براي مهندس موسوي عزيز

سال 1379بود و به گمانم عید مبعث بود و یا روز تولد پیامبر اکرم درست نمی دانم اما خوب بیاد دارم که وارد چهاردهمین ماه انفرادی ام شده بودم در سلول 76 بند 209و در آن یکسال تنها چهره هایی که می دیدم یا دوبازجویم بود و یا قاضی پرونده و یا آقای تهرانی که همه بچه های بند 209 او را خوب بیاد دارند که ظاهرا افسر نگهبان بند بود ، نزدیکهای غروب بود و من برای چندمین هزاربار داشتم نوشته پشت در را می خواندم که النجاه فی الصدق ... برای گرفتن غذا اول چشم بند خود را بزنید و بعد ظرف خود را بدهید ...... که یکباره در باز شد و آقای تهرانی و علی اکبر موسوی خوئینی را در چارچوب در دیدم ! بلند شدم ایستادم و نمی داستم چه بگویم علی اکبر با جعبه ای شیرینی و ظرف شکلات درون سلول انفرادی من بود ، کمی از وضع بازجوئی ها پرسید و اینکه چگونه است و نوید ملاقات با خانواده ام را که به مدد هیات تحقیق و تفحص پرونده ام در مجلس، قوه قضائیه حاضر به تمکین آن شده است . چای آورده بودند با شیرینی های مهندس خوردیم و از آن روز هر هفته که خانواده ام به ملاقات می آمدند طعم آن شیرینی را حس میکردم و هنوز هم آن شب برایم یکی از خاطرات فراموش ناشدنی زندگی ام هست . بعدها هم که از زندان آزاد شدم هر بار که به مناسبتی مهندس را می دیدم خاطره آنروز برایم زنده می شد ... از آنروز که خبر دردناک متلاشی کردن تجمع آرام دفاع از حقوق زنان در میدان هفت تیر همراه با عکسهایی که از آن واقعه منتشر شد من هر زمان که عکسها را می بینم هنوز هم نمیتوانم به خودم بقبولانم که آنروز بر برادران و خواهرانمان در میدان هفت تیر چه گذشته است . وقتی عکسها را می بینم که ژیلا بنی یعقوب را با دست بندی کشان کشان می برند و یا بهمن امویی را به زیر باتوم گرفتند ویا علی اکبر موسوی خوئینی را با دو مامور می برند واقعا نمی توانم آرام بنشینم و بارها و بارها بر خود لعنت می فرستم که چرا نباید در میان آن دوستانم باشم تا درد مشترکمان را با هم مزه مزه می کردیم ، خوشحالم که بسیاری از آنها و از جمله بهمن و ژیلای نازنین آزاد شدند اما علی اکبر موسوی خویینی همچنان در بند است و گمان هم ندارم به همین زودی ها خبر آزادیش را بشنویم . علی اکبر از نمایندگان مجلس ششم بود و برخواسته از میان دانشجویان و یا بهتر بگویم نماینده دانشجویان بود در مجلس ششم ، همان مجلسی که نام مجلس اصلاحات برخود گذاشته بود و با تمام انتقادها و کم کاریها و قصورهایی که داشت اما به گمان من کمتر دوره ای در این هفت مجلس در طول حیات جمهوری اسلامی بوده که اینچنین آزادیهای مصرح در قانون اساسی را مد نظر داشته و در جهت احقاق آن قدم برداشته باشد درخلال همین مجلس ششم بود که ما نام بسیار آزاد اندیشان را دیدیم که از همان فضای حداقلی و تنگ مجلس استفاده کردند و نبود آزادی و حقوق بشر را فریاد زدند نامهای چون حسین انصاری راد ، دادفر و حقیقت جو و لقمانیان و مزروعی و موسوی خویینی . بعد از مجلس ششم بسیاری از نمایندگان چه آنهایی که درآن زمان فعال بودند و شجاع و چه آنهایی که مصلحت اندیش بودند یا سکوت اختیار کردند و یا به بهانه درس در داخل کشور و یا خارج خود را مشغول کردند و راه دیگری را در پیش گرفتند ، اما موسوی خوئینی اینچنین نبود و همانی را انجام داد که به آن عقیده داشت و در مجلس هم پیگیر بود منتها اینبار نه به عنوان نماینده مردم که به عنوان جزیی از مردم ، در اکثر مراسم ها و مناسباتهای دانشجویی موسوی خویینی نقش فعالی داشته ، از سالگرد هیجده تیر گرفته تا سالگرد فروهرها در مراسم تجلیل از اکبر گنجی که بی شک یکی از رشادتهای بی نظیر مهندس بود به شدت وی را زخمی کردندو البته قصد بازداشت ایشان را داشتند هر چند بعد تصمیمی دیگر گرفتند و همچنین در مراسم شب شعر که در منزل اکبر گنجی برگزار شده بود وبسیار از همین مدعیان اصلاح طلب هم آنرا بایکوت کرده بودند موسوی خویینی نه تنها درآن مراسم حضور داشت بلکه در زمانی که هنوز نام منصور اصانلو بر زبانها نیافتاده بود در آنشب خبر از ملاقات خود با خانواده اصانلو داد و از چگونگی شرایط سخت اصانلو گفت که به سرعت همه جا منتشر شد . همین تجمع میدان هفت تیر که باعث خشم آقایان و دلیل دستگیری مهندس باز می بینیم که در آن نه کسی از همان میوه چینان دوم خرداد حضور می یابد و نه خبری از حضور مدعیان حقوق بشر و جایزه داران کذا و کذا اما بازموسوی خویینی اینبار هم دانشجویان و زنان و مردم را تنها نمی گذارد ! مهندس نه جایزه صلح نوبل دارد و نه بدنبال آن است نه نان آور حزب سیاسی است و نه بدنبال نام که من یقین دارم اگر وی هم مثل صدها سیب زمینی اصلاح طلب دیگر بود الان در کنج خانه خود نشسته بود و داشت برای فلان حزب سیاسی و یا بهمان روزنامه منتقد تئوری های جوروواجور سرهم می کرد ، هم نامش پرآوازه تر می شد و هم احترامش محفوظ تر .! موسوی خوئینی ها اگر هم چند صباحی به نمایندگی مجلی و تقسیم شدن در قدرت روی آورد به واقع کاری را کرد که باید میکرد و تلاشش بسیار ارزشمند تر از فعالیت دو آتیشه های اپوزیسیون خارج از کشور بود ، همانهایی که می گویند اگر کسی در طول عمرش با دربان مجلس جمهوری اسلامی هم دست داده باید کنار گذاشته بشود . اکنون مهندس در بند است و معلوم نیست در کدامین وضع است و کسی و محکمه ای هم دادرس او نیست ، به نظر من از کنار بازداشت موسوی خوئینی نباید به سادگی گذشت و این حادثه درسهایی زیادی برای خیلی ها باید داشته باشد . برای آن دسته از نمایندگانی که امروزه از نمایندگی فقط برایشان نامش مانده و خودوری پرشیا و به همان هم کفایت می کنند ، برای آن دسته از اصلاح طلبانی که تا سمبه قدرت را پر زور دیدند ساکت شدند و مردم و اصلاحات را کنار گذاشتند و به یکباره شدند نماینده امام در منزل ! و برای آن دسته از کوته فکران و جزم اندیشان خارج از کشور که دل به مبارزات بی امان پال تالکی و بیانیه ای خود خوش کرده اند و بیست و هفت سال است با شعار تحریم و بایکوت می گویند برماست هرآنکه با ما نیست ! موسوی خوئینی برای همه ما در خواب ماندگان ثابت می کند که دردمان باید درد نبود آزادی و حقوق بشر باشد نه درد دل و نام و نان و باید برای آبادی و آزادی ایران از تمام ظرفیتهای موجود نهایت استفاده را کرد حتی اگر هم شد به درون مجلس جمهوری اسلامی ره یافت و مبارزه را از همانجا پی گرفت که اگر اثری داشت بایکوت و تحریم تا بحال منقل نشینان اپوزیسون امروز تهران بودند و نام و نشانی از جمهوری اسلامی وجود نداشت . اگر آنروز که همین اصلاح طلبان دروغین بر خواسته های خود پای می فشاردند و به جای نشخوار خروج از حاکمیت آنرا جدی می گرفتند اینچنین مفتضحانه اخراج نمی شدند ! اگر آنروز که به روشنگری و تشویق حضور همه جانبه مردم در انتخابات همین جمهوری اسلامی پرداخته می شد امروز شاهد پدیده جنون وار احمدی نژاد نبودیم ! واقعیت این است که بسیاری از ما بیشتر از آنکه درد ایران داشته باشیم درد منیت داریم و با خود فکر می کنیم حالا که شهر شلوغه چرا من نباید باشم ؟ نظام جمهوری اسلامی نظامی است سخت بسته و اصلاح ناپذیر در این شکی هم نیست اما راه مبارزه با این نظام تمامیت خواه هم آنی نمی باشد که امروز درخارج از مرزها و توسط کسانی انجام می شد که به عنوان مثال از زمانی که طرح رفراندوم مطرح شد فقط و فقط بواسطه آنکه طرحی بود که از داخل مرزها مطرح شد و نامی از آنها در آن نبود امروز دیگر حرفی هم از رفراندوم که سالها از آن دم میزدند نمی زنند ! . امروز اگر به آزادی ایران می اندیشیم ، اگر ادعای مردمی بودن داشته و به دنبال حقوق مردم هستیم نه خود باید که در مقابل بازداشت ایشان و تمام آزادیخواهان سکوت نکنیم و یاد بگیریم که می شود از تمام امتیازات و شرایط ها و ظرفیتهای موجود در درون ایران و برون مرز استفاده کنیم . . . به سر خط اول این نوشته بازمیگردم و به بند 209 که اکنون مهندس موسوی خوئینی که روزگاری برای آزادی زندانیانش تلاش میکرد اکنون در همان بند و شاید در همان سلول 76 نشسته است و دارد نوشته روی در را می خواند که النجاه فی الصدق .. برای گرفتن غذا اول چشم بند خود را بزنید و بعد ظرف خود را بدهید...

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟