براي خودش مي كند ، روزنامه كيهان از سايتها ووبلاگهاي مخالف و منتقد شاكي هست پس مي نويسد رامين جهانبگلو سر دسته چماقداران اينترنتي است !! نوسازي با خود جهانبگلو مشكل دارد پس مي نويسد جهانبگلو دزد لپ تاپ رمضانزاده بوده است و حالا روزنامه جمهوري اسلامي هم با يكسري از هنرمندان پيش كسوت مسئله دارد آنوقت در مطلبي گنگ و بي سرو ته مي نويسد كه اينها از پيش قراولان لشگر مخملين جهانبگلو بوده اند ، خبر را بخوانيد : "در تدارك لشكر انقلاب مخملين" ارمني مشهور، لوريس چكناواريان، پرويز تناولي مجسمه و آفتابه سازي كه مشهورترين كارش ساختن آفتابه در ضريح بود كه حتي مجله فردوسي مامور اشاعه مدرنيسم نيز آنرا تاب نياورده و با نام نمايشگاهي از شارلاتانيزم از آن نام برد، كامبيز ـ د كاريكاتوريست مشهور تيم شاپور بختيار كه اخيرا كتاب هايش منتشر مي شود و با حمايت سفارت هاي خارجي نمايشگاه برپا مي دارد و آيدين آغداشلو از عناصر دفتر فرح كه بورس سفر مطالعاتي اش به فرانسه اخيرا باطل گرديد، هر روز در روزنامه هاي دولتي مطرح مي گردند و در نهايت نادر مشايخي كه به صورت مرموز رهبر اركستر سمفونيك تهران شده است كه هر روز اخبار كنسرت آتي اين اركستر به رهبري وي در آلمان از سوي راديو آمريكا و راديو فردا پيگيري و حمايت مي شود. علاوه بر اين روزنامه جمهوري اسلامي از "نشر ني" ناشر کتاب تازه رامين جهانبگلو که گفتگويي است با دکتر سيد حسين نصر ـ يکي از انديشمندان سرشناس جهان اسلام ـ نوشت: "در هفته گذشته كتابي با نام در جست وجوي امر قدسي ها گفتگويي مابين رامين جهانبگلو و سيدحسين نصر از سوي نشر ني وارد بازار كتاب مي گردد كه گفته مي شود داراي اشتباهات چاپي بسيار است و با عجله چاپ شده است. سپس روزنامه جمهوري اسلامي به توضيح انقلاب مخملين مي پردازد و اينكه : انقلاب هاي مخملين، كودتاهاي نويني هستند كه توسط جوانان فريب خورده و هزينه هاي مالي بسيار، اخيرا در كشورهاي بلوك شرق سابق براي تغيير حاكميت هاي غيرهمسو با منافع غرب اعمال شده اند و در اغلب موارد موفق عمل كرده اند . روزنامه جمهوري اسلامي در اين خبر عجولانه چند سوتي داده است ! ، اولا كه من واقعا فكر مي كنم يك نفر درست مثل پيام فضلي نژاد كه روزنامه كيهان از آن به عنوان منبع آگاه خبر داد ، روزنامه جمهوري اسلامي راهم سركار گذاشته و همينطوري رفته يك كتابفروشي ( كه ميتواند نشرني هم باشد !) و از رو ويترين اونجا چند تا اسم را از رو كتابها و سي دي هاي برداشته و تلفن زده به روزنامه جمهوري اسلامي كه آقا يافتم ! چون هر چه كه فكر مي كنم مثلا نميتوانم ربط چكناواريان را با براندازي و از اين جور حرفها بفهمم ، شخصيت وي واقعا برايم محترم است اما اينرا هم مي دانم كه ايشان نميداند سياست را با سين مي نويسند يا صاد ! و بنده خدا اصلا تو اين باغها نيست حالا چه برسه به انقلاب مخملين ! ، دوم اينكه خود اين روزنامه در آخر خبرش گفته است انقلاب مخملين توسط بعضي جوانان فريب خورده اجرا مي شود ، آنوقت در معرفي عوامل اين انقلابيون برداشته آدمهايي را معرفي كرده كه جوانترينشان شصت و پنج سال سن دارند (نادرمشايخي ) ! و از همه مهمتر اينكه روزنامه اطلاعات و جام جم را هم به عنوان رسانه هاي تبليغي اين انقلاب معرفي كرده و آنها را به تبليغ براي اين لشگر و از جمله دكتر سيد حسين نصر كه از چهره هاي سرشناس و روشنفكراسلامي نه در ايران كه در جهان مي باشند و از قضا يكي از بستگان رامين جهانبگلو است ، متهم نموده است جالب است بدانيم كه روزنامه اطلاعات زير نظر نماينده ولي فقيه و جام جم هم وراي آنكه به مديريت محمد مهاجري از دوستان نزديك حسين شريعتمداري و از اعضاي سابق شوراي سردبيري كيهان است ، آنهم زير نظر سازمان صدا و سيما كه منتصب رهبري مي باشد اداره مي شود ، پس در يك محاسبه سرانگشتي بايد رهبر را هم كه اتفاقا آنهم هم سن و سال همين انقلابيون است در صف لشكر انقلاب مخملين بدانيم ! . اين انقلاب مخملين كه ظاهرا نام جديد همان تهاجم فرهنگي است كه مدتهادر دهه هفتاد بهانه تيم سعيد امامي و روزنامه كيهان بود و با آن « نيمه پنهان » و « هويت » درست مي كردند و مخالفان خود را قلع و قمع مي كردند دست آخر محصولش قتلهاي زنجيره اي بود و اينك نيز باز دوباره ابتدا براي اولين بار در صحبتهاي وزير اطلاعات در مصاحبه با ايرنا مطرح شد وبعد كيهان تبديلش كرده به سوژه روز و بي شك ما بايد اكنون به همين بهانه باز شاهد بازداشتهاي بي شماري با آن باشيم ، فقط خدا كند كارش اينبار نيز به قتلهاي مسئولانه يا خودسرانه نكشد .
احمد باطبي چرا نمي ميرد ؟
احمد باطبي را هم كه همه مي دانيم گرفته اند درست همانجوري كه اكبر محمدي را هم گرفتند ، هر دو براي مداواي خود به مرخصي آمده بودند و هر دو هم به محض بازداشت اعتصاب غذا كرده بودند ، اكبر پس از نه روز مرد و جمهوري اسلامي را از شر خود راحت كرد حالا مانده است باطبي ، همسر جوانش سميه هر روز دارد نامه مي نويسد و اين ور و آن ور مي رود و پدر بيچاره احمد هم يك مصاحبه با راديو فردا كرد كه معلوم بود بد جوري از دست آقايان شاكي است و همه را به بد و بيراه كشاندو علنا گفت فرزندم را مي خواهم و هيچ چيز هم حاليم نيست (اين يعني گور پدر همه تان! دم پدر باطبي گرم كه بالاخره يكي پيدا شد حرف دل ما رو زد ) حالا من مانده ام چرا اين احمد نمي ميرد ؟ ، حتما مي پرسيد چرا اينقدر بيرحم شده ام حالا فوايد مرگ احمد باطبي را برايتان مي گويم : فوايد مرگ احمد باطبي براي جمهوري اسلامي اين است كه اولا از دست يك دانشجوي ناراحت و لجوج راحت مي شود ، دوما آمار زندانيان سياسي پائينتر مي آيد و آنوقت است حالا كه آقايان قصد آزادي زندانيان سياسي را ندارند اينگونه با مردن تك تك آنها مي توانند ادعا كنند در ايران ما زنداني سياسي نداريم ، و آخر اينكه جمهوري اسلامي حالا كه مسئله لبنان هم دارد خاتمه پيدا مي كند باز جهان دوباره بياد معضل هسته اي ايران افتاده است و اگر باطبي هم همچون اكبر محمدي بميرد حتما ديگر مسئله نقض حقوق بشر در ايران مطرح مي شود و آنوقت دوباره براي مدتي مسئله هسته اي فراموش مي شود . اما مرگ احمد باطبي براي اپوزيسيون و خانواده باطبي هم فوايدي دارد اگر احمد هم بميرد اين اپوزيسيون نيم بند ايران در خارج از كشور مخصوصا آنهايي كه ادعاي جنبش دانشجويي هم دارند مراسمي مي گيرند و اينكه ما با احمد رفيق بوديم و با او همبند بوديم و يا با او چت مي كرديم و ....( هر كه عكسهايش با باطبي بيشتر باشد در اولويت است ! ) مراسمي مي گيرند و به نان و نوايي مي رسند و از اين بيكاري و روزمرگي خلاص مي شوند ، آخر اين دوستان كاري ندارند كه، همه كارهايي را كه بايد براي آزادي ايران انجام مي دادند در اين بيست و هشت سال انجام داده اند و از به جان همديگر پريدن هم خسته شده اند خوب بايد يك اتفاقي مثل مرگ اكبر محمدي و يا باطبي بيفتد تا كاري بكنند ديگر ؟ چون اصولا اين اپوزيسيون قدرتي ندارد و نميتواند مانع مرگ احمد باطبي و يا آزادي زندانيان سياسي بشود پس بايد كه باطبي بميرد تا براي او در كشورهاي مختلف مراسم بگيرند و شمع روشن كنند و زنده باد و مرده باد بگويند و اينجوري است كه اپوزيسيون ايران از رخوت بدر مي آيد . در ثاني اگر احمد هم بميرد چه بسا همسر او و يا برادر و خواهرش و حتي پسرخاله و دختر خاله اش هم مي توانند از ايران بزنند بيرون و با رفتن به دفتر سازمان ملل در دوبي و يا تركيه با گفتن اينكه ما از كس و كار باطبي هستيم تقاضاي پناهندگي سياسي هم بكنند . اين وسط فقط سر من بيكلاه مي ماند هم همبند احمد بودم و هم در اين مدت مرخصي اوبا او در ارتباط بودم اما هيچ مدركي ندارم تا بتوانم اين را ثابت كند ، خواهشا اگر همسر احمد باطبي اين مطلب را مي خواند گواهي كند كه من با باطبي در ارتباط بودم اين براي آينده سياسي من خوب است
مهندس موسوي خوئيني و ما نا نيستاني هم همچنان با بقيه در بند هستند
مانا نيستاني و مهندس موسوي هم ديگه شورش را در آوردند نه كشتني هستند نه چيز ديگر مثل آزاد شدني حوصله من هم درست مثل تمام اپوزيسيون و سايتها و وبلاگها از دست اين دونفر سر آمده زندان بودنشان كه ديگر موضوع جديدي نيست تا درباره اش بنويسيم آزاد هم كه نمي شوند ، نمي ميرند هم كه، خوب حالا شما بگوئيد با اين دو سوژه پس چكار بايد بكنيم ؟ وبلاگ آزادي مانا نيستاني را ببينيد ! آنها هم خسته شده اند الان مدتهاست كه ديگر به روز نمي شود خلاصه بد جوري اين دو نفر همه را علاف خودشان كرده اند .
نظرات