وزير سابق اطلاعات در کتاب خاطرات خود هيچ نمی‌گويد

قربانعلی دری نجف‌آبادی برای اولین بار چگونگی انتخاب خود به عنوان وزیر اطلاعات را تشریح كرد. دری نجف‌آبادی در كتاب خاطراتی كه اخيرا منتشر شده است، به موضوعات مهمی از جمله مساله مهدی هاشمی و عزل آقای منتظری، اعتصاب نجف آباد و چگونگی تصدی وزارت اطلاعات توسط وی می‌پردازد. كتاب «خاطرات و مبارزات قربانعلی دری نجف آبادی» که توسط مركز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده، شامل فصول «از نجف آباد تا قم»، «آغاز نهضت امام خمینی»، «تبعید امام(ره) و راه سخت مبارزه»، «جریان‌های سیاسی و فرهنگی در حوزه»، «از تاسیس مجاهدین تا فوت شریعتی»، «اوج اعتراض»، «پس از پیروزی» و «قضایای پس از رحلت حضرت امام» است. بخشی كه از نظر خواهد گذشت، آخرین بخش از خاطرات دری نجف آبادی از چگونگی انتصابش به مقام وزارت اطلاعات است. متن این بخش كه با عنوان «تصدی وزارت اطلاعات» نگاشته شده، به شرح ذیل است: در هفتمین دوره‌ انتخابات ریاست جمهوری آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور توانست اكثریت آرا را به دست آورد. من چون همیشه در برابر رای و نظر مردم خاضع بوده‌ام و نیز به دلیل این كه با آقای خاتمی از سال 44 رفاقت داشتم و پس از انقلاب، به خصوص در زمانی كه در كمیسیون برنامه و بودجه مجلس بودم و ایشان مسئولیت وزارت ارشاد را به عهده داشتند با هم ارتباط داشتیم و هم من و هم ایشان با شهید بهشتی و شهید مطهری در ارتباط بودیم و حتی به هنگام تحصیل در مدرسه‌ فیضیه با یكدیگر سلام و علیك داشتیم؛ پس هنگامی كه ایشان به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد در محل نزدیك كاخ ریاست جمهوری با ایشان ملاقات كردم و به عنوان یك برادر نه به عنوان كسی كه آمادگی پذیرش مسئولیت در دولت وی دارد، به ایشان گفتم همانند دوره‌ ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی آماده‌ همكاری با شما هستم. این جانب در زمان نخست‌وزیری آقای میرحسین موسوی نیز همیشه به دولت كمك می‌كردم. در این زمان یك بار اختلافی در استان مازندران {متن اصلی كتاب در این قسمت ظاهرا افتادگی دارد} به این جریان آقای موسوی گفتند: هر چه آقای دری نظر دادند باید عمل شود.در تدوین برنامه اول و دوم توسعه، در شورای عالی انرژی، در اختلافاتی كه در انتخابات مجلس سوم در گلپایگان پیش آمد و نیز همانطور كه گفتم در قضایای نجف‌آباد بعد از عزل آقای منتظری و قضایای دیگر همیشه به دولت و نظام خدمت‌كرده‌ام. پس از آن كه آقای خاتمی تصمیم به تشكیل كابینه گرفت، بحث وزیر اطلاعات به شدت گرم شد. حتی عده‌ای در صدد جمع كردن امضا برای انتخاب افراد مورد نظر خود برای این پست بودند. به عنوان مثال، یكی از نمایندگان به نام علی قنبری برای وزارت آقای مجیدانصاری امضا جمع می‌كرد. البته در برابر این اقدام من تذكر دادم كه این عمل قرار دادن رهبری و نظام در برابر یك محذور است، بگذارید امور سیر طبیعی خود را دنبال كند نه این كه فشار خارجی باعث تصمیم گیری در این باره گردد. البته غیر از آقای انصاری، آقای یونسی و آقای نیری هم مطرح بودند. خود آقای موسوی خوئینی هم افراد متعددی را برای این پست مطرح می‌كرد. دو شرط همیشه برای وزیر اطلاعات مطرح بود: یك داشتن مقام اجتهاد و دیگر غیرحزبی بودن. بیشتر اشخاصی كه مطرح می‌گردید فاقد این دو ویژگی‌ بودند. اواسط مرداد ماه سال 76 چند روز قبل از معرفی كابینه به من زنگ زدند و گفتند آقای خاتمی با شما كار دارد. پیش از آن مقاله‌ای درباره عدالت اجتماعی نوشته بودم و آن را برای ایشان فرستاده بودم و بیش از این ارتباطی با ایشان جز همان ملاقاتی كه گفتم نداشتم. فكر می‌كنم افرادی مانند آقای خسرو تهرانی و اشخاصی دیگر، چون دیدند انتخاب وزیر اطلاعات به بن بست رسیده است مرا پیشنهاد دادند. از طرفی چون همه وزرا معرفی شده بودند و شهریورماه باید كابینه آماده كار می‌شد، هیچ وقتی نمانده بود و وزیر اطلاعات باید سریع معرفی می‌شد. وقتی نزد آقای خاتمی رفتم ایشان از من خواست وزارت اطلاعات را بپذیرم. در آن زمان، من رئیس كمیسیون برنامه و بودجه و عضو هیات رئیسه و ناظر مجلس در شورای پول و اعتبار بودم. هم چنین عضو خبرگان رهبری و امام جمعه موقت شهر ری ونیز دبیر كل گزینش كشور و عضو مجمع تشخیص مصلحت و معاون مركز استراتژیك بودم و البته چند پست مهم دیگر نیز داشتم. بنابراین با این همه مسئولیت‌ نیازی به پست و مقام نداشتم و تا حدودی به زور و اجبار از سوی دوستان به من تكلیف شد كه آن را بپذیرم. وضعیت به گونه‌ای درآمد كه ناچار شدم بپذیرم و به آقای خاتمی گفتم: خانه من نزدیك خانه شماست و جدا از مسئولیت، مانند یك برادر حاضر به هرگونه همكاری هستم و نیازی به مسئولیت هم نیست. آقای خاتمی گفت: مسئله‌ای خدمت شما به نظام جدا از مسئولیت‌ها جای خودش را دارد ولی اكنون مسئله‌ وزارت اطلاعات به یك چالش علیه دولت تبدیل شده و باید آنرا بپذیرید، البته من در این ملاقات هیچ قول قطعی ندادم فقط در حال مذاكره با هم صحبت كردیم. در آن زمان رسانه‌های خارجی به خصوص بی‌بی‌سی و به طور كلی دشمنان اسلام در مورد وزیر احتمالی اطلاعات خیلی تبلیغات می‌كردند و سعی داشتند از این مسئله سوء استفاده كنند آنها چنین وانمود می‌كردند كه گویا دولت نمی‌تواند برای وزارت اطلاعات تعیین تكلیف نماید. فردای ملاقات با آقای خاتمی مجمع تشخیص مصلحت تشكیل جلسه داد. در این جلسه، یادداشتی به دكتر ولایتی دادم و در مورد تصدی وزارت با ایشان مشورت كردم. آقای ولایتی در جواب من نوشتند كه وزارت اطلاعات مانند یك شهر است و گرایش‌ها و بینش‌های مختلفی در آنجا حاكم است. آقای دكتر مبینی كه الان جزء‌ دبیران مجمع تشخیص مصلحت است و زمانی در چهارمحال و بختیاری استاندار بود هم به من گفتند كه وزارت الان دچار بن‌بست است و خارج ساختن آن از بن بست خود یك ارزش است. من در برابر توصیه‌هایی كه برای پذیرش وزارت اطلاعات من را دعوت به احتیاط كرده، خطرات پذیرش آن را گوشزد می‌كردند،‌گفتم: فرض كنید دری‌نجف آبادی را به بهشت زهرا می‌برند، ما كه از شهدا عزیزتر نیستیم، اگر آبرویی هم داشته باشیم آن را در طبق اخلاص گذاشته و در راه نظام خرج كنیم. باتمام آن چه گفته شد من باز در پذیرش این پست مردد بودم در جنوب شهر كنار پارك بابایی، من در مسجد جامع حجت اقامه‌ی نماز می‌كردم كه الان هم ادامه دارد. در آنجا دو مدرسه حوزوی مخصوص برادران و خواهران دارم. از دفتر ریاست جمهوری به آنجا هم زنگ زده بودند و گفتند آقای خاتمی با آقای دری كار فوری دارد. من نماز مغرب و عشا را خواندم و ما بین نماز شروع به سخنرانی كردم كه یكی از برادران آمد و گفت: رئیس جمهور پشت خط است و با شمار كار دارد. من آمدم در صندوق قرض الحسنه مسجد و با تلفن با آقای خاتمی شروع به گفت‌وگو كردم. آقای خاتمی گفت: شما كجا هستید؟ گفتم: مسجد، گفت: در این شرایط؟ گفتم: ما آخوند هستیم و كار اصلی ما مسجد است و كار دیگری جز این نداریم. ایشان گفتند: كی می‌توانم شما را ببینم. گفتم تا نیم ساعت دیگر خدمت شما هستم. ساعت 5/9 شب خدمت ایشان رسیدم دیدم وی مسئله را جدی تلقی كرده است و گفتند شما باید با مقام معظم رهبری هم ملاقات داشته باشید. من گفتم صحیح نیست بروم و بگویم من می‌خواهم وزیر اطلاعات شوم و تقاضای ملاقات دارم. معظم له اگر امری داشته باشند در آن صورت من در خدمت ایشان هستم. آقای خاتمی گفتند من این نكته را پیگیری می‌كنم. به منزل كه رسیدم جناب آقای حجازی از دفتر آقا زنگ زدند كه فردا ساعت 15/6 آقا منتظر شما هستند. خدمت آقا رسیدم. به ایشان گفتم: من از مدت‌ها پیش به شما ارادت داشته‌ام. در مسجد كرامت و مسجد امام حسن پای صحبت‌های شما می‌آمدم و در سال 52 و 53 تفسیر خطبه‌های نهج البلاغه شما را گوش می‌دادم. پس از پایان این صحبت‌ها، ایشان چند تذكر مهم به من دادند. اول این كه برخی از افرادی كه با وزارت اطلاعات مسئله دارند و گاه به دلائلی ارتباط دارند برای شما مشكلی ایجاد نكنند. دوم این كه شما به وزارتخانه‌ای می‌روید كه تجربه لازم را برای تصدی آن جا ندارید و باید از تجربه افرادی كه در آن جا بوده‌اند استفاده كنید. از خدمت آقا كه بیرون آمدم با آقای خاتمی رو به رو شدم ایشان می خواستند خدمت آقا بروند. گفتند: رفتید ملاقات آقا؟ گفتم: بله و ایشان خوشحال شدند. به این ترتیب مسئله‌ وزارت این جانب برای آقای خاتمی قطعی شد. قبل از این كه بحث را ادامه دهم، توضیح نكته مهمی را ضروری می‌دانم و آن این كه در آن روزها بحث در میان نمایندگان مطرح گردید كه بر مبنای آن وزارت اطلاعات به سازمانی كه زیر نظر رهبری باشد تغییر نماید. این موضوع را در ملاقاتی كه با رهبر معظم انقلاب داشتم مطرح نمودم. آقا در جواب فرمودند كه شما این بحث را مطرح نكنید. البته منظور ایشان این بود كه شما نماینده رئیس جمهور هستید و نباید این چنین بحث‌هایی را مطرح نمایید. البته من این مسئله را چون نمایندگان مجلس از من خواستند تا از رهبری آن را بپرسم، مطرح ساختم. فرمایش آقا به طور كامل درست بود؛ چون در مقام وزیر اطلاعات مطرح ساختن چنین بحثی از جانب وزیر اطلاعات بزرگترین نقطه ضعف وی به حساب می‌آمد. بسیاری از بچه‌های وزارت اطلاعات پس از شنیدن اخبار مربوط به وزارت این جانب اظهار خوشوقتی كردند و به نزد من آمدند. پس از پایان استراحت یك شب حدود ساعت 5/1 به نوشتن برنامه‌ای برای هدایت این وزارت شروع كردم. درحدود نه صفحه استراتژی خود را نوشتم پس از آن كپی گرفتم و یك نسخه برای آقای عباد و نسخه دیگر برای آقای معیری از بچه‌های وزارت فرستادم. هدفم از فرستادن كپی نوشته‌هایم برای آنها، دریافت تجربه‌ها و پیشنهاداتشان بود و یا این كه اگر نكته‌ای مورد نیاز بود از آنها دریافت نمایم. ضمن این كه ، آقای عباد از نزدیكان آقای خاتمی بود و با آقای معیری هم رفیق بود. هر دو، از نوشته و برنامه‌های من با توجه به این كه هیچ تجربه‌ای در زمینه‌ اطلاعات نداشتم، اظهار تعجب كرده بودند و به من گفتند: آقای دری كه سابقه در وزارت اطلاعات ندارند چگونه توانستند چنین طرحی را ارائه دهند. نكته‌ جالب این است كه هنگامی كه در دوران مهندس موسوی بحث انتخاب اولین وزیر اطلاعات مطرح بود، باز من هم مطرح بودم. در آن موقع، در نهایت، آقای فردوسی‌پور نامزد وزارت گردید كه رای نیاورد و آقای ری شهری توانست رای اعتماد بگیرد. بعد از این كه برخی از برادران اطلاعات از برنامه‌ من مطلع شدند، برنامه‌ مكتوب خود را برای آقای خاتمی فرستادم و در جریان رای اعتماد، من به هیچ وجه صحبت نكردم. این جا نكته‌ای را لازم است توضیح دهم و آن این كه انتخاب این جانب به عنوان وزیر اطلاعات از سوی جناح دوم خرداد از روی اجبار و ناچاری بود؛ چون آنها در گزینش این منصب دچار مشكل شده بودند، رای به این جانب دادند و گرنه از من هم راضی نبودند. هر دستگاه سیاسی یا اجرایی به یقین همان گونه كه نقاط قوتی دارد معایب و نقایصی نیز دارا می باشد. دستگاه‌های اطلاعاتی هفت سازمان و وزارت درهم ادغام گردید و وزارت اطلاعات از میان آنها برای نخستین بار شكل گرفت. به عنوان مثال، نیروهای دادستانی، سپاه، نخست‌وزیری و از این قبیل در یكدیگر ادغام و وزارت فوق از تركیب آنها تاسیس گردید. این نهاد، در بحرانی ترین شرایط خدمات فراوانی انجام داد. به عنوان مثال، درجریان سركوب منافقین، كومله و دموكرات و دیگر مسائل كارنامه درخشانی دارد. به یقین نقطه ضعف‌هایی كه در كارنامه‌ آن وجود دارد، نباید باعث نادیده گرفتن موفقیت‌های آن باشد. یكی از این ایرادها آن است كه وظایف آن به طور دقیق و جزء به جزء روشن نشده بود. این ضعف حتی به هنگام انتخاب این جانب به عنوان وزیر نیز برای من رخ داد. من هیچ وقت با رئیس‌جمهور شرط نكردم كه چه وظایفی در این منصب دارم و چه وظایفی ندارم. این از بزرگترین اشتباهات من بود. مهمترین وظیفه من به هنگام پذیرش مسئولیت وزارت، روشن ساختن دقیق اختیارات و وظایفم بود كه رودربایستی‌ها و برخی عوامل دیگر مانع از این مسئله گردید. همان هنگام كه كابینه‌ آقای خاتمی به مجلس معرفی شد، بعضی از خبرنگاران از من پرسیدند: علت انتخاب شما چه بود؟ من درجواب گفتم: اعتماد رهبری، اعتماد رئیس جمهور و مجلس. برای مردم چهره شناخته شده‌ای بودم، رهبری به من اعتماد كردند و رئیس جمهور هم لطف نمودند مجلس شورای اسلامی هم با تقریبا 240 رای من را تائید كردند. آقای خاتمی و به طور كلی جریان دوم خرداد نسبت به وزارت اطلاعات حساس شده بود؛ زیرا در جریان انتخابات هفتم ریاست جمهوری،‌ وزیر اطلاعات آن زمان به نفع یك جریان و علیه دیگری موضع‌گیری كرد. وی گفته بود كه اگر فلانی یا بعضی‌ها انتخاب شوند برای مملكت خطر امنیتی دارد. برخی نیروهای اطلاعاتی كه با ستاد انتخاباتی دوم خرداد ارتباط داشتند، این اخبار را سریع منتشر می‌كردند. مثل آقای عباد معاون پارلمانی وزارت اطلاعات كه، پیش از آن مدیركل اطلاعات آذربایجان غربی بود، منتصب {منتسب} به جریان دوم خرداد بود. بنابراین همیشه این دغدغه در آقای خاتمی وجود داشت كه وزارت از این پس چگونه اقدام خواهد كرد. هنگامی كه جلسه تودیع برای آقای فلاحیان گرفتند، من در آن شركت نكردم؛ چون به طور رسمی مسئولیت وزارت را به عهده نگرفته بودم و به مصلحت نمی‌دانستم سازمانی كه رئیس و مدیری دارد و در آن جا مشغول است، ولو هنوز به طور موقت كس دیگر به عنوان رئیس به آن جا برود. به هنگام معرفی رسمی این جانب حدیثی از رسول اكرم (ص) خواندم. در مورد سه مسئله است كه احدی در آن معذور نمی‌باشد و عذرخواهی پذیرفته نیست: یك اخلاص عمل و این كه كارها برای خدا باشد؛ دوم نصیحت و خیرخواهی برای زمامداران مسلمانان، سوم از اجتماع مسلمان‌ها فاصله نگرفتن. جالب این است كه هنگام تودیع نیز این حدیث را قرائت كردم. به هنگامی كه وزارت را تحویل گرفتم فقط یك كلید به من داده شد و آقای فلاحیان هم یك صفحه از یك پرونده را به من نشان داد. عصر همان روزی كه مشغول كار شدم، غیر از تلفنچی كس دیگری در آن جا نبود. روز بعد از معارفه‌ام آقای گلبدین حكمتیار را خواستم و از او تقاضا كردم كه مجاهدین نگذارند قندوز به دست طالبان بیفتد، چون اگر این منطقه سقوط می‌كرد شمال افغانستان به دست طالبان می‌افتاد. در ابتدای تصدی وزارت اطلاعات متوجه شدم كه كارها در این وزارتخانه در شش ماه آخر به حال خود رها شده است. به طور كلی، شرایط به هیچ وجه برای كار مناسب به نظر نمی‌رسید. اولین قدم من این بود كه وزارت اطلاعات را تثبیت كنم. جالب این است این جانب دو سه روز قبل از معارفه‌ام به كار مشغول شدم. جریان دوم خرداد پس از آن كه متوجه شدند، این جانب دست نشانده‌ آنها نیستم گفتند: آقای دری آدم امنیتی نیست و آدم اقتصادی است و حتی پنج دوست امنیتی ندارد كه در وزارت خانه به یاری‌اش بشتابند. این جریان فكر می‌كرد كه من یك مهره هستم و تسلیم مطلق‌ آنها می‌گردم. به هیچ وجه باورشان نمی‌شد كه این جانب برای خودم شخصیت مستقل دارم. من اگر قرار بود در تحولات سیاسی تغییر شخصیت بدهم، می‌بایست در جریان آقای منتظری این وضعیت پیش می‌آمد. در رابطه با این جانب آنها اشتباه كردند و اشتباهشان این بود كه فكر می‌كردند می‌شود دری را دور زد یا به طور مثال، ابطحی می‌تواند به او دستور دهد؛ چون تسلیم محض است. یكی از برنامه‌های این جانب برای وزارت اطلاعات، تقویت و ارتقاء آموزش‌های نیروهای انسانی وزارت بود، چون در برخورد با دستگاه‌های بین‌المللی و دستگاه‌های مختلف اطلاعات تنها نیروهای كارآمد، لایق و شایسته می‌توانستند جوابگو باشند. در ابتدای مسئولیت این جانب، رئیس دفتر وزیر وجود نداشت بعد از مدتی تامل آقای خزاعی كه مدتی مسئول اطلاعات قم بود را به سمت رئیس دفتر قرار دادم در حالی كه آقای خاتمی برای رئیس دفتر نظرشان به آقای توكلیان بود. به سرعت دبیرخانه را فعال كردیم. فردی را به نام آقای تهرانی به سمت معاونت پارلمانی گذاشتیم. بعد از مسئله معاونت، موضوع مدیران كل اطلاعات استان مطرح گردید و سپس مدیران حراستی و حفاظتی؛ مهمترین چیزی كه در وزارت باید حاكمیت پیدا می‌كرد آرامش بود؛ باید نوسانات از بین می‌رفت و ثبات جای آن را می‌گرفت. بعضی از وزرا پس از آن كه رای اعتماد گرفتند هنوز از مجلس بیرون نیامده با موبایل از معاونین خود می‌خواستند كه استعفا دهند. من این گونه برخوردها را نه شرعی و نه اخلاقی می‌دانستم و آن را یك كودتا تصور می‌كردم. به عنوان مثال، برخورد تند با مدیران پیشین در وزارت كشور و وزارت راه رخ داد؛ ولی چنین چیزی هیچ گاه در دوره وزارت من رخ نداد. من نگاه می‌كردم تا شایسته‌ترین فرد را برای عهده‌دار شدن مسئولیت‌ها انتخاب نمایم. تصور من این بود كه روند گذشته را البته با اصلاح و تكمیل ادامه بدهیم. از همان روزهای اول، نسبت به سعید امامی حساسیت وجود داشت. ایشان در آن زمان معاونت بررسی وزارت بود. با توجه به این مسائل به وی حكم مشاوره دادم. البته وی نزدیك به 5/6 یا 7 سال معاونت ‌بود و به خاطر بعضی از مسائلی كه درخارج از كشور اتفاق افتاد و در آن رابطه مسئولیت داشته یا متهم بوده از آن منصب بركنار و حكم معاونت بررسی به ایشان داده شد پس از 6 ماه معاونت بررسی را به عهده داشت ما ایشان را از این كار هم حذف كردیم و حكم مشاوره به او دادیم. در واقع در كشور ما موقعی كه می‌خواهند كسی را از كار بركنار كنند، حكم مشاوره به او می‌دهند. آشنایی من با سعید امامی در حد یكی دو گزارش بود كه در جلسه غیرعلنی مجلس داده بود. البته اسمش را شنیده بودم ولی آشنایی زیادی با او نداشتیم. در زمانی كه وزارت را به عهده گرفتم آقای آزاده معاونت امنیتی بود. در انتصاب چنین فردی، هم باید نظر رئیس جمهور و هم رهبری تا حدودی تامین می‌شد. چند نفر در این زمینه مورد نظر بود: یكی از آقای راشد كه در تهران بودند، دیگری آقای علی‌رضا كه در مشهد بودند همچنین آقای سرمدی و آقای موسوی كه با برادران دوم خرداد و ستاد انتخاباتی خاتمی هم رابطه نزدیك داشتند مطرح بودند. این آقای موسوی اهل شیراز بود و با آقای عباد رابطه دوستی داشت. من ناچار بودم از داخل وزارت اطلاعات و از میان بچه‌های آن كسی را به عنوان معاون امنیتی انتخاب كنیم. آقای علی رضا كه در مشهد بود به دلیل موقعیت حساس خراسان و مقابله با طالبان و مواد مخدر، لازم بود كه در همان‌جا بماند و چون سفرهای مقام معظم رهبری به خراسان نیز حساس بود، لازم بود كه فردی در آن جا باشد كه قابل اعتماد باشد. معاونت امنیت حساس‌ترین منصب در وزارت اطلاعات بود. در سال بحث تشكیل كنفرانس اسلامی هم وزارت اطلاعات به راستی در این زمینه سنگ تمام گذاشت و خیلی زحمت كشید. سرانجام آقای سرمدی را كه در بخش مربوط به پاكستان و افغانستان بود برای معاونت امنیت انتخاب كردم و آقای خلیل را از سیستان و بلوچستان آورده و به معاونت ضد جاسوسی گماشتم. البته بعدها در این میان مشخص شد كه انتخاب آقای سرمدی انتخاب چندان موفقی نبوده است. [وی الان سفیر ایران در تاجیكستان است] او نتوانست به معاونت انسجام لازم را بدهد و به خاطر همین تشكیلات با آقای خزاعی درگیری داشت. در یك جلسه كه مسئولان وزارت با آقای خاتمی داشتند، آقای موسوی را به ایشان معرفی كردم. آقای خاتمی سریع گفتند: من ایشان را می‌شناسم و از دوستان ماست و ایشان نیاز به معرفی ندارند. در زمان معرفی، آقای موسوی به جای آقای سرمدی قرار داشت و چون این نكته را به آقای خاتمی گفت ایشان گفتند آقای موسوی جای خودشان آمده‌اند. در معاونت آموزشی آقای تاجیك را گذاشتم كه آقای خاتمی خیلی به ایشان علاقه‌مند بود آقای خاتمی خیلی مایل بود كه به ایشان مسئولیت بدهم. من یك بار در منزل خودم رئوس برنامه‌های آقای تاجیك را برایش توضیح دادم. سعید امامی هم آن روز در خانه ما بود. آقای شفیعی را به عنوان معاون حفاظت قرار دادم. حفاظت بسیار مهم بود در آن زمان، عده‌ای می‌گفتند مسئول حفاظت اطلاعات را باید رهبری تعیین كند؛ اما با آمدن من مقام معظم رهبری گفتند حالا كه آقای دری آن جا است دیگر این مباحث مطرح نشود. هیچ یك از انتصاب‌ها عكس العملی‌ علیه ما برنینگیخت، بلكه با استقبال مواجه شد. در مورد معاونت ویژه نیز حساسیت‌ها زیاد بود افراد متعددی در این زمینه مورد نظر بودند. چون این معاونت با علما و روحانیون و نیز مراجع و رهبری و خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت سرو كار داشت؛ بسیار حساس بود این معاونت در واقع صندوق خانه یا محرم خانه نظام بود. من آقای محسنی را مدنظر داشتم و مقام معظم رهبری هم موافقت كرد اما آقای خاتمی با این انتصاب مخالفت كرد و ما هم ناچار شدیم آقای آشنا را برای این منظور پیشنهاد كنیم. معاونت خارجی آقای پورمحمدی و معاونت مردمی هم آقای شفیعی گردید. من به دنبال تقویت علمی وزارت اطلاعات بودم؛ ولی در عمل به خاطر كارشكنی‌ها توفیق چندان زیادی نبود. من هم چنین شورای هماهنگی اطلاعات كشور را كه مدتی دچار ركود شده بود فعال ساختم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

! وطن و تن

شبهای احیا و احیای ایمان

آیا بشار اسد در ایران است ؟