نتيجه اصلاحات

چرا باید پشیمان بود؟
تقدیم به اکبر گنجی دلیرمردی که سمبل شکست اصلاحات است
از اصلاحات در جمهوری اسلامی دفاع می کنید؟ آیا هنوز به اصلاح طلبان امید دارید؟ این سئوال با مضامین مختلف بارها و بارها از من در مصاحبه ها و مکاتبات پرسیده شده است و اصلا امروزه کلیدی ترین پرسش در محافل سیاسی و اثرگذار جامعه ایران و ایرانیان شده است .سئوال دیگری مطرح می کنم:«چراامروزه خیل عظیمی از دانشجویان روزنامه نگاران و حتی فعالان طیف اصلاحات مثلا جبهه مشارکت که حاملان اصلی شعار اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی بوده اند امروز از اینکه در جبهه دوم خرداد بوده اند در مقابل مردم احساس شرمندگی می کنند و به شکست تلاششان اعتراف؟» برای این جواب باید به سالهای پیش از دوم خرداد ۱۳۷۶ در محیطهای روشنفکری ـ دانشگاهی بازگردیم. اگر آنروز شما در آن خفقانی که دولت هاشمی و اعوان و انصارش بوجود آورده بودند درباره معضلات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی جامعه سئوال می کردید و خواهان چگونگی بهبود آن می شدید پاسخشان این بود که :تا هاشمی هست این معضلات هم هست (هاشمی فردی بود که فقط به بزک کردن جامعه اعتقاد داشت در حالی که کرباسچی در تهران مشغول گل کاشتن بود و عامه مردم به به و چه چه سر می دادند در سوی دیگرش هم سعید امامی مشغول پر پر کردن گلهای فرهنگ و اندیشه بود زندانهای اوین و توحید و وصال و ۲۰۹ و... پر بود از مخالفان و روشنفکران و دگراندیشان که یکی پس از دیگری یا در بازداشتگاهها خرد می شدند و یا در خلوت و سکوت خانه های امنیتی به جوخه های مرگ سپرده می شدند، جامعه دولت هاشمی جامعه ای اینچنینی بود بزک شده و خفقان گرفته و بشدت امنیتی آرامشش آرامش قبل از طوفان بود .. هاشمی آنروزها نقطه تمام مشکلات بود و باید برای باز کردن درهای بسته مشکلات جامعه وی می رفت هاشمی «شاه کلید» محسوب می شد . رفتن هاشمی نیز دو راه بیشتر نداشت انجام انقلاب و برچیدن اساس نظام جمهوری اسلامی و یا پایان قانونی عمر دولت وی .فرمول اول در آنزمان هنوز طرفدار نداشت چراکه هنوز اثرات کاریزماتیکی آیت الله خمینی بروی این حکومت احساس می شد وافرادی همچون سعید حجاریان وآقاجری و ...گرچه از مخالفان هاشمی بودند اما طرفدار جمهوری اسلامی و بر این اعتقاد که هنوز راه های طی نشده بسیاری برای نظام هست از جمله اصلاحات در ساختار جمهوری اسلامی. با پایان عمر دولت هاشمی سید محمد خاتمی از گوشه کتابخانه ملی با شعار اصلاحات آمد و حاکم هم شد !روحانی میانه رویی که از سکوت هشت ساله جناح چپ مذهبی موسوم به مجمع روحانیون مبارز برخاسته بود و حمایت دانشجویان و نیروهای ملی و مذهبی را نیز با خود داشت . امید زیادی بود به وی و اصلاحات در جمهوری اسلامی!. پس از دوم خرداد بخشی از همان نسلی که با آمدن خاتمی و انجام اصلاحات همه مشکلات جمهوری اسلامی را قابل حل می دانستند و حتی به فکر صدور مدل «مردمسالاری دینی» به دنیا بودند و با آن به «گفتگوی تمدنها» می اندیشیدند به تدریج مقابل مشکلات عجیبی قرار گرفتند و معضلات جدی تر وحادتری حتی از زمان هاشمی را پیش روی خویش دیدند به عنوان نمونه مقابل قتلهای زنجیره ای و به خاک و خون کشیده شدن تجمعات دانشجویی و دانشگاه و یا سیل بازداشت روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و...قرار گرفتند. چالشها چالشهای جزئی نبود دولت اصلاحات از آزادی بیان حکومت قانون دفاع ازاحزاب سیاسی و مطبوعات مستقل از حکومت و جامعه مدنی و زنده باد مخالف من دم می زد و در مقابل رهبر با ارکان انتصابی نظام همانی را می کرد که دولت هاشمی می کردو شاید با شدت و حدت بیشتر هم !و علنا هم می گفتند:"هیچ چیز تغییر نکرده است " اینجا بود که در همان اولین سالگرد دوم خرداد دانشجویان در زمین چمن دانشگاه تهران در حضور خاتمی این سئوال را مطرح کردند که چرا همه آن معضلاتی را که پیش از روی کار آمدن دولت اصلاحات بود همچنان وجود دارد؟ و خاتمی نیز جوابش یکی بود اختیار ندارم نمی گذارندو ... مجلس نیز بدست اصلاح طلبان افتاد اما بازهمانها می گفتند«هیچ چیز تغییر نکرده است» و واقعیت نیز البته همان بود . دانشجویان که وضع را دیدند حقیقت را دریافتند و در سال بعد باز در همان سالگرد دوم خرداد فاتحه اصلاحات را خواندند و با شعار «عبور ازخاتمی» خروج خود را از حاکمیت اعلام کردند .نمایندگان مجلس نیز چندی بعد تر خسته از خیمه شب بازی شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت یا از قدرت کنار کشیدند و استعفا دادند و یا توسط شورای محافظه کار نگهبان از بازی کنار گذاشته شدند.به نظر من پایان اصلی اصلاحات همینجا و شروع مجلس محافظه کار هفتم بود.و امروز! امروز باز از هر کس درباره معضلات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی جامعه سئوال می کنید و خواهان چگونگی بهبود آن می شوید یک پاسخ بیشتر ندارند: «تاجمهوری اسلامی هست این مشکلات هم هست» یعنی دیگر بی چون و چرا و بدون هیچ امیدی به آینده این نظام برای باز کردن تمام درهای بسته مشکلات ایران رفتن حکومت جمهوری اسلامی «شاه کلید» محسوب می شود! این جواب گرچه برای خیلی ها مسلم است اما بسیار پاسخ سختی است چراکه بسیار جوانان برای حفظ این چارچوب که گمان می رفت «جمهوری» است در هشت سال نبرد بی امان با دشمن خارجی صدام و تمام دنیا جانشان را از دست دادند .بسیار از خیل عظیم دانشجویان اساتید و روشنفکران و... برای درمان و ترمیم و اصلاح این رژیم رنج ها کشیدند و مصیبتها دیدند و برای اصلاحات در مقابل «دشمن فرضی!» در دادگاهها و بازجویی ها فریاد زدند و به زندان رفتند و بسیار دیگر نیز ناخواسته در خلال همین دعوای اصلاحات از شدت فشارها و نبود امنیت جانی کشور را ترک گفته و به تبعید درآمدندو.... به پیشانی نوشته این یادداشت برگردیم : «چرا باید پشیمان بود؟» و این پاسخ این است که بخاطر اینکه فقط هشت سال بیشتر حق حیات به سردمداران رژیم جمهوری اسلامی داد! در همین جا بیاد آخرین دفاعم در دادگاه مطبوعات می افتم که به اتهام نگارش مقاله ای در ماهنامه مهران در حال محاکمه بودم که به قاضی سعید مرتضوی گفتم :"اگر امروز به حرفهای نوشته شده در روزنامه ها توجه نکنید فردا باید شاهد همین نوشته ها بروی پلاکاردها و بدست ملت در کف خیابانها باشید" امروز با اطمینان و با استناد به همین ماه عسل حاکمان جمهوری اسلامی و پایان تمام ادعاهایشان میتوان گفت که :حکومت ولایت مطلقه فقیه دیگر قادر به جمع کردن دست و پای خویش نخواهد بود و با شکست اصلاحات پایان کار رژیم و سرآغاز رهایی مردم ایران نیز فراخواهد رسید به شرط آنکه همه بدانیم و ایمان بیاوریم که « پیروزی را باید به قیمت جانمان بدست آوریم و پیروزی با ماست چراکه آزادی حق ماست و حق هم گرفتنی است نه دادنی ...

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟