بنيادگرايي اسلامي

یکی از ویژگیهای شاخص طبیعت بشری این است که به عنوان ملجا و پناه همواره دین و آئینی برای خویش دست و پا می کند . این امرریشه روانی در بسیاری از مصائب و مشکلات بشری دارد ترس از مرگ و مشکلات سخت و طاقت فرسای دنیوی و.... همه انسان دنیوی را بر آن میدارد تا برای حل و مرتفع نمودن این مصائب از نیرویی ماورا الطبیعی به نام دین کمک بگیرد . این امر اگر به صورت فراگیر و افراطی وارد عرصه های زندگی بشری بشود چیزی است که از آن به عنوان بنیاد گرایی دینی نام برده میشود. امروزه مادر قالب بنیادگرایی دینی شاهد چند خیزش عمده هستیم که از جمله آنها می باشد : بنیادگرایی سوسیال مسیحیبنیاد گرایی صهیونیستیو بنیاد گرایی اسلامی طالبان ،وهابیون ولایه هایی در ایران همچون جریان انجمن حجتیه از جمله نمونه های بارز بنیادگرایی دینی اسلامی می باشد. بنیادگراها همواره یا به نام خدا و یا به نام دین و محلهای مذهبی و یا علایم و نشانه های یک مرجع متعالی دست به حرکت فراگیری می زنند. از جمله بنیاد گرایانی که به نام دین برخاسته اند میشود به سوسیال مسیحیان اشاره کرد و همچنین از جمله بنیاد گرایانی که به نام محلی خاص برخاستند نیز میشود به صهیونیستها اشاره کرد. ویا نئو نازیهایی که صلیب شکسته برایشان حکم مقدس ترین چیزهارا دارد. و اما بنیاد گرایان اسلامی که نام و یاد خدارا سرلوحه تمام امور خویش نموده اند : اسلام که در سرزمین عربستان متولد شد مملو است از واژه های عربی از جمله خود اسلام که درزبان عربی یعنی حالت تسلیم و مسلمان یعنی فردی که تسلیم بی چون و چرای خداست. پس اسلام و مسلمانیت در وضع طبیعی خویش همواره به نوعی بنیادگرایی رادر دل خویش دارد . در اسلام ما تعاریف عمده و کلانی داریم تمامی جوامع و نهادهای موجود می بایست حول محور اسلام و شرع بگردند. شرع نیز خود تعریفی خاص دارد که البته منشا تمام انشعابات در اسلام از همین خاستگاه بر می خیزد. شرع و شراع یعنی راه رفتن و نیل به سوی یک هدف واحد که البته «الله» می باشد . اینجاست که تعاریف و قرائتها از این نحوه رسیدن به «الله»شروع میشود و گاه تعاریف بسیار سهل و آسان از آن مستخرج شده و گاه دستورات و فرامین خشک و خشن و لایتغیری از آنها کاشف به عمل می آید. تفسیر و قبض و بسط تئوریک شریعت عمدتا در دین اسلام بر عهده فقها و و مفسران دینی است که از آنها به نام مراجع یعنی افرادی که محل رجوع برای دریافت تمام سئوالات دینی هستند ، می باشد . امروزه اصلی و مبرم ترین مسئله بنیادگرایان اسلامی حکومت و سیاست می باشد و البته در این راستا نیز ما با انبوه ای از روشها و افکار حکومتی اسلامی مواجه هستیم. اینجاست که قرائتی که آیت الله خمینی از اسلام حکومتی دارد هیچگاه همانی نیست که ملا عمر دارد و یا آنچه که حکام سعود از اسلام باور دارند هیچگاه همانی نیست که سید قطب و المودودی پذیرفته اند . البته در کلان بحث ما شاهد بهم پیوستگی تمام این روشها و گزینه های حکومتی با هم هستیم . در اینجا فهرستی از آغاز گران دین و اسلام حکومتی را می آوریم: حسن البناء و سید قطب در مصرعلی النداوی در هندسید ابوالاعلی مودودی در پاکستانروح الله خمینی در ایران آیت الله خمینی از جمله معدود این رهبران اسلام حکومتی است که شیوه مدون حکومتی خویش را معرفی نموده وی در کتاب حکومت اسلامی که البته به طرز شگفت آوری تعغیر نام داد به ولایت فقیه مانیفست حکومتی خویش را بیان نموده ، البته ایشان هیچگاه فرصت آنرا نیافت که به اجرای تام و تمام آن بپردازد و پس از فوت ایشان وروی کار آمدن سید علی خامنه ای نیز ما شاهد جرح و تعدیلهای فراوانی نسبت به آنچه که در آن کتاب آمده بود ، بودیم. به هر حال برای یک مسلمان وابستگی بنیادی نه به وطن بلکه به امت اسلامی یعنی اجتماع مومنان مطرح است و مسلمانان همگی از نظر تسلیم بودن به الله برابر و همسانند . برادری در دین اسلام جهانی است و از حد مرزهای جغرافیایی و سیاسی فراتر می رود و این امری است که در سالهای اول پیدایش انقلاب اسلامی ما شاهد آن بودیم دستهایی در تلاش بودند تا با وارد نمودن اصولی حتی در قانون اساسی از ایران به عنوان سرزمین اسلامی نام ببرند و مرزهای خود را با کشورهای مسلمان همسایه از میان بردارند . اما بنیاد گرایان اسلامی برای مقاومت اجتماعی و قیام سیاسی همواره دست به بازسازی هویت فرهنگی می زنند و بنیاد گرایی اسلامی نهضتی مرتجع و سنت گرا نیست! ما در بنیاد گرایی اسلامی با پدیده های فرامدرن مواجه هستیم.عوامل فوران نهضتهای اسلامی و زایش بنیادگرائی: *نابودی جوامع سنتی که در نتیجه شامل قطع ریشه های سنتی روحانیون است .*نا کامی حکومتها در توسعه اقتصادی و توزیع رشد منافع اقتصادی (ضعف اقتصادی ).*ناکامی حاکمیت در نوسازی سیاسی در غالب حکومتهای اسلامی (نداشتن الگو و ضعیف بودن برای اصلاحات ). در نتیجه عوامل یاد شده می باشد که بنیاد گرایان اسلامی با حربه ایدئولوژیهای شکست خورده و ... به میدان آمده و قدرت را بدست می گیرند. بارز ترین نمونه این مدل ایران می باشد . انقلاب سفید پهلوی دوم در سال ۱۳۴۲ آغاز شد در این مرحله تلاش محیر العقولی و بلند پروازانه ای برای اصلاح ساختارهای اقتصاد و نو سازی جامعه با حمایت ایالات متحده و هدف پیوستن ایران به جبهه سرمایه داری جهانی آغاز شد . انقلاب سفید باعث تضعیف پایه های سنتی جامعه شد این تزلزل و تحول از قشر کشاورز و کشاورزی گرفته تا تقویم رسمی مشاهده میشد . بنیاد گرایان و محافظه کاران اسلامی برای رسیدن به اهداف خواه سیاسی و خواه مذهبی ما شاهدیم که بنیاد گرایان و محافظه کاران اسلامی گرچه در نوع نگرش اهداف مرتجعانه داشته اند اما هواره شیوه های نو دارند وبه اعمال مرتجعانه روی نمی آورند ما در قشری ترین لایه بنیاد گرایی اسلامی همچون طالبان استفاده و بکارگیری از تکگنولوژی مثل اینترنت و رسانه های نوین را شاهدیم.و یا وجود شوراهایی مشورتی مثل پارلمان و سنا در حکومت اسلامی ایران همه نشان از رویکرد بنیادگرایان اسلامی به تلاشی برای بازسازی هویتی نو و جدید برای تحقق بخشیدن به آرمانشهر الهی دارد. آری حاکمان بنیاد گرا شاید بتوانند دست به ایجاد حکومت و دولت بزنند و حتی علایق مردم را نادیده بگیرند اما حکومت غافل از مردم حکومتی بی بنیاد است مثلا در شوروی ما شاهدیم که این اتفاق افتاد هفتادو چهارسال کمونیستها انحصار طلبانه و بنیاد گرایانه اتحاد جماهیر شوروی را تحت سیطره خویش داشتند اما بالاخره یکروزی این دمل ترکید و به ناگاه دیدیم که آن اتحاد مطیع و ساکت چگونه سر بر آورد و پرچمها بالارفت که من اوکراینی هستم ، من روس هستم ، من آذری هستم . تجربه شوروی شاهدی است بر قدرت ملتها دربرابر و فراتر از حکومتهای جزم اندیش. و تجربه عراق و افغانستان شاهد گویا و بسیار نزدیکی است دال بر تمام شدن تاریخ مصرف بنیاد گرایی اسلامی .

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟