نامه اي به زنداني بند 209

برسد بدست علی اکبر موسوی خوئینی نماینده مجلس سابق ! مهندس موسوی عزیز سلام ! قبل از اینکه نامه برای تو باشد برای دل خودم هم است چراکه خوب میدانم که در آن سلول و در آن بند لعنتی حتی هوا و نور هم بزور می آید چه برسد به اینکه نامه من بیاید ، میدانی در آن 18 ماهی که من آنجا بودم اصلا فکر می کردم خدا هم آنجا را بلد نیست و خدا هم نمی داند در بند 209 چه می گذرد حالا کفر است ، حالا شرک است هر چه باشد این باور من است ! .روزگار عجیبی است روزی تو به عنوان نماینده ملت می آمدی در آن بند و پای دردهای گفته و نا گفته ما می نشستی برایمان نقل و شیرینی می آوردی که تمام می شود و ما را روحیه میدادی و دریغ که نمیدانستی خودت هم روزگاری باید در آنجا در آن سلولهای سیمانی دو در سه متر که بازجوها اوکازیون می نامندش سر کنی ! واقعا دنیای مسخره ای است و مسخره تر از آن که همین دنیای وارونه ما هم در دست مشتی کوتوله و جاهل است آدمهایی که مطمئنا بزرگترین زاویه دیدشان فراتر از نوک بینی شان نمی باشد ! روزگار بدی است مهندس ! آنروز که عکسهای تجمع میدان هفت تیر را میدیدم دیدم که چطور گرفتن شما را زیر مشت و باتوم ودوباره این فکر در سرم چرخید که هشت سال به اسم اصلاح طلبی و اصلاحات کف خیابونها کتک زدند و خوردیم ، زندان رفتیم ، و خیلی هایمان که روزگاری ادعایمان چنان میکرد که مرد عملیم یا الان آواره ایم و یا ساکت نشستیم و شدیم نماینده امام در منزل اما حالا آیا واقعا راه اصلاحات از توی خیابان می گذشت و برگزاری تجمع و تظاهرات ؟ به نظر من نه ! این که دیگر راه کربلا نبود که هشت سال بجنگی و آخر به آن نرسی ! اگر این راهش بود به آن رسیده بودیم . این روزها که عکسهای میدان هفت تیر را می بینم با خودم فکر می کنم مثلا آن خانمی که برای جام جهانی باپرچم جمهوری اسلامی در آلمان روی ماشین می رقصد بیشتر به اصلاحات کمک می کند یا آن خانمی که دارد کتک می خورد و کف خیابان میکشند و می برندش؟این وضعیت را که می بینم حتی فکر می کنم رفتن به سخنرانی خاتمی مفید تر بود یا رفتن به مثلا کلاس ایروبیک ؟ روزی که پدرم آمده بود ملاقاتم در همان اوین به او گفتم بابا جان شماها هم اگر بجای نوار شریعتی و اعلامیه های آیه الله خمینی اون موقع ها می رفتی کاباره و کافه یا نوار گوگوش گوش می کردی شاید وضع نسل ما امروز بهتر از این بود که.... میدانی مهندس جان ما و همه هم نسلان ما تا بخودمان آمدیم یا انقلاب شد و یا جنگ و ما بچه ها و همنسلان انقلاب هستیم و مشکل بزرگ هم اینجاست ، از شکم نسل انقلاب دموکراسی دنیا نمی آید و متاسفانه خیلی از ماها بدون اینکه بخواهیم انقلابی هستیم خیلی هم که پیشرفت کنیم می شویم روشنفکر انقلابی ! . از ما ها قبل از اینکه دموکرات پیدا بشود انقلابی ِ ایدئولوژیست در می آید . یادته همان روزها که دانشگاه شلوغ شده بود آقای هاشمی در نمازجمعه به ما گفت بچه سوسول ؟ آره راست می گفت ما سوسولیم ! آدم سوسول نمی تواند حق خودش را بگیرد و همیشه یا باید کف زندان باشد و یا کنج خانه ، به من نظر من گستره و ژرفای دموکراسی در یک کشور کاملا بستگی به چند و چونی سوسول های آن کشور دارد . متاسفانه برخلاف تمام آرمان های روشنگری ، ا از دل سوسولیسم انقلابی در می آید ازدل سوسیالیسم هم دموکراسی ! ما اگر سوسول نبودیم کوی دانشگاه کتک نمی خوردیم ! ما اگر سوسول نبودیم بعد هشت سال بد بختی و زندان وبازداشت و یک دنیا هزینه دادن مملکت را تقدیم این کوتوله نمی کردیم ، اگر شما هم سوسول نبودید اون روز به بهانه اخلال در ترافیک نمی گرفتندتان ! مهندس جان ! من نه ضد اصلاحات شده ام و نه با اصلاحات مشکلی دارم اما مشکل من این است که اعتقاد دارم جنبش اصلاحات نوزادی سزارینی بود و نگذاشتیم وقت زایمانش فرا برسد و اصلاحات در ایران عمیقا کم مایه ، بی تجربه و نعل وارونه است . جامعه ای که هنوز شکوائیه اش را در چاه جمکران می اندازد ، جامعه ای که هنوز شب بیست و دوبهمن می روند پشت بام الله اکبر می گویند تا عکس آیه الله خمینی را شاید هنوز در ماه ببینند ٬ جنبش اصلاحاتش نباید از دانشگاه شروع بشود باید می گذاشتیم تا مثل همین الان که حضرات دنبال رابطه با آمریکا هستند اصلاحاتش هم از حوزه و جمکران شروع بشود ! . آنوقت بود که نه تو الان در زندان بودی و نه ما الان اینچنین آواره ، عیب همه ما این بود که اصلاحات را در جامعه مدنی می جستیم نه در مدینه النبی و عیب تو آن بود وقتی اصلاحات مرد هنوز دنبال اصلاحات بودی ونرفتی مثل خیلی های دیگر خودت را سرگرم پژوهای پرشیای مجلس کنی و از آب و نان هشت ساله اصلاحات ارتزاق کنی ، به غنیمت که فکر نکنی و بدنبال اصلاحات باشی آنهم اصلاحاتی هم که در این نظام از دانشگاه و خیابان شروع بشود ، باید هم که باتوم بخوری ، باید هم که بروی زندان تا بفهمی تنها جنگیدن عاقبتش اوین است !... حالا تو در زندانی ، وهم اندیشان سابقت یا درکنج دانشگاه ها با آنکه سن پدر تو و من را دارند به بهانه تحصیل عذر تقصیر دارند و یا مثل همان موقع ها کمر و دست و پایشان درد گرفته و برای مداوا باید بروند خارج ! . من و امثال من هم که تا دلت بخواهد آمارشان در همان هشت ساله بسیار شده بود ، فرسنگها دورتر از تو در زندان بزرگتری هستیم که حتی ملاقات هم نداریم ، حتی وکیل مدافع هم نداریم اما تا دلت بخواهد قاضی و بازجو داریم قاضی و بازجوهایی که به مراتب بی رحم تر و بی انصاف تر هستند اگر جرم اصلاح طلبی در دادگاه انقلاب ، زندان و ممنوع القلم شدن بود اینجا محروم از زندگی شدن هست و یا مثلا اگر روزی روزگاری در سنین نوجوانی ات از عشق به وطن رفته باشی جانت را در جبهه ها نثار کنی و روزگاری دمخور سرداران آسمانی بی درجه و بی پلاک و بی اسکورت بوده باشی پس یک فاشیستی ! یک تروریستی ! یک خائن هستی که نگذاشتی آقایان این رژیم را سرنگون کنند ، حالا زندان هم رفته باشی ، شکنجه هم شده باشی ، برای هر روزی که روزگاری با این رژیم بوده باشی ماهی هم به عوض در همان سلول انفرادی 209 مانده باشی باز جرمت غیر قابل گذشت است ! . بماند ، فقط خواستم بگویم که خوش به حالت که در زندانی و خوش به حالت که قاضی تو قاضی جمهوری اسلامی است نه اپوزیسیون ایرانی ! مهندس جان راستی من هنوزهم مثل آنروزها زندانی ام ، الان سه سالی است نه ملاقات دارم و نه آزادم می کنند نمی آئی ملاقاتم؟ ....

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟