نامه سرگشاده به رهبر



بنام خداوند
آقای خامنه ای! رهبر حکومت اسلامی ایران
سلام علیکم
حضرتعالی مرا نیک می‌شناسید و تاریخ و ملت معاصر ایران نیز مرا و دوستان سابقم را که از یاران شما می‌باشند را نیز به خوبی می‌شناسند.
دوستان سابقم و فدائیان شما این روزها بی امان و سخت مشغول دفاع از شما و حکومتتان هستند و الحق هم که تا پای جان بر سر این پیمان ایستاده‌اند اما چه حیف که سود این دفاع احمقانه را نه شما که دشمنتان آمریکا خواهد برد، که این دفاع خشونت‌طلبانه مساوی است با باز شدن پای ژاندارم‌های منطقه و آنچه که بر سر افغانستان و عراق آمده است و باقی ماجرا دانشجویان و ملت این روزها به خیابان‌ها ریخته‌اند و فریاد بر داشته‌اند و آزادی و مساوات را طلب می‌کنند فریاد بر می‌آورند و خواستار عدالت اجتماعی هستند و از همین روست که مباح است تا خون پاکشان نیز بر سنگفرش خیابان‌ها نقش بندد.
راستی مگر چه شده است که امروز حرف از عدالت و آزادی و حرف از همه پرسی و برابری اجتماعی ممنوع است و تاوانش مرگ است؟ مگر این‌ها ارکان متشکله این نظام نبود؟ مگر این انقلاب برای استقرار آزادی به پیروزی نرسید؟ مگر این انقلاب به پیروزی نرسید تا جامعه بی طبقه توحیدی را برقرار کند؟ پس امروز در پس گذر از بیست و چهار سال چه شده است که اگر در خیابان‌ها حرف از آزادی و حاکمیت مردم بزنی گرفتار جوخه های مرگ و وحشت فدائیان شما خواهیم شد؟ پس باید پذیرفت که این انقلاب و حاکمان و فدائیان آن و همه و همه چیز آن رنگ باخته است!
در همین دو روز گذشته بود که ایادی شما مرا به وحشیانه‌ترین شکل ممکن از مقابل دانشگاه تهران ربوده و به سیاهچالهای خویش بردند و به شکنجه و ارعاب من پرداخته‌اند و وقتی که برایشان خواسته‌هایمان را که همان ارزش‌های سابق این نظام بوده را مطرح می‌کردم می‌گویند که زور بیجا می‌زنیم! اما غافل از آنکه هیچ زوری هر چه اندک اما بی حاصل نخواهد بود مگر نه اینکه پیر جماران گفته است که وقتی که حقیقت و صداقت مطرح باشد آتش اگر چه به اندازه کف دستی هم باشد دنیایی را خواهد افروخت!
امروز عده ای حزب اللهی نما با سو استفاده از لباس و چکمه مقدسی که روزگاری با افتخار آن‌را بر تن نموده و مقابل دیکتاتوری صدام ایستاده بودیم به خیابان‌ها ریخته و رقص آتش و چماق برکرده و به ما می‌گویند که آرام بگیریم و به نوعی خفه شویم و حرفی از آزادیخواهی و عدالت طلبی نزنیم و ما هم گفته‌ایم و می‌گوییم که نمی‌توانیم بیش از این سکوت کنیم چرا که دل شکسته‌ایم و داغدار هنوز که هنوز است داغ برادران شهیدمان بر دلمان است داغ آنان که شب بر خاک‌های شلمچه می خفتند و روزبه آسمان‌های فکه می‌پیوستند داغ آنانی که تا آخرین لحظه بر پیمانی که با ملت بسته بودند و آن دفاع از ایران و ایمان بود وفا دار ماندند و نارنجک را که می‌دیدند آغوش خویش را برایش باز می‌کردند تا مبادا کمر گردان بشکند!
پدرانمان به خاطر مبارزه با غارت پهلوی به خاطر احیای عدالت اجتماعی به خاطر استقلال و آزادی و جمهوری و اسلامی به خیابان‌ها ریختند و شلاق خوردند و زندان رفتند و خودمان نیز برای استمرار این نظام تمام محدودیت‌ها را متحمل شدیم و گشنگی کشیدیم جنگ هشت ساله را پشت سر گذاشتیم و تمام معذوریت‌ها را تحمل کردیم در خانه های فقر زاده شدیم اما امروز وقتی به زعفرانیه و کامرانیه و آجودانیه می‌رویم و چشممان به برج‌ها و کاخ‌های کارگزاران شما می‌افتد سرمان گیج می‌رود و دلمان سخت می‌گیرد که این است نظام اسلامی و علوی!؟ آیا باید آرام گیریم؟
ما که چند صد دانشجوی پای برهنه و از نسل انقلاب و مستضعف هستیم برای چه آرام گیریم؟
ما که چیزی نداریم تا از دست بدهیم جز جان ناقابلمان که مشتاقیم آن‌را هم به پای عقیده مان بدهیم؟ مشتی دانشجویی شوریده که عهد بسته‌ایم تا بر پای این بیرق عدالت طلبی و آزادیخواهی که در دست داریم بایستیم.
پس می‌ایستیم چنانچه حضرتعالی نیز در سال‌های مبارزه با سلطنت ایستادید. می‌ایستیم و هراسی از برچسب‌هایی که این روزها اطرافیان شما به ما می‌زنند نداریم. ما که هم خود می‌دانیم کیستیم و هم ملت می شناسنمان ما که نسل خون و آتش و قیام هستیم ما که نسل انقلاب هستیم ما که نسل جنگ هستیم ما که نسل شهادت و شهامت هستیم و اکنون که باز از همان ارزش‌های اولیه انقلاب می گوییم اراذل و اوباش و سوسول و شورشی و بچه ساواکی لقب می‌گیریم! براستی ما سوسول هستیم؟
ما که با سنین دوازده سالگی و سیزده سالگی با جعل شناسنامه به جبهه می‌رفتیم و نوجوانی مان را بوی باروت و آتش و خون پرکرده و با شهادت و به خاک افتادن هر برادرمان به خاک افتادیم و اکنون از میان هر صد دوستمان یک نفرشان را سراغ نداریم که پیکری سالم داشته باشد و هر کدام را که می‌نگریم جزئی از اجزای بدنش قلابی است و مصنوعی سوسول هستیم؟
آقازادگانی که بیست و چهار سال است در کنج عافیت و هزارتوهای پلیدشان به سر می‌برند و از خون این ملت ارتزاق می‌کنند و تعطیلات آخر هفته‌شان را در کانادا و اروپا و آمریکا می‌گذرانند ولی نعمت این مملکت هستند و مردان مرد؟
آری در ابتدای کلام آوردم که امروزه بسیاری از واژه‌ها رنگ باخته‌اند و عوض شده‌اند.
شما نیک می‌دانید که این ملت و دانشجویان با کسی یاکسانی مشکل و خصومت شخصی ندارند. در دل این ملت دیگر جایی برای مشکل و خصومت شخصی نمانده است ملتی که هشت سال جنگیدن و رزم بدون کینه شخصی را آموخته‌اند چگونه می‌توانند دل به کینه شخصی و مشکلات خانوادگی و خصوصی بدهند؟
مگر از بین رفتن آزادی‌های سیاسی و اجتماعی سرکوب همه جانبه مردم پایمال کردن حقوق زنان گسترش فقر و بیکاری اعتیاد و فحشا و از بین رفتن ارزش‌های والای انسانی دیگر جایی برای کینه و عداوت شخصی هم برای این ملت باز گذاشته؟
جناب آقای خامنه ای!
شما برای پیروزی حاکمیت مردم سالاری خود زندان رفته‌اید و شلاق خورده ایدو ما برای برقراری و صیانت آن بارها و ماه‌ها و سال‌ها در «بازداشتگاه توحید» زندان‌های انفرادی را تحمل کرده‌ایم و شکنجه‌هایی را کشیدیم که هر کدامش برای یک‌بار مردن در بازداشتگاه «کمیته مشترک» بس و کافی بود.
شما که خود روزگاری فعال و زندانی سیاسی بوده‌اید نیک می‌دانید که چه راه پر خطر و ناهمواری را پیش رو داریم و هر گز سکوت نخواهیم کرد چرا که این راه اگر سکوت پذیر بود در روزگار جوانی شما هم سکوت می‌کردید!
در هفته پیش که اعتراض و انتقاد خویش را در کوچه پس کوچه های تهران به هنگام تعطیل شدن کلاس درس و در حال رفتن به خانه زمزمه می‌کردیم خود نمی‌دانستیم که دست بر چه نقطه حساسی گذارده‌ایم و چه زود ملت را در پشت سر خود یافته و امروز که به یک هفته گذشته خوب می‌نگریم می‌بینیم که تیر چه درست بر هدف خورده است!
ما تا استقرار آزادی و استقلال و تا برقراری جمهوری ناب از پای نخواهیم نشست و اگر ما را هم از پای در آورند اما دغدغه‌ها و فریادهای ما جاودانه خواهد ماند چرا که این دغدغه‌ها ماندگار است و پس از ما نیز می‌ماند و بار دیگر شهر و کشور را به انقلاب وامی‌دارد!
این شعله ای که در سینه های دانشجویان و ملت است و قول می‌دهم که روز به روز فروزان‌تر خواهد شد و می‌بینید که هر روز از یک دانشگاه و خیابان و شهر سر می‌کشد و از هیجده تیرماه روز اوج مظلومیت دانشجویان نیز می‌گذرد و می‌گذرد و از ما نیز شاید خاکستری خواهد ساخت اما بی شک بهار زیبایی را ارمغان خواهد داد.
این روزها مشتی چماق به دست از نام و نان شما ارتزاق می‌کنند و به بهانه دفاع از شما به مال و ناموس مردم حمله می‌برند و عربده می‌کشند و ترک تازی می‌کنند و به ملت و جوانانی حمله می‌برند که روزگاری ولی نعمت این مملکت بودند داغ و درفش بر سر این ملت فرو می‌آورند و حیدر حیدر سر می‌دهند و چاقو و تیغ بر صورت دختران و پسران این مرز و بوم می‌کشند و برای سلامتی شما صلوات سر می‌دهند!
 آقای خامنه ای !
اگر این جماعت مست از باده قدرت با شمایند بگویید تا فاتحه این نظام را بخوانیم و اگر با شما نیستند چرا قوای امنیتی و انتظامی ما که رکورد دار کشف براندازها و مخالفان و تروریست‌ها و شورشیان هست با ایشان برخوردی نمی‌کنند؟
چرا هنگامی‌که فقط چند خیابان بالاتر از محل اقامت شما مدعیان فدائی و ذوب شدگان شما این پادوهای داخلی خشونت تیغ بر ملت ایران می‌کشند و جان و مال و ناموس ملت را نشانه رفته‌اند شما در سخنرانی شصت دقیقه ای خود ششصد بار از دشمن خارجی می‌گویید و خطر آن‌را برای این ملت بر می شمارید؟
ان‌شاءالله که شما از آنچه تا به حال این چنگیزها و مغول‌های دوران کرده‌اند بی خبر بوده‌اید. اما بدانید که اگر با خبر می‌باشید و خدای ناکرده از این اعمال خشنود بوده‌اید بدانید که دیر یا زود است که به سرنوشت همسایه خویش و فدائیانش مبتلا خواهید شد.
مقام رهبری این تصدیع هیچ دلیلی نداشت جز آنکه بر خود تکلیف دانسته که به مصداق «النصیحة لائمة المسلمین» و همچنین اخلاقاً و منطقاً باید بخشی از دلایل و دفاعیات خود را برای اعتراض به وضعیت موجود مستقیماً خدمتتان بیان داشته.

 با تشکر و احترام کوچک‌ترین فرزند این آب و خاک
امیر فرشاد ابراهیمی ۲۸/۳/۱۳۸۲
تهران

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟