سكولاريسم
سکولاریسم هم مثل کلملاتی روشنفکری ویا غربزدگی امروزه در ایران تبدیل شده است به یک ناسزا ! و برای اینکه کسی را بخواهند تحریم سیاسی کنند و یا با چوب تکفیر دینی بکوبندش کافی است که او را "سکولار" قلمداد کنند ، چیزی که می بینیم و دیدیم بر سر افرادی همچون دکتر آغاجری و یا دکتر سروش و گاها هم محمد خاتمی آورده اند و کماکان می آورند .
اما سکولاریسم چیست و به چه کسی به واقع میتوان گفت سکولار ؟
سکولاریسم که واژه ای است غربی چیزی در حدود دو قرن عمر دارد و چنانچه پاره ای از مورخان نوشته اند اولین با در جدال و نزاعی بین دولت و کلیسا در فرانسه بکار رفته است .
اموال کلیسا را دولت مصادره کرد و بر این مصادره کردن نام سکولاریزه کردن نهاد ، و اکنون که به عقب برمیگردیم و کاربرد تاریخی این واژه را مورد بررسی دقیق قرار می دهیم می بینیم که حقیقتا این واقعه و این استعمال ، به نحو سمبلیک میتواند تمام ماهیت و اصالت سکولاریسم و سکولاریزاسیون را توضیح دهد و شفاف کند .
شما برای اینکه تابلوی روشن و گویایی از مفهوم سکولاریزاسیون بر پیش چشم داشته باشید همواره باید آن نزاع و جدال کلیسا و حکومت و یا دین و دولت را در ذهن بیاورید و مفهوم آنرا بررسی نمائید ، یعنی آن واقعه تاریخی نزاع دین و دولت و آنگاه مصادره شدن اموال کلیسا به دست دولت را ، این واقعه گویای تمام امر است . البته سکولاریسم در این حد نه بود و نه باقی ماند ولی واژه اش در آن موقعیت بکار رفت . به همین سبب بود و بوده است که سکولاریسم را جدایی دین از دولت معنا کرده اند و امروز هم افراد سکولار در جامعه ما به افرادی گفته می شود که در راغب و مشتاق جدایی دیانت از سیاست هستند که در مقابل اینان هم البته کسانی هستند که به همبستگی و عینیت و برابری دیانت و سیاست پای می فشارند و سخت در تقلایش هستند و همواره این قول مدرس را ورد زبان می سازند که : "دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما " و حتی آنقدر در حقانیت و رسمیت این کلام ایماندار هستند که بر پول رسمی و رایج کشور نیز این قول را درآورده اند ! و این قول امروزه نه قول مدرس شده است که غالب و اکثر فقهای شیعی بر آن رضا دارند و آنرا به عنوان یکی از ارکان دین اسلام و خاصه شیعه برشمرده اند و میگویند که :اسلام و به طور ریزترش مذهب تشیع همواره مانند دیگر ادیان همچون مسیحیت و یهودیت نیست که نسبت به سیاست بی تفاوت بوده ، در اسلام این طور نیست و اسلام یک دین سیاسی است ! فلذا در ذات اسلام سیاست مستتر است و یک مسلمان مومن نمیتواند سیاسی نباشد همانطور که پیامبر اسلام نیز یک فعال و کوشنده سیاسی بوده ، وارد عرصه سیاست شده و مدینه تشکیل داده و از کیان آن مدینیت دفاع کرده و حتی برای حفظ و استقرار آن جنگ نموده و پیروان خود را نیز درسهای سیاسی میداده و ... پس مسلمانان هم باید سیاسی باشند و شیوه اورا تبعیت کنند .
محل نزاع در همینجا و همین کلام است ! اینجاست که به زعم اینان جداکردن دین از سیاست امری است حرام و بقول حاکمان امروزی دینی و قضایی کشور نفی مسلمات و تشکیک در دین است و امری است در جهت تفریق اسلام .
حالا برای اینکه این مدعیات و معانی اش را بیشتر وارسی کنیم باید به یکی از زیر مجموعه های "سکولاریسم" که جدایی دیانت از سیاست است بیشتر دقت کنیم ، چراکه لازم به ذکر است بر خلاف نظر آحاد عامه سکولاریسم به معنی جدایی دین از سیاست نیست بلکه یکی از میوه های این درخت پر شاخ و برگ سکولاریسم جدا کردن دین از سیاست است .
سکولاریسم به معنای لغوی آن یعنی زمان و عصر و سکولار یعنی امروز ی و کنونی ، در فلسفه غرب بدنبال اصطلاحات فلسفی شان تقسیم بندیی را که نسبت به جهان هستی دارند چنین می گویند که جهان هستی دو مرتبه دارد ، یکی مرتبه زمانی و یکی مرتبه بی زمانی و بی مکانی البته در مشرق زمین نیز هم در فلسفه و هم در عرفان این تقسیم بندی رایج و مشهود است ، فوق زمان (لازمان و لامکان ) و تحت شمول زمان و یا بقول مرحوم ملاصدرا "زمانیات " لذا وقتی که صحبت از زمانیات می کنند منظورشان عالم ماده است در مقابل عالم ماوراء طبیعت .
این حکم را عموم و عامه عقلا و بزرگان فکری پیشین صادر می کردند که جهان ماوراء طبیعت زمان ندارد و در بی زمانی و بی مکانی محض است و یا بقول امروزی آن فرا زمانی و فرامکانی است ، ماده ندارد و فرا مادی است ، و این جهان طبیعت ماست که ماده دارد ، زمان دارد و وزن دارد و مکان ، و مشمول مرور زمان و گذشت زمان می شود و این زمان دار بودن را یکی از مشخصات اصلی این جهان طبیعی می دانند .
پس وقتی که میگویند عالم زمانی یعنی عالم طبیعت . لذا سکولاریسم یعنی ورود و پادر کشیدن بر دامن طبیعت و ماوراءطبیعت ، عالم بالا را پشت سر گذاشتن و نا دیده گرفتن . این معنای دقیق کلمه و لغوی سکولاریسم است . سکولاریزاسیون که مفهومی متعددی دارد نیز یعنی به پدیده ها به حوادث و البته به انسان از چشم طبیعت نگریستن و بعد ماوراء طبیعی آنها را نادیده گرفتن و به کناری نهادن .
شما خواه به حکومت نگاه کنید ، خواه به تاریخ ، خواه به شخصیتهای تاریخی ، خواه به وظیفه انسان و یا اخلاقیات و حقوق ، همه اینها را وقتی که بیائید و پوسته و غلاف ماوراء طبیعی اش را بکنید و از آنها جدایش کنید و جامه غیر طبیعی و لازمان را از تن آنها بدر آورید و آنها را خالص و عریان و صد در صد طبیعی ببینید و در عالم طبیعت و ماده و زمان بنشانید به این کار شما می گویند "سکولاریزاسیون" و به محصول و فرآورده عمل شما می گویند «سکولاریسم» .
این معنای لغوی سکولاریسم و سکولاریزاسیون بود و لذا اینجاست که در تمام تحقیقات و تحلیل ها که انسان پای تمام عناصر و اجرام ماوراء طبیعی را از صحنه بدر می کشد و خارج می کند نوعی سکولاریزاسیون مرتکب شده است . یعنی محدود و محصور می کند یک حادثه و واقعه را در چهره طبیعی او و به وجود ابعاد ماوراء طبیعی او نگاه نمی کند .
در جهان معاصر ما نیز چنین اتفاقاتی به کرات افتاده است نمونه های بی شماری که مشاهده می شود انسانها و حتی مسلمانها و متشرعین چگونه قدم به قدم پای در عرصه سکولاریسم گذاشته اند و کمابیش کوشیده اند تا حساب عالم طبیعت را از حساب عالم ماورا طبیعت جدا کنند و این جدا سازی را چنان دقیق و ظریف انجام داده اند که یا کسی آگاه به آن نمی شود و یا گمان می برد که اینها عین و مکمل هم هستند و بوده اند .
ساده ترین آن این است که ما وقتی به هم می رسیم ، می گوییم سلام ! و هنگلمیکه از هم جدا می شویم می گوئیم : خدا حافظ ، این خداحافظ یک زبان و ادبیات غیر سکولار است ، یعنی در حفظ و نگهداری همدیگر پای خدا را وسط می کشیم و از آن استمداد می طلبیم . یک عنصر ماوراء الطبیعت را به میان طبیعت می کشیم و هم از او یاد می کنیم و از او کمک می خواهیم . این یعنی اینکه ما همچنان در دامن ماوراء الطبیعت زندگی می کنیم اما زبان و دل ما هنوز سکولار نشده است و همچنان این عوامل در او دخیل هستند ، چرا که زبان نقش مهم و عامل اصلی شکل دادن به ذهن و عقل می باشد و همه فرهنگها و.... از طریق زبان وارد ذهن ما می شود و ما تحت تاثیر قرار می گیریم . زبان بسیار مهم است اما از ان مهمتر و اولی تر مسئله انگیزه هاست .
انگیزه ها و اندیشه ها
ما در عمل بیش از هر چیزی تابع انگیزهای خود هستیم اگر انگیزه ها دینی باشد نگاه جامعه دینی است ، انسان دینی است و غیر سکولار می باشد ، اما اگر انگیزه ها غیر دینی باشد آنوقت است که انسان و جامعه سکولار می شود . با نگاهی به تاریخ معاصر می بینیم که رفته رفته انگیزه های دینی به جای انگیزه های غیر دینی در جوامع نشانده می شود ، به عنوان مثال همه انسانها بدنبال نظافت و بهداشت هستند ، اگر بیائیم انگیزه ها را از بهداشت و نظافت مورد کنکاش قرار بدهیم می بینیم که در روایات اسلام آمده اسا : « النظافه من الایمان » یعنی انسان حسب دلیل دیندار بودن باید اهل نظافت و بهداشت هم باشد و یا اینکه ما همه دوستدار و عاشق آب و خاک سرزمین مادری مان و میهنمان هستیم و می بینیم که در روایات اسلام نیز آمده است : « حب الوطن من الایمان » یعنی وطن دوستی و ملیت گرایی از ایمان است ، یعنی به مجرب ایمان داری باید وطن و سرزمینمان را هم دوست داشته باشیم و از آن دفاع کنیم .
حالا امروز ما وقتی از بهداشت حرف می زنیم و آنرا رعایت می کنیم و یا وطنمان را دوست می داریم و از آن دفاع می کنیم کدام انگیزه ها را رعایت می کنیم ؟ یعنی آیا قربه الی الله مسواک می زنیم و حمام می رویم و یا نه عاقلانه و بر حسب عقل و شعورمان می فهمیم که باید نظافت و بهداشت را رعایت کنیم چرا که برای سلامت بدنمان واجب است حالا خدا هم راضی است چه بهتر ! اما اگر خدا هم نگفته بود و ما در روایات هم نداشتیم امروز عامه مسلمانان و حتی متشرعان هم مسواک می زدند و حمام می رفتند چرا که از طریق عقل و استنباط جمعی اینچنین بر آمده که نظافت و بهداشت امری است مطلوب و لازمه زندگی و یا وقتی که دشمن به خانه ما حمله می کند و خاک ما را مورد تجاوز قرار می دهد ممکن است ما بنا به انگیزه های دینی به دفاع از خود برخیزیم اما می شود هم انگیزه دینی نداشت و باز هم به دفاع برخواست همچنانکه می بینیم در جوامع غیر دینی هم هنگامیکه خاکشان مورد تجاوز قرار می گیرد به دفاع بر می خیزند و با او می جنگند و خاک و مال خویش را محترم می شمارند و از آن دفاع می کنند .
امروز جوامع سکولار اینچنین شده اند و با نگاهی گذرا می بینیم که عموم اعمالی را که جوامع دیندار انجام می دهند آنها هم انجام می دهند و نسبت به آنها معتقدند و آنهارا انجام می دهند ، یعنی در جوامع سکولار هم دفاع هست ، بهداشت هست و... آنها هم اگر ببینند که نابینا و چاه هست خاموش نمی نشینند ، به کمکش می شتابند اما نه به حکم اینکه اگر خاموش بنشینند گناه هست به حکم اینکه انسان هستند و لازمه انسان بودن هم نوع دوستی و انسانیت است .
مثال دیگر اینکه در جامعه سکولار ما وزارت کشاورزی داریم ، وزارت کشور داریم ، وزارت خارجه داریم ، وزارت نیرو داریم و در یک جامعه دینی هم اینها را داریم ، پس در ظاهر امر هیچ فرقی بین یک جامعه دینی و سکولار نیست اما در این میان انگیزه ها متفاوت است و همین انگیزه هاست که اختلاف برانگیز است .
اعمال و بنا و ساختمان در هر دو جامعه یکسان است ، نهادها و اعمال واحد است و این انگیزه ها و داعی هاست که فرق دارد .
این مفهوم از سکولاریزیم را ما باید در نظر داشته باشیم : " اعمال در جوامع دینی از سر داعی و رضایت خداست و در جوامع غیر دینی و سکولار اعمال نه از سر مخالفت با خدا و دشمنی با او بلکه بنا به حکم عقل و شعور و منطق است .
سکولاریزیم آن هیولا و شبه وحشتناکی که تصورش در جوامع دینی می رود نیست . عالم امروز محضر انگیزه ها و اندیشه هاست نه چیز دیگر !
کوتاه کلام این است که در جوامع دینی به ما می گویند که : "ما مکلفیم به انجام وظیفه و تکلیف " یعنی باید اینچنین بکنیم چون موظفیم اما در جوامع سکولار عین همان اعمال را انجام می دهند و می گویند این اعمال را به دلیل عقل و اندیشه است که انجام می دهیم .
* دانشجوی دکترای حقوق بشر، دانشگاه خاور میانه ترکیه