مهندسي پرونده ترور سعيد حجاريان
سال ۱۳۷۵ بود كه
شوراي مركزي حزبالله تصميم گرفت به خاطر خيز برداشتن براي انتخابات رياست جمهوري سال
۷۶ يك سري حركات فرهنگي با پس زمينه سياسي انجام دهد. از آن جمله بود راه اندازي واحدهاي
فرهنگي كه اين بخشها در قالب "جبهه فرهنگي موعود" سازماندهي ميشد مسئوليت
اين جبهه بر دوش بنده بود. از جمله فعاليت هاي اين جبهه برگزاري نمايشگاه هاي فرهنگي
و ... به مناسبت هاي مختلفي همچون دهه فجر، هفته دفاع مقدس، هفته بسيج و ... بود. در
يكي از اين نمايشگاهها كه قرار بود با همكاري حزبالله شهر ري برگزار شود ما از آنها
نفري خواستيم كه رابط ايشان و ما شود. براي تحويل گرفتن مواد نمايشگاه و هماهنگي يك
شب جمعه، جواني ريز نقش با موتور هندا و با لباس بسيجي آمد به دفتر جبهه فرهنگي و خود
را معرفي نمود: من عسگر هستم! سعيد عسگر. حاج محمود مرا خدمتتان معرفي كرده براي نمايشگاه
و اينكه اگر در ميدان حرم گذاشته شود خوب است و ...
اين شروع آشنايي
من و سعيد عسگر بود، رفته رفته اين آشنايي بيشتر شد تا آنجا كه وي حداقل هفته اي سه،
چهار بار به جبهه فرهنگي ميآمد.
بهمن ماه سال ۷۵ بود كه به دنبال نظر شوراي مركزي
حزبالله شوراهاي عمومي تغييراتي در بدنه خود دادند.
سعيد عسگر نيز ضمن
به عضويت درآمدن در شوراي عمومي حزبالله شهر ري مسئول امور فرهنگي حزب الله شهر ري
شناخته شد. سعيد عسگر پتانسيلهاي خوبي داشت كه استفاده از آنها براي انتخابات سال
۷۶ ميتوانست مفيد فايده شود.
از جمله آن ها:
۱- پدر وي رئيس آموزش پرورش منطقه شهر ري بود و ميتوانست
ما را در گزينش افراد مورد نظر براي عوامل اجرايي انتخابات سال ۷۶ پاي صندوقها ياري
نمايد.
۲- دانشجو بود و
ميتوانست براي ايجاد هسته دانشجويان حزبالله شهر ري ما را ياري نمايد.
۳- از بسيجيان فعال منطقه بود و سمپات خوبي در بين
پايگاه هاي شهر ري براي ما به حساب مي آمد.
۴- نيروي فعال و
تمام وقت خوبي بود. الحق و الانصاف هم سعيد و پدرش در انتخابات رياست جمهوري هر كاري
از دستشان بر ميآمد انجام دادند؛ از برپايي ستادهاي تبليغاتي در شهر ري گرفته تا به
آتش كشيدن پلاكاردهاي خاتمي و ضرب و شتم هوادارانش! و ...
آخر قرار بود كه
اگر ناطق نوري رئيس جمهور شود و تقيپور مديركل وقت آموزش پرورش تهران، بشود وزير.
از اين نمد كلاهي هم نصيب پدر سعيد عسگر خواهد شد. اما آن بيست ميليون راي لعنتي (يكبار
اين لفظ ۲۰ ميليون لعنتي را از احمد جنتي شنيدم) همه ي نقشه ها را نقش برآب نمود.
خلاصه سعيد يك پاي ثابت جلسات چهارشنبه هاي حزبالله
شهر ري بود و گاها يكشنبه ها هم به تهران مي آمد و در جلسه شوراي تهران شركت مي
كرد. هر زماني كه به نحوي به وجود نيرو احتياج بود روي سعيد براي آوردن بيست الي سي
نفر حساب مي كرديم! از آن جمله بود در مراسم ۱۳ آبان سال ۷۶ كه من سعيد را ديدم كه
با يك وانت از بر و بچه هاي شهر ري آمده بود.
شب همان روز از اطلاعات
ناجا گزارش رسيد كه سعيد عسگر در تجمع مسلح آمده بود، بعد از تحقيق ما از خود وي معلوم
شد كه وي ارتباطاتي نيز از طريق پدرش با قبه مشاور اجتماعي و مسئول دفتر سعيد امامي
داشته و دارد. از اينجا بود كه حساب ديگري روي سعيد باز شد. حسابي كه هم احتياط بيشتري
را طلب ميكرد و هم نزديكي بيشتر! چرا كه هم مي توانست پل ارتباطي خوبي براي ما باشد
و هم پل ارتباطي خوبي براي وزارت. به هر حال سعيد چند باري قبه را و يكبار هم آشنا،
معاون ويژه و امور سرويس وزارت اطلاعات كه داماد دري نجف آبادي هم هست براي سخنراني
به جلسه شوراي مركزي آورد. شب حادثه كوي دانشگاه نيز طبق معمول سعيد با يكسري از بر
و بچههاي شهر ري آمده بود. بقول حسين الله كرم "پاكار" سعيد در آن زمان
مسئول جلسات تحليل و بررسي ناحيه ۴ شهر ري و عضو فعال گردان عاشورا سپاه شهر ري بود
و از سوي همان سپاه مدتي بود كه تسليح شده بود. خلاصه در گير و دار حمله دوم در شب
۱۸ تير ماه اسلحه وي مفقود مي شود (البته خود وي اذعان ميداشت كه چند نفر دانشجو
ريخته اند بر سر وي و با تيغ موكت بري تهديدش كرده اند و وي را خلع سلاح نموده
اند كه اين حرف وي را منابع اطلاعاتي ناجا تائيد نكردند و درگيري فوق تائيد نشد و گمان
ما در اين بود كه وي براي اينكه انگ بي عرضه بر وي نچسبد اين داستان را بهم بافته است!
رد سلاح وي گرفته شد تا اينكه وزارت اطلاعات در همكاري هاي اطلاعاتي خود به حفاظت اطلاعات
كل سپاه خبر داد كه اسلحه فوق نزد حراست وزارت علوم است. (اين اسلحه در آخر توسط دكتر
محسن رهامي وكيل دانشجويان به دادگاه كوي دانشگاه تحويل داده شد.) از ابتداي سال
۷۹ سعيد عسگر را بارها حفاظت اطلاعات سپاه شهر ري احضار و براي اسلحه فوق مورد تحقيق
قرار مي داد تا مبادا در پس پيگيري مجدانه دادگاه و يا شوراي عالي امنيت ملي حرفي
براي ماست مالي كردن حضور مسلحانه نيروهاي حزبالله نداشته باشند و همان زمان با مساعدت
سردار اللهكرم به سردار مرتضي رضايي، فرمانده كل حفاظت اطلاعات سپاه سفارش سعيد شده
بود.
سعيد در يكشنبه روزي مجددا به حفاظت اطلاعات سپاه
شهر ري فراخوانده مي شود، اما تا اواخر شب اين احضار به طول مي انجامد و ديگر خبري
از سعيد نميشود. سه روز بعد ابتدائا عليپور چالوئي نيز بخاطر درگيري مختصري كه چند
شب پيش وي با خادم مسجد داشته به ناحيه ۴ شهر ري فراخوانده مي شود و ديگر از وي هم
خبري نمي شود و پس از آن دستگيري هاي متعددي صورت مي گيرد. عليپور چالويي، طلبه
مدرسه علميه حاج آقا مجتهدي، معاون تبليغات كانون فرهنگي بسيج جوانان شهر ري، تندخو
و داراي سوابق بي شمار درگيري هاي با اوباش و ... است. آخرين مورد وي در چهارشنبه
سوري سال ۷۸ مي باشد.
وي در درگيري در محله ديلمان شهر ري با سلاح سرد
مضروب مي شود؛ سه روز بعد احمد جنتي به ملاقات وي مي آيد؛ همگان به گمان آن بودند
كه بخاطر شغل برادر وي كه از محافظان شوراي نگهبان و جنتي است اين عيادت صورت گرفته
اما اصل اين عيادت بخاطر سپاسگزاري از تلاش وي براي ابطال صندوق هاي رايي بود كه وي
به عنوان بازرس در انتخابات مجلس ششم داشته بود. البته گفته مي شود يك روز قبل از
بازداشت سعيد، علي به حفاظت فراخوان شده بوده البته نه براي بازداشت بلكه براي اخذ
سلاح وي بوده است. اين مسئله با توجه به اينكه علي سه شب قبل با خادم مسجد درگير شده
و وي را تهديد ميكند زياد تعجب برانگيز نبوده است. ديگري محسن مجيدي بوده است. پدر
وي نيز از مديران حراست بانك تجارت بوده است. خود وي پاسدار و فرمانده يگان مشمولين
حفاظت انصارالمهدي (پاسداران محافظ مجلس و دولت) بوده است.
سال ۷۷ ايشان در خيابان ايران زمين شهرك غرب به صورت
۳ دختر بدحجاب اسيد پاشيده و توسط پاسگاه شهرك غرب بازداشت كه بلافاصله در مدت كمتر
از يك ساعت با ضرب اشاره تلفن دفتر دري نجفآبادي، وزير وقت اطلاعات آزاد مي شوند.
موسي جان نثاري ديگر متهم بازداشت شده معاون پايگاه بسيج مسجد موسي بن جعفر ناحيه
۷ شهر ري بود.
نامبرده توسط عبدالهي مسئول انصار حزب الله و از
ذي نفوذان بسيج دانشجوئي دانشگاه تهران در دانشكده تربيت بدني دانشگاه تهران استخدام
ميگردد. و اما شاه كليد پرونده ترور:محمد علي مقدمي مسئول عمليات پايگاه بسيج مسجد
مسلم ابن عقيل، پاسدار و مسئول بازرسي گيج ملاقات نمايندگان مجلس با مردم بواسطه ارتباط
خويشاوندي مادر وي با محسن رضايي ارتباطات نزديكي با وي داشته و در ۲ مرحله مقدمات
ديدار هاشمي رفسنجاني و بسيجيان و حزبالله شهر ري را فراهم نمود.
ارتباطات وي در ماه
هاي پاياني سال ۷۸ با مجمع تشخيص مصلحت نظام بسيار زياد گزارش شده است.
نامبرده خدمت سربازي
خود را از سال ۷۳ (دوره چهارم مجلس) در سپاه انصارالمهدي آغاز در سال ۷۴ به عضويت پيماني
(پنج ساله) سپاه درآمده در تاريخ ۱۲/۷/۷۸ طي نامه بشماره ۴۲/م/۱۰/م و به سريال
۳۶۱۹۶ از طرف معاونت نيروي انساني سپاه حفاظت انصار المهدي سردار مجتبي لواساني توسط
سرهنگ پاسدار حسنعلي كياني، عضويت نامبرده تغيير و به عنوان پاسدار رسمي (درجه دار)
شناخته مي شود.
اين مسئله موردي بود كه بر اساس سفارش سردار محسن
رضايي فرمانده سابق كل سپاه و دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام به سردار حسين صعباتي انجام
شده است.
ارتباط مقدمي و سردار
رضايي تا آنجا بود كه وي مسئول ستاد تبليغاتي ايشان در شهر ري در انتخابات مجلس ششم
بود.
مهندسي ترور:
هر عمليات نظامي
و ترور ابتدائا نياز به بكراندهايي دارد كه از جمله آنها مي باشد: ۱
- نيروي ورزيده و
آشنا به رموز جنگ شهري و تعقيب و مراقبت
۲- شناخت هدف
۳- كسب اطلاعات هر
چند كه تيم مزبور عمدتا نظامي و بسيجي بودند اما باز از اين موارد فارغ بودند. اين
در حالي است كه حجاريان پيش از آنكه ترور شود اعلام نموده بود كه مدتهاست تحت تعقيب
و مراقبت است. البته ايشان اعلام نموده بودند كه احساس مي كنم عوامل سپاه باشند.
در تحقيقات بعدي
مشخص شد كه ايشان توسط معاونت اطلاعات و عمليات يگان فرماندهي ميثاق (۹۰۰۰) نيروي قدس
سپاه پاسداران زير نظر و تعقيب بودهاند. اين ماموريت حسب الامر دستور مستقيم فرماندهي
كل سپاه پاسداران سردار صفوي صورت گرفته بود.
لازم به توضيح است كه يگان فوق مسئوليت نظارت بر
ردههاي عملياتي نهضتهاي آزادي بخش اسلامي همچون لبنان، افغانستان، كشمير، چچن، بوسني
و هرزگوين و ... را بر عهده داشته و دارد.
حال نگاهي به ترور
انجام شده مياندازيم:
۱- از نيم ساعت قبل موتور سيكلت ۱۰۰۰ در خيابان بهشت
تهران كمي پائينتر از درب شوراي شهر تهران ايستاده بوده است.
۲- به محض ورود سعيد
حجاريان، ابتدائا محمد علي مقدمي كه مختصر آشنايي با حجاريان از قبل پيدا نموده بوده
( در حاليكه نامبرده عضو رسمي سپاه بوده است به آقاي حكيمي پور مراجعه مي كند و اظهار
مي نمايد كه بيكار است و جوياي كار؛ ايشان نيز مي گويند شايد مهندس حجاريان بتوانند
كاري مثلا در شوراي شهر يا روزنامه صبح امروز براي تو دست و پا كند و نامه اي به ايشان
مينويسند و نامبرده را معرفي مي نمايند.
اين همان نامه اي
است كه به عنوان طعمه ترور استفاده ميشود.) نامه را به سعيد حجاريان ميدهد و مهندس
تا بخواهد نامه را بخواند تيم ترور سر رسيده و نه از روي ركاب بلكه پياده شده، شقيقه
را نشانه رفته شليك مي كند.
مسافت ۱۵ متري محل ترور تا موتور را با فرياد و تيراندازي
۲ تير هوايي ديگر ترك گفتند. گزارش اوليه حاكي از اين بود كه اسلحه فوق كلت وزور كاليبر
۶۵/۷ بوده است (اسلحه سازماني سپاه). اما بعدها گزارش تغيير كرد و اعلام شد كه كلت
فوق ماكاروف بوده است.
بررسي:
انجام ترور يك عمليات
كاملا مهندسي شده و بسيار دقيق و منظم بوده كه براي هر عملش هدفي خاص در نظر بوده است.
۱- مقابل شوراي شهر تهران كه به عنوان يكي از اساسي
ترين و اصلي ترين نهادهاي مدني و برنامه خاتمي بوده است. چرا كه علي القاعده براي
انجام ترور فوق اگر اين مكان خاص در نظر نبوده مي بايست مقابل روزنامه صبح امروز
(در ميدان هفت تير) انجام مي گرفت. شلوغي هفت تير و در دست بودن به چند بزرگراه اصلي
تهران فرصتي طلايي براي فرار تروريستها مي بايست باشد تا خيابان بهشت كه سرتاسر
نهادها و ادارات دولتي در آن است كه هر كدام چند سرباز و نيروي انتظامي مسلح در مقابل
در آنهاست.
۲- البته از ۲ روز قبل طي بخشنامه اي از فرماندهي
كل خدمات انتظامي نيروي انتظامي به تمامي قراولهاي شهرداري تهران و شوراي شهر و ديوان
عدالت اداري ـ دادگاه تجديد نظر استان تهران و پزشكي قانوني اعلام شده بود با خشاب
هاي خالي از اماكن مورد نظر حفاظت نمايند!
۳- ترور فوق با موتور چهار سيلندر ۱۰۰۰ انجام شده
است. اين موتور مختص نيروهاي امنيتي مي باشد. در حالي كه در سطح شهر تهران و براي
ترورهاي اين چنيني آن هم در آن سطح شهر استفاده از اين موتور كار عاقلانه اي نيست.
چرا كه به شدت عوامل ترور را تابلو مي نمايد در حالي كه اگر موتوري عادي بود به سرعت
در شلوغي موتور سوارهاي سطح بازار و محيط ترور گم مي شد. پس تعمدا قصد بر اين بوده
است كه ترور فوق را بر گردن عوامل اطلاعاتي مثلا وزارت اطلاعات بياندازند با ۲ قصد:
اول آنكه اعلام شود هسته ترور و ستاد قتلهاي زنجيرهاي درون وزارت اطلاعات هنوز زنده
است و گفته خاتمي مبني بر اينكه چشم فتنه در وزارت اطلاعات كور شده است را زير سؤال
برد و مسئوليت ترور را بر گردن وزارت اطلاعات بياندازند و در ثاني جواب پاتك وزارت
اطلاعات را نيز بدهند چرا كه هسته عمليات افكار عمومي تيم ترور و قتلهاي زنجيرهاي
همزمان با بازداشت سعيد امامي اقدام به انتشار نامهاي نمود كه در آن سيد علي خامنهاي
در مقام فرماندهي كل قوا به سپاه فرمان ترور جمعي از دگرانديشان را از جمله مقتولين
زنجيرهاي را داده بود. هدف اصلي از اين عمل آن بود كه مسئوليت قتلها را به گردن سپاه
انداخته و در نتيجه آزادي امامي و تبرئه وزارت را بدنبال داشته باشد.
۴- زمان ترور درست در بعد از پيروزي چشمگير كانديداهاي
اصلاح طلب در مجلس ششم و برگزاري دادگاه مهاجمان به كوي دانشگاه (كه اميد زيادي به
آن بود) همه حاكي از آن بود كه تيم ترور قصد دارد در اوج پيروزي اصلاحطلبان شوكي به
آنها وارد نمايد. البته آتش تهيه اين ترور از مدتها قبل فراهم شده بود. به عنوان مثال
به سخنان زير توجه كنيد: چهار تا قلم بدستي كه از سوي آمريكا حمايت مي شوند عليه مباني
ديني و مقدسات مي نويسند معاون وزير ارشاد سابق آقاي بورقاني كه ۱۳ سال در آمريكا
بوده و سعيد حجاريان رانده شده وزارت اطلاعات است كه دارند با ما بازي ميكنند. (آفتاب
امروز ۸/۷/۷۸ قسمت هاي از سخنراني آيتالله خزعلي) و يا اينكه: آقاي حجاريان! تو هم
به قرآن توهين كرده اي، تو نبايد ديگر اينجا زندگي كني. (روزنامه آزاد ۱۱/۷/۷۸، آيتالله
خزعلي) و باز هم آيتالله خزعلي:اين روزنامههاي جديد "ولد حرام" هستند من
يقين دارم كه از آمريكا دستور دارند كه در ايران به مقدسات توهين كنند و توهيني كه
طي اين ۲ سال اخير به مقدسات شده در طول تاريخ حكومت "آريامهري" نشده است
… امروز ديگر ديگر وقت سكوت نيست مثل دوران نواب صفوي است كه يكي از انقلابيون آن زمان
قصد كشتن كسروي را كرد. وقتي در خيابان نتوانست او را به قتل برساند در دادگاه كسروي
را با يك پاره آهن كشت، امروز هم مثل همان دوران است. (روزنامه خرداد ۷/۷/۷۸) بله آنچه
از ترسيم فضاي قبل از ترور حجاريان بدست ميآيد اين است كه يك جريان عمده وراي خواست
چند نفر جوان مذهبي و افراطي در حال انجام است. از ديگر اتفاقات آن زمان كه ما را در
شناخت تروريست هاي واقعي كمك ميكند آن است كه تعدادي از مجاهدين ائتلاف شمال افغانستان
(گروه احمدشاه مسعود) در همان زمان در پادگان امام علي (ع) نيروي قدس محل استقرار يگان
فرماندهي ميثاق (۹۰۰۰ نيروي قدس) در حال آموزش نظامي و عمليات هاي جنگ شهري بوده اند
تا به منظوري خاص در پاكستان به كار گرفته شوند. همچنين است فرود اضطراري هواپيماي
مسافربري آژانس هواپيمائي ماهان در كراچي كه تهران را به مقصد كرمان ترك گفته بود.
و همچنين است اوج اختلافات حزب كارگزاران سازندگي و پدر معنوي ايشان با جبهه مشاركت
و ليدر اصلياش سعيد حجاريان و ...
احساس ميكنم طرح ما براي ترور تكميل شده است:
هدف: ترور فردي كه به قرآن و اسلام اهانت كرده است.
تعقيب و مراقبت: توسط نيروي نظامي تحت فرمان يك فرمانده كرماني.
تيم ترور: مجاهدين افغاني نحوه خروج از كشور: هواپيمائي
ماهانبازتاب داخلياش را چه كنيم و چطور مردم را اقناع نموده:
سردار رضايي مباشر عاليجانب سرخ پوش يك سري از افراد
ذوب شده در ولايت را يافته و آنها را اقناع ميكند كه رضاي دل رهبر و كمك به نظام در
همين است! بيابند و در يك تئاتر شركت كنند و مدت كمي هم هزينه بدهند و بعد از آوانسهاي
نظام بهره ببرند.
(شهادت هاي خانواده
سعيد عسگر و عليپور چالويي كه سعيد و علي هنگام ترور اظهار ميداشتند اصلا در منزل
بودند كه البته به ناگاه ساكت شدند و فهميدند كه اين قبول اتهام به نفعشان است را هم
در نظر داشته باشيد.)
عاقبت:
سعيد عسگر، بدون اخذ ليسانس هم اكنون دانشجوي
كارشناسي ارشد رياضي دانشگاه آزاد و عضو مجمع تحليل و بررسي معاونت سياسي سپاه شهر
ري است.
موسي جان نثاري، مهدي روغني، سعيد گگوناني، مغازه
ي موتور فروشي در شهر ري داير نموده اند.
محسن مجيدي، در لجستيك
سپاه مشغول به خدمت مي باشد و منزلي در شهرك محلاتي به وي داده شده است.
محمد علي مقدمي، در كار خريد و فروش اتومبيل است
و سرمايه خوبي بهم زده است.
آري اين پرونده ترور فردي است كه مغز اصلاحات نام
گرفته است. البته ناگفته هاي زياد ديگري هم هست كه انشاءالله روزي عالي جناب سرخ
پوش خود زبان به گفتن آنها بگشايند
نظرات