خودي و غير خودي
روزنامه ی صبح امروز، در آخرین روزهای انتشار خود و در آستانه ی انتخابات مجلس ششم، در قالب یک نظر سنجی از تشکلهای اصلاح طلب و به اصطلاح دوم خردادی پرسید که: «آیا ضرورتی برای ائتلاف و وفاق با نیروهای ملی – مذهبی احساس می کنید یا خیر؟»
تشکلهای «مجمع نیروهای خط امام»، «مجمع روحانیون مبارز»، «کارگزاران سازندگی»، و «مجاهدین انقلاب اسلامی»، به خاطر آنچه آن را «رعایت مصالح نظام» نامیده بودند، به این سوال جواب منفی دادند، پاسخ «حزب همبستگی» و «مجمع نمایندگان ادوار مجلس» هم «دو پهلو» و «بینابین» بود، و البته «جبهه مشارکت» با زیرکی از جواب دادن به این سوال طفره رفته بود.
از نتایج آن نظرسنجی، می توان اینگونه استنباط کرد که اصلاح طلبان ایران خود را برای تعامل سیاسی آماده نکرده اند و همواره به بسته بودن دایره ی فعالیت هایشان اعتقاد داشته و دارند.
نیروهای ملی- مذهبی، از سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و با عناوینی مثل «نهضت آزادی» یا «جبهه ی ملی» در صحنه ی سیاسی ایران حضور داشته و البته نقش مهمی در به پیروزی رساندن انقلاب و تثبیت آن ایفا کرده اند. اگرچه پس از پایه گذاری اولین دولت جمهوری اسلامی، هر کدام به نحوی از «قطار انقلاب» پیاده و حتی به خاطر مخالفت آیت الله خمینی با استشاره ی وزیر وقت کشور، از تشکیل یک حزب قانونی و دارای پروانه از سوی کمیسیون ماده ی ده وزارت کشور هم باز داشته شدند. با استناد به همین سابقه است که محافظه کاران ایران در دو دهه ی گذشته، به بهانه ی «غیر خودی بودن» و «خارج نظام بودن»، همواره این نیروها را مورد حمله قرار داده اند.
کم کم چالش «خودی و غیر خودی» آنچنان گسترده شد که امروز تنها وفاداران به حاکمیت جمهوری اسلامی «خودی» خوانده می شوند و هر که غیر از آنها، در زیر مجموعه ی نیروهای «غیر خودی» قرار می گیرد. خودی ها اگر چه در اقلیت هستند، اما با در اختیار داشتن مناصب غیر انتخابی و انتصابی، همواره در تقابلی علنی با نهادهای انتخابی حکومت، مانند دولت و مجلس قرار گرفته و توانسته اند با استفاده از ظرفیتهای فراقانونی خود، انها را محدود کنند. در مقابل، جماعت غیر خودی، اگر چه هیچگاه این مجال را پیدا نمی کنند تا در باسکولهای سیاسی ایران وزن واقعی خود را به نمایش بگذراند، اما همواره بالاترین میزان محبوبیت را در بین افکار عمومی داشته و دارند.
باز گردیم به نظر سنجی مورد اشاره در ابتدای مقاله. نظر سنجی ای که در کمال تاسف حکایت از آن دارد که اگر چه اصلاح طلبان با اتکا به شعار کلیدی «ایران برای همه ی ایرانیان» موفق به کسب رای مردم و رسیدن به قدرت شده اند، اما در عمل به این مساله که «هر شهروند و هر گروهی که پایبند به قانون اساسی بوده و از خشونت نیز برای رسیدن به اهدافش دوری بجوید، خودی است و می بایست کلیه ی حقوق او و از جمله حقوق سیاسی اش محفوظ باشد»(1) چندان متعهد نیستند.
هدف این نوشتار، نه دفاع از حقوق نیروهای ملی- مذهبی یا حتی زیر سوال بردن نیروهای اصلاح طلب، که اشاره به این نکته است که نگاه مبتنی بر «خودی و غیر خودی»، علاوه بر محافظه کاران، در میان اصلاح طلبان نیز به طور جدی و ملموس وجود دارد و در واقع تمام فضای سیاسی ایران امروز را در بر گرفته است. مساله ای که حکایت از فاصله ی جامعه ی ایران با یک جامعه ی توسعه یافته ی سیاسی دارد.
احزاب اصلاح طلب و دوم خردادی، با وجود آنکه بر اساس ساز و کارهای دموکراتیک اداره می شوند، اما کاملا بسته و منقبض عمل می کنند و از این لحاظ، بهتر است آنها را «محافل، دسته جات و عشیره هایی سیاسی» بنامیم تا «احزاب سیاسی». به عنوان مثال «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» یا «جبهه ی مشارکت» را در نظر بگیرید. اگرچه ممکن است برخی افراد در این دو تشکل سیاسی تمایلات دموکراتیک داشته باشند، ولی تمایل غالب حاکم بر آنها یک تمایل دموکراتیک نیست. وقتی وضعیت جریانهای چپ و اصلاح طلب ایران به اینگونه باشد، حکایت جناح راست و تشکل های اقماری پیرامونش، که تنها هنگامی که به تحریک احساسات مردمی نیاز دارند به یاد دموکراسی می افتند، دیگر نیازی به روایت ندارد.
معتقدم که در جمهوری اسلامی، ساختار قدرت به گونه ای طراحی شده که تنها عده ای «خودی»، توانایی ایجاد تشکل ها و جریانهای سیاسی و ورود به عرصه ی رقابتهای انتخاباتی را دارند. اینها، از آنجا که خود «وام دار» حکومت هستند، یا به تایید آن می پردازند و یا نهایتا سازش کارانه سیاست سکوت در پیش می گیرند. دیگران، حتی آنان که در گذشته خدمات قابل توجهی به نظام جمهوری اسلامی کرده اند، فقط به خاطر آنکه امروز در برابر حاکمیت ولایت مطلقه ی فقیه و نهادهای انتصابی قرار گرفته اند، غیر خودی یا بهتر بگوییم: «بی خودی» هستند و حق حیات سیاسی ندارند!
1) سخنرانی سید محمد خاتمی در شهر همدان